یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


فرهنگ کارآفرینی


فرهنگ کارآفرینی
●مقدمه
فرهنگ كارآفرینی، خلاقیت و نوآوری مجموعه ارزشها، نگرشها، هنجارها و رفتارهایی است كه هویت افراد كارآفرین را تشكیل میدهد. افراد كارآفرین و خلاِ سعی میكنند با نوع متمایز نگاهشان به پدیدههای اطراف و شیوهی متفاوت رفتارشان در مواجه با پدیدههای پیرامون خود، دست به فعالیتهای كارآفرینانه بزنند و محصول و خدمت جدیدی به جامعه ارایه نمایند.
از ویژگیهای بارز افراد كارآفرین میتوان به خلاقیت، نوآوری، ریسك پذیری، تحمل شرایط ابهام، تحمل شكست، پشتكار، كنترل درونی، اعتماد به نفس، انعطاف پذیری، دوراندیشی و استقلالطلبی و... میباشد.
كارآفرینان موتور توسعه اقتصادی بوده و همواره مورد توجه دانشمندان و محققان قرار داشتهاند به طوریكه مؤسسه تحقیقات بین المللی مونیتور تفاوت نرخ رشد را در كشورهای توسعه یافته بر اساس سطح كارآفرینی آنها بیان نمود.
جفری تمونز كارآفرینی را ایجاد كنندهی یك چیز ارزشمند از هیچ میداند و كارآفرین كسی است كه دارای قدرت درك بالا است و توان پیدا كردن خلاء و فرصتها را دارد، و میتواند در جامعه از طریق پرورش ایده و تبدیل فكر خود به یك محصول جدید اقدام به ارزش آفرینی از هیچ نماید. این ارزش میتواند یك ارزش اقتصادی، سیاسی و یا اجتماعی و حتی فرهنگی باشد.
اما این سؤال مطرح است كه فرهنگ غالب بر یك محیط خلاِ دارای چه باورها و ارزشهایی میباشد؟ كدام ارزشها و هنجارها توسعه كارآفرینی را در جامعه تقویت مینمایند و چگونه فرهنگ كارآفرینی در جامعه نهادینه میشود؟ اینها سؤالاتی است كه برای پاسخ دادن به آنها باید پژوهشهای بسیاری صورت پذیرد، و در این مقاله سعی شده است كه موضوعات آن به بحث گذاشته شود.
●تعریف فرهنگ
فرهنگ كارآفرینی یك خرده فرهنگ از كل فرهنگ حاكم بر جامعه میباشد. از اینرو قبل از پرداختن به این موضوع باید تعریف صحیح و درستی از فرهنگ غالب بر جامعه بیان شود.
تاكنون تعاریف بسیاری در زمینهی فرهنگ ارایه شده است كه عدهای آنها را ۱۶۴ تعریف در مشهورترین دایرهٔ المعارفهای دنیای امروز میدانند. به همین دلیل ارایه یك تعریف جامع و مانع كه بتواند همهی دیدگاهها را در برداشته باشد شاید امكانپذیر نباشد. اما شاید بتوان بر روی عناصر مشترك آنها تأكید كرد.
فرهنگ در كلیترین حالت آن، بر مجموعهی پیچیدهای از خصوصیات احساسی، فكری، مادی و غیر مادی اطلاِ میشود كه به عنوان شاخص یك جامعه یا گروه اجتماعی مطرح میشود كه این نه فقط شامل هنرها و آثار ادبی است بلكه اشكال مختلف زندگی، حقوِ بنیادین انسانها، نظامهای ارزشی و اعتقادات را نیز در بردارد .
مفهوم فرهنگ مركب از دو جزء «فر» و «هنگ» است. كه «فر» به معنی بالا و جلو و «هنگ» به معنی قصد كردن، كشیدن و آوردن است. در زبان علمی جامعهشناسی در ایران و در «فرهنگ» معادل مفهوم لاتین (calture) به كار گرفته شده كه در اصل به معنی كشت و زراعت بوده است.
از مفهوم فوِ چنین استنباط میشود كه بنظر میرسد در تعریف فرهنگ باید مفهوم رشد و تعالی انسان به عنوان هدف این مجموعه منسجم و منظم ذكر شود. بنابراین میتوان چنین گفت كه فرهنگ نظامی است نسبتاً منسجم متشكل از اجزایی غیر مادی شامل: ارزشها، هنجارها، نمادها، باورها و اعتقادات، آداب و رسوم، دانش و اطلاعات رایج و هنرها و اجزایی مادی شامل كالاهای مصرفی، ابزارها (تكنولوژی)، و میراث فرهنگی نسبتاً مشترك بین اعضاء یك گروه، اجتماع یا جامعه كه از طریق یادگیری از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود موجبات رشد و تعالی انسان را فراهم میآورد.
●علامه جعفری در كتاب خود با عنوان «فرهنگ پیرو فرهنگ پیشرو» مینویسد:
میتوان اثبات كرد كه جامع مشترك همهی تعاریف فرهنگ دارای عنصر بایستگی و شایستگی، كمال، ترقی مادی و معنوی، كرامت، حیثیت، شرف ذاتی انسان، حیات شایسته و آزادی مسئولانه و عدالت در اجرای حقوِ و قوانین است. (علامه جعفری، ۱۳۷۹، ص ۱۳۰)
ایشان در كتاب خود فرهنگ را این چنین تعریف میكنند: «فرهنگ عبارت است از كیفیت یا شیوههای بایست و یا شایسته برای آن دسته از فعالیتهای حیات مادی و معنوی انسانی كه مستند به طرز تعقل سلیم و احساسات صعود كرده آنان در حیات معقول تكاملی باشد»
كاركردهای مهم نظام فرهنگی ایجاد هماهنگی و انسجام و همبستگی بین نهادها و اجزای مختلف نظام اجتماعی است، به گونهای كه یكپارچگی آن نظام حفظ شود، برای نظام فرهنگی هر جامعه لااقل میتوان ۵ كاركرد ذكر كرد:
۱ـ تامین نیازهای فیزیولوژی
۲ـ ایجاد ارتباط جمعی
۳ـ دادن هویت فرهنگی خاص بر اعضا
۴ـ حفظ و تداوم و بقای جامعه
۵ـ ایجاد و حفظ همبستگی و انسجام اجتماعی (پناهی، ۱۳۷۵، ص ۱۰۱)
به عبارت سادهتر اینكه اگر فرهنگی بخواهد برای یك جامعه به عنوان فرهنگ باقی بماند و توسط اعضای آن جامعه حفظ شده و مقدس شمرده شود. با ید از كاركردهای فوِ برخوردار باشد. و گرنه همواره به عنوان یك فرهنگ پیرو بدنبال عناصر فرهنگی جوامع دیگر خواهد بود تا بتواند از طریق آن عناصر این كاركردها را پاسخ دهد.
