پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

نئوکان ها و تهاجم نظامی به ایران


نئوکان ها و تهاجم نظامی به ایران
نویسنده در این مقاله ، نیم نگاهی به روند برخورد روانی- تبلیغاتی آمریكا علیه ایران انداخته است. وی معتقد است كه آمریكایی ها در تلاش برای خلق یك ۱۱سپتامبر جدید و منتصب كردن عوامل آن به ایرانند تا زمینه ی ذهن درگیری نظامی با ایران را فراهم نمایند.
ایران ؛ كشوری خطرناك-نومحافظه كاران (نئوكان ها) با شدت وحدت می كوشند تا سیستم دولتی ایالات متحده آمریكا را به علیه ایران وادار كنند.
مقاله ویلیام كریستول در نشریه ویكلی استاندارد، با عنوان «و اكنون نوبت ایران است» (شماره ۸۱ ، ۳بهمن ۱۳۸۴)، شروع دور جدید تهاجم نئوكان ها و اعلان جنگ آنان به ایران به شمار می رود.]۱[ ویلیام كریستول در مقاله فوق ایران را «كشوری خطرناك» و دارای «پیشینه حمایت از تروریست ها» خواند كه در پی توسعه سلاح های كشتار جمعی است؛ و آمریكا دولتی است كه، به كمك «متحدان اروپایی» و آژانس بین المللی انرژی اتمی، می كوشد تا مسئله ایران را به شكل «صلح آمیز» فیصله دهد. كریستول تشدید حمایت از ناراضیان ایرانی برای تغییر حكومت، گسترش فعالیت های پنهان و اطلاعاتی و سرانجام اقدام نظامی را به عنوان راه كارهای مبارزه آمریكا علیه ایران مطرح كرد.
مدت ها پیش، در ۶مهر ۱۳۸۳، تام باری، محقق آمریكایی، اعلان جنگ نئوكان ها به ایران را پیش بینی كرد و مقاله ای منتشر نمود با عنوان «آیا نوبت بعدی ایران است؟» مقاله تام باری پس از رسوایی جاسوسی لارنس فرانكلین برای اسرائیل انتشار یافت. فرانكلین كارشناس ایران و از نزدیكان داگلاس فیث، نفر سوم پنتاگون در آن زمان بود. اف.بی.آی. فرانكلین را متهم كرد كه اسناد مربوط به تشدید مواضع دولت بوش علیه ایران را در اختیار كمیته آمریكایی- اسرائیلی (AIPAC) و نائور گیلون، رئیس دپارتمان سیاسی سفارت اسرائیل در واشنگتن، قرار داده است.
در پی گسترش مخالفت افكار عمومی آمریكا با جنگ احتمالی علیه ایران برخی مقامات بلندپایه پیشین در شورای امنیت ملی آمریكا، مانند ریچارد كلارك و استیون سیمون، علیه این مشی نئوكان ها سخن گفتند و پیامدهای ستیزنظامی با ایران را برای منافع ملی آمریكا بسیار مخرب تر از حوادث جاری عراق اعلان كردند.
جنگ های قریب الوقوع - در ۲۸ فروردین ۱۳۸۵ سیمور هرش، تحلیل گر نامدار یهودی- آمریكایی كه به عنوان فردی «مطلع» شناخته می شود، در نشریه نیویوركر مقاله مفصلی منتشر كرد با عنوان «طرح های ایران». هرش اعلام كرد كه دولت بوش، همپای تحركات علنی دیپلماتیك خود، فعالیت های مخفی در درون ایران را شدت داده و طرح هایی برای تهاجم هوایی به ایران در دست دارد. این مقاله در رسانه های جهان بازتاب گسترده یافت.