‌●فرهنگ كارآفرینی
از آنجائیكه فرهنگ به مفهوم مجموعه ارزشها، نگرشها، هنجارها و رفتارهایی است كه هویت یك جامعه را تشكیل میدهند. كارآفرینان به عنوان بخشی از جامعهی پیرامونی، از مجموعه ارزشها، نگرشها، هنجارها و رفتارهای متمایزی برخوردارند كه میتوان به آن خردهفرهنگ كارآفرینی اطلاِ نمود. (احمدپور، ۱۳۸۰) ساختار و عملكرد این خرده فرهنگ و عناصر درونی آن در سطوح مختلف فردی و اجتماعی و هم چنین در ارتباط آن با فرهنگ مسلط پیرامونی به نحوی است كه میتوان گفت: بر اساس اصل تاثیر متقابل حوزههای مختلف فرهنگ و اجتماع، فرهنگ كارآفرینی از حوزههای دیگر فرهنگ، از جمله حوزهی اخلاِ و مذهب، ارزشها، عقاید اقتصادی و سیاسی تاثیر میپذیرد. از این رو ریشههای ضعف و قوت فرهنگ كارآفرینی را باید در حضور و وجود ارزشها و عقایدی جستجو كرد كه در فرهنگ و در سلسه مراتب ارزشها جایگاهی فراتر از كار را به خود اختصاص دادهاند و در تعارض و تقابل با كار و یا همنوا و همساز با كارآفرینی هستند.
«ژزف مك گوایر » (۱۹۶۴) نقش كارآفرینی در جوامع مختلف را باتوجه به تنوع فرهنگی متفاوت میداند و به نظر وی منابع طبیعی و سرمایه نقدی ممكن است یكسان باشد اماآنچه باید در درك تفاوت رفتار، مورد توجه قرار داد، عواملی است همچون:
▪عقاید اجتماعی
▪هنجارها
▪پاداش رفتارها
▪آرمانهای فردی و ملی
●مكاتب دینی
بنابراین اگر چه كارآفرینان، ارزشها و باورهایی متمایز از افراد جامعه دارند. ولی فرهنگ كارآفرینی متأثر از فرهنگ حاكم بر جامعه است. در واقع هر چه ارزشها و عقاید موجود در جامعه افراد جامعه را به كار، تولید مداوم، فكر و اندیشهی خلاِ و یادگیری و كسب دانش سوِ دهد. در آن جامعه فرهنگ كارآفرینی اشاعه یافته و درون افراد نهادینه میشود و یا به عبارتی در این جامعه افراد بیشتری دست به خلاقیت، نوآوری و كارآفرینی میزنند و افراد كارآفرین بیشتری موفق میشوند كه ایدههای نوین خود را در جامعه محقق سازند.
كارآفرینان افرادی هستند كه تكنولوژی و دانش را با فرصتها و نیازهای بازار تركیب كرده و سپس با توجه به نواقص، واكنشهای بازار سبب یكپارچگی و سازگاری بازار و دانش شده و گپ میان علم و بازار را پر میكنند.
از سوی دیگر نیز جامعه كنونی در حال حاضر با سرعتی شتابان به سمت «جامعهی دانشی» پیش میرود، جامعهای كه در آن منابع فیزیكی و مادی مزیت خود را نسبت به منابع فكری و علمی از دست داده و سرمایه اصلی آن، استعداد و خلاقیت اعضاء آن جامعه به شمار میرود.
بنابراین میتوان گفت كه قسمت اعظم فرهنگ كارآفرینی در جوامع كنونی متأثر از نهادینه شدن فرهنگ علم در جامعه است. واژه هایی مانند مدیریت علمی، اقصاد مبتنی بر دانش، خلاقیت در صنعت، نوآوری و... در سمینارها و همایشها بسیار بكار برده میشود و همهی اینها گواه این ادعا است كه فرهنگ كارآفرینی در محیطی امكانپذیر است كه هنجارهای غالب بر آن محیط ارزشها و باورهای فرهنگ كار و علم را تقویت نمایند.
●فرهنگ كار در غرب
تاكیدی كه در ایدئولوژی غرب به ویژه در آمریكا بر كار به عنوان «بروز جوهر اصلی وجود انسان» شده است و اینكه حیات انسان با كار تبلور مییابد نشانه اهمیت یافتن كار در این جامعه به عنوان ارزش فینفسه است.
«ماكس وبر » در كتاب خود تحت عنوان «اخلاِ پروتستانی وروح سرمایه داری» سعی كرد رفتار سرمایهداران را به عنوان افرادی كه به كار و تولید به عنوان ارزش فینفسه مینگرند و نه به عنوان وسیلهای برای دستیابی به رفاه بیشتر، براساس اخلاِ پروتستانی (كالونی) تشریح میكند. او با طرح این سوال كه كدام ارزش و عقاید پیروان مكتب كالون را به فعالیت، كار و تولید مداوم و پیوسته سوِ میدهد و كدام نظام ارزشی چنین امری را موجه و مشروع میسازد، به عقاید و ارزشهای ارایه شده در دیدگاه كالونی اشاره میكندو نشان میدهد تفسیر جدید كالون از دین مسیح و نگاه وی به جهان و نیز جایگاه انسان در جهان و رابطه وی با خدا، علیرغم سوِ دادن فرد به سوی رفتار زاهدانه، معتقد به این عقاید را به تلاش مداوم وامیدارد. در حالی كه تفسیر كاتولیكی از مسیحیت چنین مكانیسمی را در جامعه فراهم نمیسازد. (رجب زاده، ۱۳۷۶، ص ۶۶)
رشد كسب و كار در آمریكا همواره مورد توجه دانشمندان اروپایی بوده. به اینكه چرا كسب وكار در آمریكا تا این حد مورد تحسین است؟ چگونه در آمریكا در مدت ۲۰ سال، ۳۰ میلیون شغل ایجاد شده است؟ و حال آنكه در اروپا با جمعیتی بیش از آمریكا فقط ۵ میلیون شغل ایجاد شده است. چه چیزی اشتهای سیریناپذیر آمریكا را برای رشد و افزایش خیره كننده بهرهوری در سالهای اخیر تحریك میكند؟ اینها سؤالاتی بود كه چارلز هندی فیلسوف شهیر انگلیسی برای پاسخ دادن به آنها سرمایهداری را در كانون توجه خویش قرار داد و نتیجه كار، نگاهی روشنفكرانه و تكان دهنده به برخی از فرصتهای بنیادی در شالودهی كسب و كار آمریكای امروز است.
آنچه بیش از همه توجه هندی را جلب میكند، خوشبینی مردم آمریكاست. اعتقاد استوار و بی چون و چرای آنان به این كه فردا میتوانند و باید بهتر از امروز باشند. به نظر هندی، نیروی برآمده از خوش بینی توام با اعتقاد «پاكدینان» در قداست كار و حرمت ثروت ناشی از كد یمین و عرِ جبین، راز توفیق و كامیابی مردم آمریكاست.
بیشتر آمریكائیان عقیده دارند كه فردا میتواند بهتراز امروز باشد و خود را مسئول میدانند كه برای ساختن آیندهای بهتر هر كاری كه ازدستشان برمی آید انجام دهند.«رابرت هیوز » استرالیایی میگوید كه ارزشهای «پاكدینان » در رگ و پی جمع عظیمی از آمریكاییان تزریق شده است. آنان بذر اخلاِ كار و نیز تقدم مذهب را در حدی كه جز در دنیای اسلام سابقه نداشت، در بستر زندگی آمریكاییها كاشتند.