هرش یك سال پیش، در دی ماه ۱۳۸۰ و در آستانه شروع دومین دور ریاست جمهوری جرج بوش، در نیویوركر مقاله مشابهی منتشر كرد با عنوان «جنگ های قریب الوقوع». این مقاله نیز، چون مقاله اخیر، بازتاب وسیع داشت. هرش در مقاله فوق به اهداف «تهاجمی» و سودایی بوش در قبال حكومت ایران اشاره كرد و نوشت: «من در مصاحبه هایم مكررا گفته ام كه هدف استراتژیك بعدی ایران است.» او از طرح هایی سخن گفت كه به طور جدی در حال تهیه است و طبق آن تهاجم نظامی گسترده، به كمك اسرائیل، علیه ایران آغاز خواهد شد با هدف سرنگونی حكومت كنونی ایران. هرش در ۲۷ دی ۱۳۸۴ با سی.ان.ان. مصاحبه ای كرد با عنوان «آمریكا در حال برنامه ریزی برای حمله به ایران است.» او تاكید كرد كه منابع اطلاعات وی برای تدوین تحلیل فوق كاملا مطلع و موثق اند. سیمور هرش در اواخر همان سال با درج مقاله مفصل دیگری در همین زمینه بر تحلیل پیشین خود تاكید كرد.
مقالات سیمور هرش و بازتاب های جنجالی آن را باید بخشی از پروژه آماده سازی گام به گام افكار عمومی آمریكا و جهان برای تهاجم نظامی به ایران ارزیابی كرد.
آرمان های صهیونیسم مسیحی - جرج بوش و حامیان و مشوقان نومحافظه كار او، برخلاف آن چه گاه عنوان می شود، آرمان گرایان دین خو نیستند. بنیانگذاران نومحافظه كاری، چون ایروینگ كریستول و نورمن پادهارتز، به خانواده های یهودی تعلق دارند، در جوانی به جریان تروتسكیستی در ماركسیسم گرویده اند و با حمایت مالی و تبلیغاتی سرویس های اطلاعاتی آمریكا و انگلیس در جبهه جنگ سرد فرهنگی بلوك غرب علیه اتحاد شوروی كوشیده اند. این بستری است كه از درون آن نومحافظه كاری زاده شد.
نئوكان ها نه كم ترین تقید دینی دارند و نه باور یا علاقه ای به ظهور مسیح. البته آن ها می كوشند از اعتقادات آرمانی صهیونیست های مسیحی نیز برای پیشبرد اهداف سوداگرانه خود بهره جویند. آن چه سیمور هرش درباره آرمان های دینی و باورهای مسیحایی جرج بوش نوشته مهملاتی است كه تنها به درد عوام ساده لوح آمریكایی می خورد.]۲[ به عكس، تحولاتی كه دولت بوش منادی آن بوده از جوهره ای به شدت مادی برخوردار است.
ساده تر بگویم: سخن بر سر «پول» است یعنی همان نیروی محركی كه در پایه پیدایش و گسترش استعمار غرب، از بدو ظهور آن بوده است. در اوائل سده شانزدهم میلادی، در آستانه آغاز تحركات استعماری ماوراءبحار انگلستان، سرتوماس مور، اندیشمند و مصلح نامدار انگلیسی، نوشت: «درهرجا می توانم توطئه ثروتمندان را تصور كنم كه به نام و در زیرلوای دولت و جامعه در جستجوی تامین منافع خودند.» و درسال ۱۲۸۱ هابسون در كتاب نامدار خود، امپریالیسم، نوشت:
هرچند امپریالیسم جدید كسب و كار بدی برای ملت است ولی كسب و كار خوبی برای طبقات و تجارت های درون ملت است. صرف مخارج زیاد در تسلیحات، جنگ های پرهزینه، سیاست های خارجی پرمخاطره و دشوار، انسداد اصلاحات سیاسی و اجتماعی در درون بریتانیا، هرچند صدمات بزرگی بر ملت وارد می سازد ولی به منافع كاسب كارانه صنایع ومشاغل معینی خدمت می كند.
این تحلیل هابسون امروزه نیز صادق است. روزنامه گاردین در ماه های نخست زمامداری جرج بوش، كه هنوز پروژه «جنگ با تروریسم» كلید نخورده بود، نوشت:
جرج بوش مأموریت اصلی ریاست جمهوری خود را پنهان نمی كند. این مأموریت عبارت است از اعطای پاداش به كمپانی هایی كه او را در صعود به قدرت یاری رسانیدند... آقای بوش، برای انجام این كار، به نام امنیت ملی، درجستجوی احیای خصومت و سوء ظن است... صنایع نظامی به منازعه نیازدارند. به این دلیل، ایالات متحده در سراسر جهان در جستجوی بهانه است. (گاردین، ۱ خرداد ۱۳۸۰ )
شعبده ۱۱ سپتامبر- كسانی چون جرج بوش، كاندولیزا رایس، پل ولفوویتز، ویلیام كریستول، دانیل پایپز و دیگران مهره های دستگاهی هستند كه ماموریت دارد آتش «جنگ با تروریسم» را افروخته نگه دارد تا چپاول ثروت ملی آمریكائیان و سایر مردم جهان توسط زرسالارانی كه هدایت «مجتمع نظامی- صنعتی» ]۳[ را به دست دارند و در نهادهایی چون كلوپ بیلدربرگ ]۴[ لانه كرده اند، تداوم و افزایش یابد.البته آن ها نیز در قبال مأموریت خود و متناسب با اهمیت آن سهمی دریافت می كنند.