«هیوز» میگوید كه پاكدینان مفهوم نوبودن و نوشدن را در آمریكا اختراع كردند و این كه ثروت نماد ارزش باشد از سنت پاكدینان است كه تا به امروز ادامه یافته است. معنای این حرف آن است كه داشتن پول یا كالاهای مادی عار نیست و لازم نیست كه كسی ثروت خود را پنهان كند. كه از این منظر با بخشهایی از اروپا كه در مقام كسب ثروت موروثی یا ثروت مفت و بی زحمت سابقهای طولانی دارد، بسیار متفاوت است. بنابراین، ثروتمند آمریكایی میخواهد كه در بخشش مال خود دست و دل باز باشد و حتی تظاهر و خودنمایی كند. زیرا كه پول زحمت كشیده مایه مباهات است،نیكوكاری و رساندن خیر به مردم و جامعه، نشانهی گذراندن عمری پربار و پر حاصل است. بی جهت نیست كه بذل و بخشش اموال و دارایی شخصی در آمریكا به مراتب بیشتر از اروپا ست. «چرچیل » روزی گفته بود كه اگر جامعهای ثروتمند میخواهید باید ثروتمندان را تحمل كنید. حال آنكه در آمریكا ثروتمند به جای تحمل، ستایش میشود، به شرطی كه ثروت او از راهی آبرومندانه و شرافتمند به دست آمده باشد. ارج نهادن به ثروتی كه از راه تلاش و كوشش و با خلاقیت و ابتكار حاصا شده از یك طرف و ارزش نهادن به آموزش و پژوهش به نحوی كه جامعه را به صحنهی آموزش و پژوهش تبدیل كرده و علم، پژوهش و فناوری را موضوعات مورد علاقه عموم قرار دهد. نشانههایی از جامعه اطلاعاتی موجود در غرب است.
شاید «سیلیكون والی» مثال خوبی باشد از جامعهی كوچكی كه توانسته است فرهنگ كار و فرهنگ علم را در هم آمیزد و كارآفرینانی همچون مدیران شركتهای مایكروسافت، اینتل، یاهو، نتاسكیپ را وارد عرصه اجتماع نمایند.
سیلیكون والی، یك دالان پنجاه مایلی در ایالت كالیفرنیاست كه به الگوی كارآفرینی تكنولوژیك جهان مبدل شده است. این منطقه كه در جنوب سانفرانسیسكو واقع شده، در دههی۱۹۹۰، اصلیترین مركز فعالیتهای تكنولوژیك در ایالات متحده بوده است.
آمار مربوط به سیلیكون والی به نقل از مجله نیوزویك، بسیار خیره كننده است:
▪در سال ۱۹۹۷، بیش از ۳۳ درصد از ۱۰۰ شركت بزرگ تكنولوژیك ایالات متحده در سیلیكون والی مستقر بودهاند.
▪در سال ۱۹۹۶، رشد واقعی دستمزد در این منطقه ۱/۵ درصد بوده است. در حالی كه متوسط رشد دستمزد در سرتاسر ایالات متحده به ۱درصد هم نرسید.
▪در سال ۱۹۹۶، بیش از ۵۰هزار شغل در این منطقه ایجاد شده است.
▪در سال ۱۹۹۷، فقط ۱ % از جمعیت آمریكا در این منطقه ساكن بودهاند ولی ۱۱% از مشاغل تكنولوژیك آمریكا به این منطقه اختصاص داشته است.
▪در سال ۱۹۹۷، بیش از ۶۰% از تولید (ساخت) این منطقه مبتنی بر تكنولوژی بوده است. این رقم برای كل ایالات متحده ۹% بوده است.
▪در سال ۱۹۹۷، دستمزد متوسط در این منطقه، ۵۵% بیش از نرخ متوسط دستمزد در ایالات متحده بوده است.
▪در سال ۱۹۹۶، موسسات آكادمیك این منطقه ۲۲۶۸ فارغالتحصیل در رشتههای پیشرفته مهندسی داشتهاند كه بیشترین میزان در سطح ایالات متحده بوده است.
انقلاب اطلاعات، عمدهترین عامل پیشبرد توسعهی در سیلیكون والی بوده است. صنایع رایانه و نیمه هادی این منطقه، بیش از ۴۵% از رشد صنعتی سالهای ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۷ را رقم زدهاند. فرهنگ سیلیكون والی به گونهای تكامل یافته است كه توسعهی شركتهای جدید تكنولوژیك را تشویق میكند. مؤلفههای این فرهنگ عبارتند از:
آزادی عمل در آزمودن و شكست خوردن: این مؤلفه تمامی سطوح مدیریت را تشویق میكند تا ایدههای جدید را بیازمایند.
پذیرش تغییرات سریع: این مولفه فرهنگی به بنگاهها اجازه میدهد به راحتی تغییرات عمدهای در الگوی كسب و كار خود صورت دهند و پیش از آنكه سهم بازار آنان توسط رقبا تهدید شود، محصولات خود را دگرگون سازند.
خروج كارآفرینانه: تعداد ناچیزی از كارآفرینان تا زمان بلوغ شركتهای نوپا با آنمیمانند و غالباً قبل از این مرحله از شركت جدا میشوند. خروج آنان معمولاً زمانی است كه عایدی شركت به یك میلیارد دلار نزدیك شود.
جبران خدمت: بنگاههای كارآفرینانه و بالغ، بر حسب موفقیت خود، نسبت به جبران خدمت و انگیزش كاركنان در تمامی سطوح اقدام میكنند. مثلاً سهام شركت را بین آنان توزیع میكنند.
سیستمهای چالاك: این مؤلفه شامل ایجاد سریع یك جایگاه مناسب در میان مشتریان است كه میتواند از طریق عرضهی مجانیِ نمونههای اولیهی محصول به آنها انجام شود. این اقدام بنگاه را از نظرات و انتقادات مشتریان آگاه میسازد. به علاوه، بدین ترتیب تأثیر مثبتی از مارك تجاری شركت در ذهن مشتری میماند.
سرمایهگذاری در شركتهای جوان: شركتهای موفق با سرمایهگذاری در كارآفرینی تكنولوژیك (سرمایهگذاری در شركتهای نوپا)، پیشتازی تكنولوژیك خود را حفظ میكنند. این اقدام به شركتهای بالغی همچون «اینتل » فرصت میدهد تا با حداقل سرمایهگذاری در تحقیق و توسعه به تكنولوژیهای جدید برسند. هر چند در بسیاری از كشورهای جهان و حتی در برخی مناطق ایالات متحده تلاش شده است كه از الگوی سیلیكون والی تقلید شود، اما اینكه در جای دیگری از جهان این درجه از موفقیت حاصل شده باشد مورد تردید است. اساسیترین مولفهی سیلیكون والی كه تقلید از آن را برای سایرین دشوار مینماید، فرهنگ و روحیهی كارآفرینانهای است كه بر این منطقه سایه انداخته است.
●فرهنگ كار در ژاپن
گفته شد كه ریشههای قوت و ضعف در فرهنگ كار را باید در حضور و وجود ارزشها و عقایدی جستجو كرد كه در فرهنگ و در سلسله مراتب ارزشها جایگاهی فراتر از كار را به خود اختصاص دادهاند از این حیث تعریف فرهنگ در ژاپن و تاثیر آن در اخلاِ كار بسیار اهمیت دارد.
دایره المعارف ژاپنی، فرهنگ این چنین تعریف شده است:
«تلاش برای استفاده از طبیعت یا منابع طبیعی در بهتر كردن زندگی انسان (نوع بشر)» كه دارای دو بعد زیر میباشد:
الف ـ دانش، هنر، مذهب و ثمره ی فعالیتهای روحی انسان
ب ـ ثمره ی فعالیتهای فنی كه مترادف كلمه تمدن است
تعریف فرهنگ، در عبارت بالا هم به معنی به فعلیت رساندن استعدادها و امكانات طبیعی برای تنظیم و بهتر كردن زندگی نوع بشر در نظر گرفته شده است و هم به معنی استعدادها و امكانات و پدیدههای عالی انسانی، مانند علم، هنر، مذهب و سایر ثمرههای فعالیتهای روحی انسان.
تلاش و كوشش در فرهنگ ژاپنی نقش اساسی را ایفا میكند به طوری كه یكی از عوامل موثر بر موفقیت اقتصادی ژاپن تاكید نظام ترتیبی آن بر تلاش و پشتكار است. این عقیده در بین ژاپنیها رایج است كه عنصر وجدان كاری و پشتكار در رفتار كودكان و جوانان ژاپنی رازموفقیت اقتصادی آنهاست. اطلاعات بدست آمده از مطالعهی تطبیقی درباره پشتكار انجام كار و تكلیف در كودكان ژاپنی و آمریكایی در سال ۱۹۸۵-۱۹۸۴ نشان میدهد كه یك تفاوت بزرگ بین این كودكان وجود دارد و آن عبارتست از این كه بچههای ژاپنی در مقایسه با كودكان آمریكایی بیشتر به پشتكار دعوت میشوند، در خانوادههای آمریكایی توانایی، دلیل بر موفقیت است و خانوادههای ژاپنی خواستن و پشتكار را از رموز موفقیت بر میشمارند.
ایران و ژاپن تقریباً به طور همزمان یعنی از اواسط قرن نوزدهم شروع به الگوبرداری از روشهای جدید غرب كردند، اما با توجه به شرایط فرهنگی و سیاسی متفاوت حاكم بر دو كشور، نتایج حاصله یكسان نبوده است. درحالی كه ژاپن برقراری رابطه با ممالك غربی را ضروری میدانست و با نزدیكی به آنها با درك، اخذ و جذب روشهای علمی توانست با شتاب در ردیف كشورهای صنعتی قرار گیرد و در سایه همین پیشرفت خود را از سلطهی غرب رها سازد، اما ایران با توجه به بافت فرهنگی متفاوت، مغرور از فرهنگ و تاریخ گذشتهی خود و فقدان انعطافپذیری در گرفتن تصمیم به اخذ علوم غربی، دچار تردید شد و در نهایت نتوانست صنعتی شود.
از لحاظ آمادگیهای فكری و فرهنگی نیز میتوان به این نكته اشاره كرد كه روشنفكران و اصلاحطلبان ژاپنی كه با تحولات غرب آشنا شده بودند و به ضرورت درك آن برای توسعهی ژاپن واقف بودند به راحتی موفق شدند با نوشتهها و سخنرانیهای خود تفسیرهای تازهای از سنتهای گذشته عرضه كنند و به آگاه كردن مردم بپردازند. پس از این روشنگری، ژاپنیها نیاز به بازنگری و تجدیدنظر در بعضی از ارزشهای كهن و سنتها را ضروری تشخیص دادند و در تطبیق آنها با فرهنگ نوین تلاش كردند، اما در ایران شرایط به گونهی دیگری بود. شاهان هرگونه اندیشه نو، تفكر جدید و دموكراسی را كه تضعیف قدرت سلطنت را به همراه داشت به شدت سركوب میكردند.
پیشرفت ژاپن نیز بیش از همه مدیون بالا بودن بهرهوری كار بوده است كه در سایهی تلاش زیاد و احساس مسئولیت حاصل شد. برای آنها كار فراتر از وسیله معاش است، اما در ایران آن روحیهی سختكوشی در میان مردم دیده نمیشود. در حقیقت ما كار میكنیم تا زندگی كنیم اما در كشورهای صنعتی و ژاپن زندگی میكنند تا كار كنند. كار مهمترین عامل پیشرفت و توسعه است و در كشورهای جهان سوم كمكاری، كاهلی و عدم احساس مسئولیت دربین تعداد زیادی از مردم رایج است.
●فرهنگ كار در ایران
در جامعه ما با وجود عناصر مثبت بسیار در فرهنگ آرمانی دینی كه در آن به كار ارزش بسیار داده میشود و نیز با وجود سنت امامان در ارج نهادن به كار و تاكید بیشتر بر ارزش اكتسابی تا انتسابی. ولی ارزشهایی در جامعه غلبه دارد كه اخلاِ كار و به تبع آن كارآفرینی را تضعیف میكند.
در ساختار كلی و سطح كلان جامعه، بخصوص ارزشهای موبوط به نظام سیاسی، ارزشهای غالب بطور عمده انتسابی بوده است و ارزشهای اكتسابی كه تقویت كننده كار و خلاقیت، نوآوری به عنوان ارزش فی نفسه است جایی نداشته یا جایگاهی محدود به خود اختصاص داده است. اهمیت نسبت در اشغال مناصب و تخصیص منابع، اصل وراثت خاندانی سمتها و بهرهمندی از منابع كمیاب، غلبه ارزش وابستگی و وفاداری شخصی بر لیاقت و كاردانی، كه جوهرهی نظام سیاسی موروثی در ایران را تشكیل میدهد. از عواملی است كه در سطح كلان جامعه و فرهنگ با كار به عنوان ارزش فی نفسه در تعارض بوده، كارآفرینی و خلاقیت و نوآوری را تضعیف كرده است. و حال آنكه فرهنگی كه خواستار پرورش كارآفرین باشد باید مردم را به خاطر دستاوردهایشان و نه به خاطر مقتضیات تولدشان طبقه بندی كند.
همچنین وجود ارزشهایی چون اشرافیگری، تجملگرایی، رفاهطلبی و مصرفگرایی در فرهنگ مرتبط با نظام سیاسی موروثی سبب مرگ خلاقیت و تولد مصرف زدگی شده است كه علت عمده این معضل را باید در وجود ثروتهای ملی و استفادهی نادرست و غیر مدبرانه از آن جست وجو كرد.
از سوی دیگر در فرهنگ عمومی و اعتقادات دینی با وجود باورهایی همچون بیاعتنایی به مال دنیا، زشت شمردن انگیزههای مادی، تقبیح رفتار سودطلبانه، تاكید بر بیوفایی دنیا و كفایت حداقل معیشت نمیتوان انتظار كار و تلاش فوِ العاده همچون كشورهای پیشرفته داشت.
همچون جریان نوسانات اقتصادی در دورهی گذشته و دست یافتن افراد به پولهای بادآورده در جریان این تغییرات موجب شد پول كه در مباحث اقتصادی به عنوان «كار تبلور یافته» شناخته میشود بصورت كالا و غنیمتی درآید كه دستیابی به آن لزوماً با انجام كار همراه نیست بلكه زرنگی، اطلاع از اوضاع و مهمتر از همه «شانس و اقبال» بیشتر از كار در آن سهم دارد. این عوامل به همراه «درآمد نفت» كه عمدهی آن را سود تشكیل میدهد و توسط دولت به مصرف میرسد، موجب شد پول به عنوان ارزش فی نفسه و تاحدی «مستقل از كار» و بیشتر وابسته به شانس و اقبال در جهت تضعیف كارآفرینی عمل كند.