افكار عمومی ایالات متحده آمریكا دیگر حضور نظامیان آمریكایی در عراق و توجیهات دولت جرج بوش را برای تداوم این حضور پرخرج، كه ماهیانه ۵ الی ۶ میلیارد دلار هزینه بر مالیات دهندگان آمریكایی تحمیل می كند، برنمی تابد. گسترش این موج سبب شد تا نورمن پادهارتز سالخورده، پدر معنوی نومحافظه كاری، چنین شكوه سر دهد:
اكنون شاهد آنیم كه بهترین سربازان و برجسته ترین میهن دوستان، كه زمانی از تهاجم به عراق حمایت می كردند و از دكترین بوش تبعیت می نمودند، از موضع گذشته خود دست می كشند و اكنون باز ما شاهد آنیم كه مخالفان پوشیده جنگ روز به روز بیش تر نظرات خود را آشكار می كنند و برشمارشان افزوده می شود.
شعبده ۱۱ سپتامبر جاذبه خود را برای فریب افكار عمومی از دست داده است.این شعبده بودجه رسمی پنتاگون (وزارت دفاع آمریكا) را، كه پس از فروپاشی اتحاد شوروی و پایان جنگ سرد (آذر ماه ۱۳۷۰ ) باید به شدت كاهش می یافت،]۵[ از ۳۱۰ میلیارد دلار درسال ۱۳۸۰ (سال نخست زمامداری بوش) به ۹۱۴ میلیارد دلار درسال ۱۳۸۵ رسانید كه ۱۶ درصد بودجه ۵۷/۲ تریلیون دلاری دولت بوش را شامل می شود. به این ترتیب، در زمانی كه به دلیل فروپاشی ابرقدرت رقیب، اتحاد شوروی، ایالات متحده آمریكا بلامنازع می نمود و هیچ عقل سلیمی سرمایه گذاری سنگین دولتی در صنایع نظامی را موجه نمی دانست. بودجه پنتاگون با اوج دوران جنگ سرد برابری كرد. سال های زمامداری رونالد ریگان ، كه جرج بوش پدر و پسر وارثین او به شمار می روند، ]۶[ به عنوان اوج جنگ سرد شناخته می شود. ریگان با پیش كشیدن پروژه «جنگ ستارگان» بودجه پنتاگون را به بالاترین حد در دوران جنگ سرد رسانید. درسال پایانی زمامداری ریگان بودجه پنتاگون ۸/۴۲۹ میلیارد دلار بود كه با بودجه سال ۱۳۸۵ دولت بوش (۴۱۹ میلیارد دلار) تفاوت ناچیز دارد.