اما اخلاِ كار و پدیدههای مرتبط به آن مانند كارآفرینی پدیدههایی هستند قابل شناسایی و مطالعه و تغییرپذیر، قابل كنترل و دستكاری كه از قواعد كلی حاكم بر فرهنگ و جامعه تبعیت میكنند از اینرو میتوان از آنها به عنوان یك مسئله اجتماعی یاد كرد و مسئله اجتماعی همواره قابل حل بوده و میتوان برای اصلاح آن كاری انجام داد ولی اگر فكر كنیم كه درباره مسائل اجتماعی نمیتوانیم كاری كنیم و اینها همه سابقه تاریخی داشته وغیر قابل تغییر به حساب میآید باید آن مسایل را از فهرست مسائل اجتماعی حذف كنیم زیرا دیگر مسئلهی اجتماعی به شمار نمیروند.
بنابراین با همه ضعفهای فرهنگی و اجتماعی كه در اخلاِ كار در ایران وجود دارد این مسئله قابلحل است و بنظر میرسد كه راهحل آن نیز میتوانند كارآفرینان باشند زیرا براساس نظر «ماكس وبر» كارآفرینی یك فرایند اجتماعی است كه در آن كارآفرین با اشتیاِ و پشتكار در كار، خویشتن خویش را پیدا میكند و از بند عادات و سنتهای مرسوم رها میگردد.
او معتقد است كه فرهنگ كارآفرین در سطح تعامل انسانها با یكدیگر شكل میگیرد و شخصیت ارزشها نگرشها و باورهای فرد نسبت به كارآفرینی تحت تاثیر تعامل وی با سایر افراد جامعه شكل گرفته و تكامل پیدا میكند.
بنابراین براساس نظر «وبر» جامعه و باورها و ارزشهای آن نقش مهمی در ایجاد كارآفرینی دارند و همچنین كارآفرینان نیز نقش بسیار موثری در ایجاد تحولات ارزشمند و نجات جامعه از بند عادات و سنتهای بیاساس و بی فایده اما مرسوم ایفا مینمایند.
كارآفرینان در اجتماع سبب پویایی و افزایش بهرهوری شده و در سطح اجتماع ارزش كار را افزایش میدهند و روحیه سعی و تلاش در بدنه جامعه را بالا میبرند. كارآفرینان سبب تشویق جامعه به كارهای خلاِ و كارآفرینانه میشوند و همین امر سبب رشد و بالندگی در اجتماع میشود.
زمانی كه كارآفرین به عنوان یك شیوه زندگی توسط اكثریت افراد یك جامعه پذیرفته شود، آن جامعه بسیار سریع توسعه مییابد.
زیرا كارآفرینی سبب
▪اشتغال،
▪انتقال تكنولوژی،
▪بهبود كـیـفیت زنـدگی ،
▪تولـید رفاه، ثروت و سرمایه،ـ نــــــوآوری و انـعطاف مـــحیط ،
ـ تـحریـك و تـشویـق حـس رقـابت،
ـ تـرغیب و تشویق سرمایه گذاری در تولید،
ـ شـناخت، ایـجاد و گـسترش بازارهای جـدید،
ـ كشف منابع جدید، ساماندهی و استفاده اثر بخش از آنها،
ـ رفع خلل، شكافهاو تنگناهای بازار و اجتماع، توزیع متناسب درآمد
ـ و كاهش اضطرابهای اجتماعی
میشود.
●نوآوری فرهنگی
بیشتر متفكران اقتصادی ـ اجتماعی امروزه براین باورند كه نوآوری تنها راه تضمین بقا در دنیای امروزه به شمار میرود. از این حیث بوجود آورندگان این نوآوریها شاهرگ حیاتی سازمانها به شمار میروند و استعداد و خلاقیت افراد سازمان، سرمایه اصلی آن محسوب میشود. بنابراین این امر ایجاد فضایی مناسب برای خلاقیت و نوآوری افراد در جامعه را ضرورتی اجتنابناپذیر میسازد.
عواملی همچون نیروی كار، سرمایه، فناوری ومدیریت، هر كدام به نوبهی خود متاثر از ویژگیهای فرهنگی جامعه است و ریشه در ارزشها و باورهای فرهنگی دارند. و هیچ كشوری نمیتواند بدون گذار از مرحله تحول فرهنگی و فكری و آماده سازی افكار عمومی به توسعهی اقتصادی نایل شود.
اما تحول فرهنگی چگونه میتواند صورت پذیرد؟ چه عوامل درونی و بیرونی متعددی در دگرگونی یك فرهنگ نقش دارند؟ از جمله عواملی كه در تحول فرهنگی نقش دارند، میتوان نوآوری فرهنگی و فرهنگ پذیری است. در هر جامعهای، انسانها با استعداد و خلاقیتی كه دارند، میتوانند از هر یك از اجزاء فرهنگی مانند ارزشها هنجارها، دانشها، نهادها آثار هنری و ابزار و متون عناصر جدیدی ابداع و به جامعه عرضه كنند. در صورتی كه چنین عناصری مورد پذیرش عامه قرار گیرند. به عنوان یك عنصر فرهنگی جدید به جزء مربوطه اضافه و سبب دگرگونی در آن جز میشوند و سپس به علت وجود ارتباط متقابل بین اجزاء و نظام فرهنگی ممكن است سبب دگرگونی در كل نظام فرهنگی شوند. بدیهی است هر چند عناصر فرهنگی بیشتری در مدت زمان كمتری، ابداع و به جامعه عرضه و مورد پذیرش اكثریت مردم واقع شوند، میدان دگرگونی حاصله در نظام فرهنگی وسیعتر و سریعتر خواهد بود.
در تعریف فوِ تنها شرط پذیرش عنصر فرهنگی جدید، مورد پذیرش بودن عامه است كه بنظر میرسد علاوه بر مورد پذیرش بودن عامه باید عنصر فرهنگی جدید موجبات رشد، تكامل عقلانی و پیشرفت انسان را هم فراهم آورد.
یكی دیگر از عوامل دگرگونی فرهنگ، فرهنگ پذیری میباشد. فرهنگ پذیری نوعی اشاعه فرهنگی است كه از طریق تماس نزدیك و مداوم بین فرهنگها حاصل میشود به عبارت دیگر، در نتیجهٔ تماس نزدیك بین دو فرهنگ، آن دو در یكدیگر اثر میگذارند و عناصر از یكی به دیگری منتقل میشود معمولا فرهنگ نیرومندتر عناصر بیشتری را به فرهنگ ضعیفتر وام میدهد.
اشاعه فرهنگی میتواند آثار مثبت و یا منفی متعددی در یك نظام فرهنگی از خود بجا گذارد. «رالف لینتون» در این باره مینویسد: «رشد نسبتاً سریع كل فرهنگ بشری به سبب توانایی همه جوامع در وام گرفتن عناصر فرهنگی از فرهنگهای دیگر و انضمام آنها به فرهنگ خود بوده است. از آثار منفی عناصر وام گرفته شده میتوان به از بین رفتن عناصر فرهنگی مفید و یا از هم پاشیده شدن مجموعههای فرهنگی اشاره كرد. و این بستگی به نوع عناصر پذیرفته شده دارد. بنابراین باید در پذیرفتن عناصر فرهنگی دقت شود.
حال با توجه به فرهنگ غنی اسلام چگونه میتوان با بهرهگیری از عناصر جدید غربی و با نوآوری در عناصر فرهنگی كاركردهای مورد انتظار نظام فرهنگی را برآورده ساخت و یكپارچگی نظام فرهنگی را حفظ كرد.
اسلام به هیچ وجه از بهره برداری از عناصر سازندهی فرهنگی كه بارزترین آنها علم به عنوان وسیلهی وصول به واقعیات است نه تنها جلوگیری نكرده، بلكه شدیداً مورد توصیه قرار داده است. در نتیجه به طور حتم باید گفت: اسلام پذیرندهی هر عنصر فرهنگی است كه در كشف واقعیت یا بهرهبرداری از آن موثر باشد.
انتقال فرهنگ مفید و سازنده كه عبارت است از حقایق و واقعیات مربوط به ضرورتها ارزشها و زیباییها و دیگر شیوههای شایستهی حیات معقول انسانها، نه تنها شایسته است كه همگان در انتقال آنها برای اقوام و ملل تلاش كنند بلكه از دیدگاه اسلام این یك تكلیف مذهبی برای هر فرد و گروهی است كه توانایی انجام دادن آن را دارند. به شرطی كه انتقال عناصر مفید فرهنگی با هدف سوداگری اقتصادی یا سیاسی یا سلطه گری و كوشش درجهت ترویج بیفكری نسبت به مسایل اجتماعی، نفی آزادی و سلب كرامت انسانها نباشد و این امر مستلزم درایت و تیزبینی فرهنگ وام گیرنده میباشد. كه نباید فرهنگ وارد شده از اقوام و ملل دیگر بدون تحقیق و تصفیه و تنها از روی تقلید پذیرفته شود. (علامه جعفری ۱۳۷۹، ص ۲۱۳)
بنابراین ترویج فرهنگ كارآفرینی نیز باید ملزومات فوِ همراه باشد، در جامعهای كه میخواهد كارآفرینی توسعه یابد باید مناسبات اجتماعی و سیاسی در جامعه بر پایهی استعدادها و خلاقیت و كارآفرین بودن افراد باشد. در این جامعه افراد باید بیاموزند به جای جلب رضایت سرپرستان و صاحبان قدرت، تلاش كنند كه چگونه با سعی و تلاش در راه توسعه سازندگی قدم بردارند و به جای تسلیم شدن تملق گویی پذیرش دستور و.. باید تفكر حاكم بر جامعه یك تفكر علمی میل به كسب اطلاعات جدید و ابتكارات باشد.
بنابراین ایجاد ایمان و احترام به علوم و دانش جدید در بین مردم، آماده ساختن آنها برای قبول اندیشههای نوآزمایش روشهای جدید بدون توجه به غربی بودن یا شرقی بودن آن و مهمتر از همه گسترش عدالت اجتماعی و اقتصادی برای اقشار مختلف جامعه نقش اساسی را در رشد و توسعه یك كشور ایفا مینماید.
بنابراین با ایجاد ایمان و احترام بر علوم و دانش جدید در بین مردم و رایج كردن فرهنگ علم و مخصوصاً ترویج سطوحی از دانش كارآفرینی به سطح عمومی جامعه و وارد كردن به فرهنگ كسب و كار علم به منظور علمی كردن مشاغل و توسعه مشاغل مبتنی بر دانش به نحوی كه موفقیت هركس منوط به دانش باشد كه در كسب و كار خود به كار میبندد، میتوان علم كارآفرینی را با نیازها و مشكلات اجتماعی پیوند داد و فرهنگ كارآفرینی را در بدنهی اجتماع نهادینه كرد.
در این قالب علم كارآفرینی با چهار عامل اقتصاد، سیاست، جامعه و فرهنگ عمومی دائم در حال تنش و كنش است. در این قالب كارآفرینی به عنوان یك علم با دیگر نهادهای اجتماعی مشخص شده است. این نوع ارتباط در واقع به معنای سازگاری و تنش متقابل بین علم و جامعه است.
رابطهی اقتصاد و كارآفرینی به معنای تعامل بین دو طیف فعالیتهای علمی و اندیشههای علمی در زمینهی كارآفرینی از یك طرف و مجموعهای از نهادها، فعالیتها و مقولهی بازار، مقولهی صنعت، خدمات و تولید و مفاهیم مشابه است و رابطهی سیاست و كارآفرینی حاكی از نوع نگرش نظام سیاسی مسلط به مقوله كارآفرینی و سیاستگذاری در این عرصه میباشد. و همچنین در مورد ارتباط كارآفرینی با جامعه باید دید كه آیا ارزشهای اجتماعی مدافع ارزشهای كارآفرینانه است؟ یا اینكه با آنها مغایرت دارد. این ارتباط باید طوری باشد كه كارآفرین خود را در جامعه غریبه احساس نكند. خود را به عنوان عضو مؤثر جامعه قلمداد كند و نه به عنوان عضوی حاشیه نشین و فراموش شده.
و نیز در مورد ارتباط كارآفرینی با فرهنگ باید ارزشها، هنجارهای و باورهای موجود در فرهنگ عمومی متناسب با فعالیت خلاِ كارآفرین باشد.
البته این سازگاری و تنش باید دوطرفه باشد یعنی اینكه هم علم كارآفرینی باید به نیازهای اجتماعی توجه كند و خود را به این چهار عامل نزدیك كند و هم نهادهای اجتماعی باید با كسب دانش كارآفرینی خود را به این علم نزدیك كنند كه لازمهی این امر پایین آمدن اهل علم از برج عاج است !!!
برای برقراری پیوند دو عامل اقتصاد و سیاست میتوان از طریق قانونگذاری و برنامهریزی به این مهم دست یافت. اما برای پیوند جامعه و فرهنگ با كارآفرینی باید یك تعامل در حوزهی عمومی انجام پذیرد و نمیتوان با قانون آنرا به اجرا درآورد یا به عبارتی علم كارآفرینی باید بتواند در حوزهی عمومی نفوذ كرده و به موضوعات زندهی گفتگوی عمومی تبدیل شود. بنظر میرسد وسایل ارتباط جمعی میتوانند با مطرح ساختن موضوعات كارآفرینی در سطح جامعه در این زمینه نقش بسیار مهمی ایفا نمایند. این بدان معناست كه بپذیریمبازیگران صحنهی خلاقیت، نوآوری و كارآفرینی متنوع و مكثر هستند و باید همهی جامعه را به این صحنه فراخواند.
عوامل موثر در ارتباط كارآفرینی با این چهار عامل احتیاج به مباحث گستردهای دارد كه در اینجا نمیتوان به آن پرداخت اما به جهت موضوع مقاله در این مختصر به تنشها و سازگاریهای كارآفرینی به عنوان یك علم و مقولات فرهنگی میپردازیم.
از مباحثی كه در اخلاِ كار در غرب و ژاپن مطرح شد بنظر میرسد جوامعی كه توانستهاند پیوند مستحكمی بین اخلاِ و ارزشهای انسانی با كار و تلاش برقرار كنند. موفقتر از جوامع بودهاند. آنچه در اخلاِ كار كالونیستها موجود است حاكیت از آن دارد كه متعهد بودن پیروان آنها به ارزشهای اخلاقی در افزایش روحیه كار و تلاش آنها مؤثر بوده است.