بودجه ۴۱۹ میلیارد دلاری سال ۱۳۸۵ پنتاگون تمامی هزینه هایی نیست كه شعبده ۱۱ سپتامبر و پروژه «جنگ با تروریسم» بر جامعه آمریكایی تحمیل كرده است. این رقم تنها بودجه آشكار نظامی دولت آمریكا را شامل می شود. بخش مهمی از هزینه های نظامی گرایانه دولت بوش در بودجه سایر وزارتخانه ها پنهان شده است. هزینه های توسعه تسلیحات هسته ای بوش در بودجه وزارت انرژی منظور شده و مخارج یكصدمیلیارد دلاری نیروهای نظامی آمریكا در عراق و افغانستان در بودجه وزارت خارجه. بخشی از بودجه وزارتخانه نوپدید امنیت ملی را نیز باید به این ارقام افزود. رابرت هیگز تخمین می زند كه مجموعه بودجه نظامی آشكار و پنهان دولت بوش برای سال مالی ۱۳۸۴ حدود ۸۴۰ میلیارد دلار است كه تقریبا یك سوم كل بودجه دولت را شامل می شود. رقم نجومی ۸۴۰ میلیارد دلار ابعاد بی سابقه غارت جامعه آمریكا توسط «مجتمع نظامی- تسلیحاتی» را نشان می دهد؛ رقمی بسیار بیش از اوج جنگ سرد و استیلای ریگانیسم. در مقابل، دولت جرج بوش در دوران زمامداری خود ده ها میلیارد دلار از بودجه های آموزشی، بهداشتی، رفاهی و تامین اجتماعی، را به زیان مردم فقیر آمریكا كاهش داد ]۷[ و بدهی دولت آمریكا را از ۸/۵ تریلیون دلار درسال ۱۳۸۰ به ۶/۸ تریلیون دلار درسال ۱۳۸۵ رسانید.اینك نخبگان آمریكایی دریافته اند كه پروژه «جنگ با تروریسم» دكانی است كه برای سوداگری نظامی گشوده شده، حضور نظامی آمریكا در عراق و افغانستان دیگر موجه نیست. به گفته ران پل، نماینده جمهوری خواه تكزاس، ۷۲درصد از نظامیان آمریكایی در عراق خواستار خروج از این كشور و بازگشت به وطن خود هستند. رومانو پرودی تا پایان سال ۱۳۸۵ نیروهای ایتالیایی را از عراق خارج خواهد كرد و تونی بلر، متحد استوار بوش، نیز مجبور است به زودی نیروهای انگلیسی را خارج كند. بنابراین، اگر فرآیند كنونی ادامه یابد تا پایان سال ۱۳۸۶ كلیه نیروهای نظامی آمریكا و متحدینش از عراق خارج خواهند شد و پروژه «جنگ با تروریسم»، و به تبع آن بودجه ها و پیمان های عظیم نظامی، رو به افول خواهد رفت. پس، باید بهر طریق جبهه جدیدی گشوده شود. این جبهه جدید ایران است.
حادثه سازی های مشكوك- دستگاه گسترده ای كه در خدمت «مجتمع نظامی- صنعتی» است به نویسندگان و آوازه گرانی چون ویلیام كریستول و دانیل پایپز محدود نیست؛ كارشناسان اطلاعاتی و پرووكاتورها، یعنی متخصصان عملیات تحریك آمیز و تخریبی، نیز به شدت مشغول اند.
با توجه به كاهش شدید مقبولیت دولت بوش در جامعه آمریكا و مخالفت های شدید در كنگره و دشواری های ناشی از عدم همراهی متحدان اروپایی آمریكا، نئوكان ها می خواهند تهاجم نظامی را به شكلی غیررسمی آغاز كنند و مردم و كنگره آمریكا را در مقابل كار انجام شده قراردهند. به عبارت دیگر، باید ایران به عنوان شروع كننده تهاجم نظامی علیه منافع آمریكا معرفی شود و افكار عمومی به شدت علیه آن تهییج شود. برای تحقق این هدف حادثه سازی های مشكوكی شبیه به ۱۱سپتامبر در پیش است: شاید یك ناو آمریكایی در خلیج فارس به آتش كشیده شود و ماجرا به ایران نسبت داده شود، شاید بمبی صدها نفر را در نیویورك یا لندن یا پاریس یا هر جای دیگر به خاك و خون كشد و این جنایت به ایران نسبت داده شود، شاید مقام آمریكایی یا اروپایی بلند پایه ای ترور شود و تروریست ها «ایرانی» معرفی شوند، شاید سفارت آمریكا در بغداد مورد تهاجمی خونین قرارگیرد و صدها نظامی و خبرنگار و دیپلمات آمریكایی و اروپایی در عراق كشته شوند، و ده ها احتمال دیگر. به این ترتیب، تهاجم نظامی به سرعت آغاز خواهد شد، دیدگاه های متنوع كارشناسی به باد خواهد رفت، كنگره در مقابل عمل انجام شده قرار خواهد گرفت و امپراتوری تبلیغاتی افكار عمومی آمریكائیان ساده دل را علیه ایران تحریك خواهد نمود.