بنابراین به طور همزمان از یك سو باید فرهنگ عمومی با ارزشهای كارآفرینی همنوا و همساز شود تا جامعه از فعالیتهای كارآفرینانه حمایت كند و پذیرای تلاش خلاِ آنها باشد و از سوی دیگر با نفوذ علم كارآفرینی به بدنهی جامعه قابلیتهای افراد را برای انجام كارها به شیوهی خلاِ و نوآورانه افزایش داد.
«باندورا » برای سنجش تحول و ثبات در جامعه دو مؤلفه «انعطاف محیطی» و «اعتماد به خود» را مؤثر میداند.بر اساس نظر «باندورا» اگر انعطاف محیط یعنی پاسخگو بودن محیط در برابر تحولات بالا باشد و اعتماد به قابلیتهای فرد هم بالا باشد، یعنی فرد اعتماد به نفس داشته و بر تواناییها و نقش موثر خود هم واقف باشد، در این شرایط، عمل اجتماعی او با دلگرمی انجام میشود.از نظر باندورا این مطلوبترین حالت است. اما اگر اعتماد به انعطاف محیط پایین باشد، یعنی فرد فكر بكند كه موقعیت موجود، پاسخگوی خواستههای او نیست و محیط، امكان بروز استعداد و خلاقیتش را به او نمیدهد، در اینصورت عمل اجتماعی او با اعتراض انجام میگیرد. در این وضعیت است كه شاهد تظاهرات، اعتصابها، تحصنها و فرار مغزها و ... میشویم.
تفاوت و دوگانگی دیگری كه میان اعتماد به انعطاف محیط و اعتماد به قابلیتهای خود وجود دارد، اینست كه اگر اعتماد به انعطاف محیط بالا و اعتماد به قابلیتهای فردی پایین باشد و آن فرد معتقد باشد كه موقعیت مناسبی در جامعه دارد ولی از او كاری برنمیآید، در اینجاست كه عمل اجتماعی با افسردگی انجام میگیرد و یأس و ناامیدی در چنین حالتی بوجود میآید.
به هر حال فرد معتقد به این امر، نوامیدانه به درون خود پناه میبرد و چنین یاس و سردرگمی از بدترین حالتهای ممكن است. در حالتی كه اعتماد به انعطاف محیط پایین باشد و اعتماد به قابلیتهای خود هم در رتبه پایینی قرار بگیرد، در این موقعیت بیتفاوتی اجتماعی شكل میگیرد و پیدایش هر وضعیتی برای فرد یكسان است.
بنابراین اگر بخواهیم عمل اجتماعی در جامعه با دلگرمی انجام پذیرد. باید خلاقیت، كارآفرینی، قابلیتها و استعدادهای فردی را در افراد جامعه افزایش داد. ولی تنها بالا بردن قابلیتهای فردی كافی نیست بلكه باید محیط را نیز انعطافپذیر، پویا و خلاِ نمود تا میزان اعتماد به محیط نیز افزایش یابد.
بنابراین در فرهنگ عمومی باید تحولاتی ایجاد شود تا جامعه از فعالیتهای كارآفرینانه حمایت كند و پذیرای تلاش خلاِ آنها باشد. در فرهنگ عمومی ما كه برگرفته از فرهنگ دینی ما میباشد بنظر میرسد كه مرزهای جغرافیایی ارزشها اندكی دستكاری شده است دیگر از دیدن افراد فقیر مسلمان رنج نمیبریم دیگر از اینكه اكثر كشورهای مسلمان در فقر و تنگدستی بسر میبرند ناراحت نیستیم و همه این عوامل را به بیرون از دایره مسلمانان مرتبط میدانیم. در عوض ارزشهایی در ذهن ما گسترش یافته است كه بیشتر ظاهری و صوری بوده و هیچ تأثیری در بهبود زندگی مسلمین ندارد.
جالب است كه «ویل دورانت» میگوید: هیچ دینی به اندازه اسلام پیروانش را به قدرت فرا نخوانده است.
در حالی كه پیروانش اینچنین در ضعف و بیچارگی بسر میبرند. آیا مكتبی كه پیروانش را به قدرت فراخوانده است، ابزار به قدرت رسیدن آنها را با دستوراتش از آنها گرفته است ؟
به عقیدهی اقبال لاهوری نقص در تفكر مسلمین است. ارزشهای اسلام همگی حامی كار و تلاش و كسب ثروت و قدرت مسلمین هستند. اما این نگرشهای غلط مسلمین است كه سبب شده است آنها نتوانند به قدرت دست یابند. به نظر میرسد. برداشتهای غلط و دیدگاهی نادرست ما نسبت به این ارزشها سبب فاصله بسیار زیاد بین كارآفرینی و فرهنگ عمومی شده است. در ادامه چند مورد از این مفاهیم و معانی كه به صورت نادرست از آن برداشت شده است، اشاره میشود.
▪دیدگاه اسلام درباره ی كار:
اسلام همواره بشر را متوجه این نكته میكند كه هر چه هست عمل است. سرنوشت انسان را عمل او تشكیل میدهد. این یك طرز تفكر واقع بینانه و منطقی و منطبق با قوانین طبیعت است. قرآن كریم راجع به عمل بسیار تاكید دارد، و به تعبیر رسا و زیبایی در این خصوص میفرماید: «برای بشر جز آنچه كه كوشش كرده است هیچ چیز وجود ندارد. »، یعنی سعادت بشر در گرو عمل اوست. این تعلیم، یكی از بزرگترین تعلیمات برای حیات یك ملت است. اگر ملتی بداند كه خودش باید سرنوشتش را تعیین كند، در آن راستا عملكردش را جهت میدهد. آن وقت متوجه عمل و نیروی خودش میشود، متوجه اینكه هیچ چیز شرایط را به نفع من تغییر نمیدهد مگر سعی و كوشش من، كه این عامل بزرگی برای حیات و پویائی و تلاش است.امروزه روانشناسان و صاحبنظران علوم تربیتی تلاش بسیاری میكنند كه حس اعتماد به نفس را در انسان بیدار كنند و اما اسلام اینكار را با قطع امید انسان از هر چه غیر عمل خودش هست، تثبیت میكند. یعنی انسان باید با عمل خودش به چیزهایی كه میخواهد برسد، همینطور پیوند انسان با هر چیز و هر كس از طریق عمل او میسر میشود و به عبارت دیگر اسلام كوشش و سعی بلیغ دارد كه انسان را متكی به ارادهی خودش كرده و سرنوشت انسان را وابسته به تلاش و سعی او معرفی نماید.
در اسلام سعادت و شقاوت فرد به عمل او بستگی دارد. عمل انسان به چیزی جز خواست و ارادهی خود او بستگی ندارد. در نتیجه انسان یك موجود متكی به خود و متكی به كردار و شخصیت خود میشود. كه این امر عامل بیداری، بینایی و توانایی است.