زمانی كه جرج بوش در روز جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۵ بر «حل دیپلماتیك و صلح آمیز» مسئله ایران تأكید كرد ماجرا خطرناك تر جلوه نمود به ویژه كه پس از آن از «حمایت نظامی از دمكراسی جدید در ایران» سخن گفت. به دلیل مخالفت گسترده مردم و كارشناسان و برخی از مقامات بلند پایه پیشین آمریكا با تهاجم به ایران، دولت بوش می خواهد مسئولیت شروع حمله نظامی را متوجه ایران كند و خود را در موضعی موجه قراردهد. بنابراین، احتمال انجام یك اقدام تروریستی از سوی شبكه های پنهان دسیسه گر، كه به نام ایران تبلیغ شود و به این ترتیب ایران را به عنوان مسبب حمله نظامی آمریكا در موضع اتهام نشاند، بیش از پیش جدی تلقی می شود.
آغاز جنگ روانی- همپای جنگ روانی، عملیات اطلاعاتی، تخریبی علیه ایران آغاز شده است. بخشی از این عملیات در خارج از ایران رقم می خورد. جنجالی ترین نمونه ماجرای «تصاویر شیطانی»، انتشار كاریكاتورهای اهانت آمیز علیه پیامبر اسلام(ص) در سپتامبر ۱۳۸۴، است كه برخی تحلیل گران مطلع آمریكایی آن را توطئه برنامه ریزی شده نومحافظه كاران برای زمینه سازی تهاجم به ایران و جلب اروپائیان به این جنگ ارزیابی كردند. در این ماجرا دانیل پاییز نقش مستقیم داشت.
كریستوفر بالین، روزنامه نگار سرشناس محافظه كار آمریكایی، نوشت: رسوایی كاریكاتورهای ضد اسلامی بخشی از پروژه «برخورد تمدن ها» است كه نئوكان های صهیونیست پیش می برند. هدف آن ها ایجاد تعارض مصنوعی میان به اصطلاح «غرب مسیحی» با دولت ها و مردم مسلمان است. بالین فاش كرد كه فلمینگ راس، دبیر فرهنگی نشریه دانماركی ییلاندزپستن Jyllands posten كه كاریكاتورهای اهانت آمیز را منتشر كرد، دولت و همكار دانیل پایپز «نومحافظه كار صهیونیست» است.
وبستر تارپلی، نویسنده كتاب جنجالی زندگینامه جرج بوش، به صراحت هدف از انتشار كاریكاتورهای اهانت آمیز علیه پیامبر اسلام(ص) را «جلب اروپا به جنگ بوش علیه ایران» خواند. او نوشت:
دبیر فرهنگی ییلاندز پستن، كه دستور چاپ كاریكاتورها را داد، فلمینگ راس است. راس دارای پیوندهای گسترده با دانیل پایپز است. پایپز یك دیوانه فاشیست نئوكان است كه اداره مؤسسه Campus Watch را به دست دارد. این سازمان به شكار دگراندیشان طبق مدل دوران مك كارتیسم اشتغال دارد و كار آن شناسایی اساتید دانشگاه آمریكایی است كه از اسرائیل انتقاد می كنند یا نسبت به فلسطینی ها همدردی نشان می دهند. بوش می خواست پایپز را در رأس انستیتوی آمریكایی صلح بگمارد كه یك سازمان دولتی وابسته به وزارت امورخارجه است... ولی پایپز، به دلیل دیدگاه های افراطی اش، چنان بی اعتبار بود كه نمی توانست برای تصدی این سمت مورد تأیید سنا قرار گیرد. لذا، بوش در تابستان ۱۳۸۲S بدون جلب موافقت سنا وی را به طور موقت در این سمت منصوب كرد.]۸[
وبستر تارپلی سپس به حملات خشنی كه در پی انتشار «تصاویر شیطانی» به سفارتخانه های دانمارك شد اشاره كرد. او مدعی است كه طبق برخی شواهد این حملات توده خشمگین مسلمان از سوی سرویس های اطلاعاتی آمریكا، بریتانیا و اسرائیل سازماندهی شده بود با هدف «قانع كردن افكار عمومی اروپا كه جنگ تمدن ها، جنگ میان غرب و دنیای اسلام، واقعا غیرقابل اجتناب است.»
اسرائیل شامیر، یهودی ضدصهیونیست، نیز در مقاله ای با عنوان «تصاویر شیطانی» پیوندهای نزدیك فلمینگ راس با دانیل پایپز را مورد تأیید قرار داد.در این ماجرا، همچنین فاش شد كه آندره الدروپ، شوهر مرت الدروپ مدیر شركت ییلاندز پستن، عضو «گروه بیلدربرگ» است.
عملیات پنهان در درون ایران- بخش دیگری از عملیات پنهان برای شروع حمله نظامی به ایران باید در داخل ایران رقم خورد. مطلعینی مانند سیمور هرش از اوائل سال ۴۸۳۱ درباره شروع عملیات پنهان آمریكا در درون ایران سخن گفته اند. به گمان من، آمریكائیان در ایران دارای شبكه پنهان قابل اعتنایی نیستند. این انگلیسی ها و اسرائیلی ها هستند كه، درست مانند سال های نهضت ملی شدن صنعت نفت و كودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲، در كسوت «پیمانكاران اطلاعاتی» شبكه ها و عوامل خود در داخل ایران را در اختیار آمریكائیان قرار داده اند؛ از این طریق هم سود خود را می برند و هم آمریكائیان را به دنبال خود می كشند.
برای من، كه دو دهه اخیر زندگی خود را صرف شناخت شبكه ها و عملیات كانون های توطئه گر در تحولات تاریخ جهان و ایران كرده ام و سازوكار پیچیده اقدامات آنان برایم كم و بیش آشناست، شناخت این عملیات پنهان در برخی موارد دشوار نیست. گاه احساس می كنم كه تاریخ به شكلی تراژیك در حال تكرارشدن است زیرا ساده نگری ها همچنان پابرجاست. به سادگی طعمه می شویم زیرا از تجربه تاریخی نیاموخته ایم. عوام زدگی و تمكین در برابر حركات پوپولیستی به ظاهرخود انگیخته و مردمی، ولی در باطن سازمان یافته، مهم ترین بستری است كه شبكه های پنهان می توانند با اتكا بر آن امواج گسترده، با هدف تضعیف حكومت و ایجاد نارضایتی در مردم و به تبع آن ایجاد فاصله میان جامعه و حكومت، ایجاد كنند.
در ماه های اخیر چه حوادث مهم تشنج آمیزی در درون كشور رخ داده است؟ در پشت این حوادث ردپای «عملیات پنهان» به روشنی قابل رؤیت است. چرا در محرم امسال، یعنی در اولین محرم دوران ریاست جمهوری دكتر احمدی نژاد، به ناگاه قمه زنی در مناطقی كه در طول تاریخ خود فاقد چنین سنتی بودند به شكلی گسترده و سازمان یافته به راه می افتد؟]۹[ چرا به ناگاه برخی تعرضات صورت می گیرد كه یكی از پیامدهای مهم آن تضعیف پایگاه نظام در نواحی مرزی كردستان و لرستان است؟ شیوع «پدیده بدحجابی» مسئله جدیدی نیست. چرا درست در این برهه حساس از تاریخ ایران اعتراض به آن به شكلی سازمان یافته اوج می گیرد و تقابل میان برخی از علما با رئیس جمهور را پدید می آورد؟]۱۰[چرا سخنان مشاور هنری رئیس جمهور، با هدف تشدید تعارض میان تعدادی از علما با رئیس جمهور، به شكلی تحریك آمیز نقل می شود؟ آیا زمزمه جمع آوری قلیان از اماكن عمومی تقابل بخش مهمی از جوانان و نوجوانان با نیروی انتظامی و نارضایتی آنان از دولت احمدی نژاد را در پی نخواهد داشت؟
جبهه جدید:جنگ داخلی به نظر می رسد كانون های توطئه گر آمریكایی -انگلیسی- اسرائیلی در حال گشودن جبهه جدید جنگ داخلی در كردستان ایران هستند. این تحركات از حمایت دولت تركیه و شبكه های مستقر در عراق برخوردار خواهد بود. سفر غنی بلوریان، از رهبران سابق حزب دمكرات كردستان ایران كه سال ها در خارج از كشور منزوی بود، به كردستان عراق و استقرار او در این منطقه را در این راستا ارزیابی می كنم. به نظر می رسد كه بلوریان می خواهد حمایت رهبران كرد عراقی را، كه با برخی از آنان سابقه دیرین دوستی دارد، جلب كند.
نویسنده: عبدالله شهبازی
منبع:shahbaziorg
منبع : خبرگزاری فارس