▪دیدگاه اسلام درباره ی توكل :
اسلام میخواهد مردم مسلمان به خدا توكل كنند. اما توكل در قرآن یك مفهوم زنده، پویا و حماسی دارد. یعنی هر جا كه قرآن میخواهد بشر را وادار به عمل كند و ترسها و بیمها را از انسان بگیرد،مدام متذكر میشود كه از شكست نترس و به خدا توكل كن، تكیهات به خدا باشد. جلو برو از خطرات نترس، ولی دیدگاه ما نسبت به توكل مفهومی وارونه دارد. وقتی میخواهیم كاری را به تعویق بیاندازیم و راجع به آن خوب فكر و تفحص و جستجو نكنیم، میگوییم، به خدا توكل میكنیم. در صورتی كه توكل كردن به خدا در مفهوم واقعی یعنی پذیرفتن مخاطرات و تحمل ابهام به منظور تكیه كردن به یك قدرت لایتناهی است. این باعث میشود كه فرد بسیار ریسكپذیر باشد. و با دوراندیشی و درایت شجاعت كار را پیش ببرد.
▪دیدگاه اسلام درباره ی زهد:
دیدگاه ما از زهد این است كه اگر كسی در زندگی شخصی و فردی به كم قناعت كند «زاهد» نام میگیرد.
در صورتی كه زهد مربوط به مال و ثروت و حتی مربوط به مقامات دنیوی است. شما اگر بپرسید كه در اسلام مال و ثروت دنیا خوب است یا بد؟ جواب این است كه مال و ثروت دنیا برای چه هدفی؟ ثروت خودش قدرت است ، پست و مقام هم قدرت است، علم هم قدرت است، این قدرت را شما برای چه هدف و منظوری میخواهید؟ هر چیزی كه در خدمت امور خلاف انسانیت قرار گیرد بد است، چه ثروت باشد چه علم.
اسلام طرفدار دو قدرت است: یكی قدرت روحی و دیگری قدرت اقتصادی، قدرت روحی یعنی فرد آنقدر قوی و نیرومند باشد كه نسبت به دنیا و متعلقاتش بیاعتنا باشد. و اگرهمهی آن ها را از دست داد از لحاظ روحی بتواند شكست را تحمل كند و از اشتباهات خود عبرت بگیرد و با پافشاری و دور اندیشی به دنبال فرصتی دیگر برای كار وتلاش باشد. نداشتن تعلقات دنیایی میتواند در پذیرفتن مخاطرات اقتصادی بسیار مؤثر باشد زیرا در این صورت با از دست دادن سرمایه خود چیزی را از دست نداده بلكه تجربهی گرانبهایی را بدست آورده است و مسیری از راه موفقیت را به جلو پیموده است.
▪▪دو نوع زهد از نظر اسلام مطرود است.
۱- بعضی خیال میكنند فلسفهی زهد این است كه كار دین بجز كارهایی از قبیل: تجارت و زراعت و صنعت است و هر كدام از آنها به دنیایی جداگانه تعلق دارد. كار دین عبادت و كار دنیا كسب و كار و تجارت است و زهد یعنی رو آوردن از كار دنیا به كار آخرت. این دیدگاه غلط است كه بعضی كارها به دنیا تعلق دارد مانند :كسب و كار و تحصیل مال كردن، و اساساً به دنیای دیگر تعلقی ندارد. در مقابل، كارهای دیگری هستند كه تاثیر مثبت و مفیدی در زندگی دنیا ندارد كه به آنها عبادت میگویند. و این عبادات متعلق به دنیای آخرت هستند و زهد یعنی رهاكردن زندگی تا انسان برای كارهای آخرت فراغت پیدا كند.
۲- دیدگاه دوم: اعراض كردن از لذات دنیوی برای كسب لذات اخروی. این دیدگاه معتقد است كه اگر انسان از لذت دنیا بهرهمند شود از لذت آخرت محروم میشود. به عبارت دیگر برای هر كسی یك مقدار اعتبار لذت قائل شدهاند، و او باید آن را یا در دنیا و یا در آخرت وصول كند؟ اگر در دنیا وصول كرد حسابش تمام میشود ،اما اگر وصول نكرد حق دارد در آخرت با سود سپرده گذاری بسیار بالا برداشت كند؟
این دیدگاه كاملا غلط است، زیرا اگر كسی در دنیا خودش را از لذتهای دنیا محروم كند در آخرت بخاطر این محرومیت به او جایگاه رفیع نخواهند داد. امیرالمومنین وقتی خصوصیات برخی از متقین را بیان میكند، میفرماید: آنها پرهیزكارانی هستند كه هم نعمت دنیا را بردهاند و هم نعمت آخرت را، در دنیا در بهترین مكانها سكنی گزیدهاند، بهترین غذاها را خوردهاند و در عین حال به نعمت عقبی هم رسیدهاند
زهد در اسلام یعنی انسان از امور مورد طبع خودش به خاطر هدفی بزرگتر و آرمانی دست بردارد.
البته باید دانست كه زهد واجب نیست بلكه یك فضیلت و یك كمال است، اما فضیلت و كمالی كه هدفش اعراض داشتن فرد از لذات دنیایی نیست. بلكه در اسلام در مواردی برای هدفها و منظورهایی توصیه شده است كه انسان لذتپرست نباشد، خودش را در لذتهای دنیا غرِ نكند، حتی اگر خودش را در لذتهای حلال هم غرِ بكند، كار حرامی نكرده است، ولی اگر نكند یك كار اخلاقی بزرگ انجام داده است. اسلام برای چندین هدف قبول میكند كه انسان در دنیا زاهد باشد، یعنی از لذتهای حلال چشم بپوشد. مانند ایثار، همدردی، آزادی و آزادگی و درك لذات معنوی.
بنابراین اسلام پیروانش را به قدرت فراخوانده است و دستورات آن نیز برای تقویت اراده و توان مسلمین است و از هر چیزی كه مانع این پیشرفت میشود، نهی كرده است. ولی این نگرش غلط مسلمانان نسبت به اسلام است كه آنها را ضعیف نگه داشته است.
آنچه از موضوعات فوِ برداشت میشود اینست كه تنها اسلام موافق كارآفرین است بلكه كارآفرینان مسلمان با رعایت كردن دستورات الهی میتوانند موفقتر و موثرتر از كارآفرینان دیگر جوامع و ادیان ایفای نقش كنند.
البته باید دقت داشت كه علم كارآفرینی سبب بعضی ناهنجاریها در اجتماع و فرهنگ عمومی نشود، نباید علم كارآفرینی اصالت فرد و تبع آن اصالت سود و اصالت لذت را كه برگرفته از نظام سرمایه داری است وارد جامعه كند.
مهدی سعیدی كیا
احمدپور داریانی، محمود؛ «كارآفرینی ؛ تعاریف، الگوها و
نظریات»،امیركبیر، ۱۳۷۸
رجب زاده، احمد، «ارزشها و ضعف و جدان كاری در ایران»، نامه پژوهش، شماره ۵
سجادی، سید مهدی، «تعلیم و تربیت، خانواده و وجدان كار»، نامه پژوهش، شماره ۵، ۱۳۷۶
سعیدی كیا، مهدی، «آشنایی با كارآفرینی»، كیا،۱۳۸۲
سوداگر، محمد، «نظام ارباب ـ رعیتی در ایران»، موسسات تحقیقات اقتصادی و اجتماعی پازند، ۱۳۵۹
قانعی راد، محمد امین، «جامعه شناسی علم»، ۱۳۷۸
كلدی، علیرضا و منظر رازقی ؛ «فرهنگ، خلاقیت و توسعه علم و فناوری»،مجله رهیافت، ش ۲۶
مطهری، مرتضی ؛ «احیای تفكر اسلام»، ۱۳۸۱، كیا
منبع : وزارت صنایع و معادن


همچنین مشاهده کنید