یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


هزاران نقش تهی


هزاران نقش تهی
۱۵ مهرماه سالروز تولد سهراب سپهری بود اما با تصادف به تقدیری كه برای عمران صلاحی رقم خورد، صفحه شعر هفته پیش به گونه دیگری منتشر شد و برعكس تولد به مرگ اختصاص یافت. هرچند تولد هم مرگ ما از عالم جنینی و مرگ هم تولد جنین روحانی ماست. به هر صورت با تاخیر، این هفته به سهراب سپهری می پردازیم. مقاله پیش رو، مطلبی است كه یكی از خوانندگان صفحه شعر برایمان ارسال كرده اند.
شعر لولوی شیشه ها یك شعر تصویری است، شعری كه همچون آینه ای شاعر را در مقابل تصویر خود می نشاند تا او را به بازبینی خویش و ریشه یابی عمیق ترین ترس هایش كه تا دوران كودكی امتداد می یابند، وادار كند. از این رو این شعر جنبه ای روان شناسانه و سمبلیك نیز می یابد: قصه لولوی شیشه ها، قصه رویارویی با یك ترس قدیمی (در تعبیر روان شناسی) است كه سرانجام با روبه رو شدن با آن، برای همیشه شیشه عمرش شكسته می شود(۱). از نمادهایی كه برای فهم این شعر باید مورد توجه قرار گیرد، یكی در است كه نماد گریز از ترس های درونی و توجه به عالم بیرون و محیط می باشد كه شاعر این راه را به روی خود بسته است:
درها بسته
و كلیدهاشان در تاریكی دور شد.
و دیگری پنجره كه نماد رویارویی بی واسطه با خود است كه به قول روان شناسان، فوبی ها در چنین مواجهه مستقیمی از بین می روند:
بگذار پنجره را به رویت بگشایم.
سهراب در شعر دیگری، باز هم این پنجره را به عالم درونش می گشاید:
وزیدیم و دریچه به آیینه گشود. (بیراهه ای در آفتاب‎/ ص ۲۰۲)
در جریان بازخوانی شعر خواهیم دید كه تصویر پنجره مهم ترین نمادی است كه فهم تمام شعر منوط به تجزیه و تحلیل دقیق آن می باشد؛ اما با توجه به همین توضیح مختصر، به نظر می رسد كه كل شعر معنی منسجم و مشخصی بیابد؛ به جز یك بند آن؛ بندی مبهم با تصویری پیچیده كه تمام مقاله حاضر كوششی است برای درك این بند:
پاهای صندلی كهنه ات، در پاشویه فرورفته.
درخت بید از بسترت روییده
و خود را در حوض كاشی می جوید.
تصویری به شاخه بید آویخته:
كودكی كه چشمانش خاموشی ترا دارد،
گویی ترا می نگرد.
برای فهم این بند ناچاریم كه خود را در معرض تجربه بصری شاعر قرار دهیم. پس ابتدا مروری بر وضعیت او خواهیم داشت: سهراب در یك اتاق خلوت (اتاق تهی پیكر)، تنها روی صندلی نشسته و به تصویر مبهم خود (انسان مه آلود) كه در شیشه پنجره منعكس شده می نگرد و آن را مورد خطاب قرار می دهد:
در این اتاق تهی پیكر
انسان مه آلود!
نگاهت به حلقه كدام در آویخته؟
اتاق تهی پیكر اشاره به اتاق خلوت و پاكی دارد كه از زیور و زینت پیراسته باشد و اسباب و اثاثیه اضافی و تزئینی نداشته باشد. این نكته را هم باید در نظر گرفت كه این اتاق می تواند نمادی از عالم درونی خود شاعر باشد، چنانچه در شعرهای دیگر مجموعه زندگی خوابها به دفعات متذكر این نكته می شود.(۲) نگاه به حلقه در، میل درونی شاعر به گریز از این رویارویی را می رساند؛ میلی كه ریشه در ترسی قدیمی دارد:
ترا در همه شب های تنهایی
توی همه شیشه ها دیده ام.
مادر مرا می ترساند:
لولو پشت شیشه هاست!
و من توی شیشه ها ترا می دیدم.
این ترس، منشاء دوگانگی وجود شاعر است و وجود ناشناخته(مه آلود) او را چون لولویی هراس انگیز به نمایش می گذارد. اما شاعر خود به این دوگانگی و منشاء آن آگاه است و از این رو برخلاف گفته مادرش، لولو را نه در پشت شیشه بلكه توی شیشه یعنی در انعكاس تصویر خود می بیند. در پرتو این خودآگاهی است كه گامی به جلو می نهد و خواهان آشتی و یگانگی با این بخش وجود خود می شود:
لولوی سرگردان!
پیش آ،
بیا در سایه هامان بخزیم.
زیرا می داند كه كلید گشایش گره های درونی(عقده ها)، در فضای تاریك درون یافتنی است؛ همانجایی كه كلید درها دور شده بود:
و تو در تاریكی گم شده ای
انسان مه آلود!
تصویر انسان مه آلود چیزی جز درون فرافكنی شده شاعر نیست؛ مرزی میان عالم درون و بیرون او. مخاطب این شعر هم پیاپی از این تصویر انعكاسی شیشه به عالم درون شاعر و از عالم درونی او به تصویر شیشه پرتاب می شود: رفت و آمدی میان ذهن و عین و درون و برون، و توجه به همین نكته می تواند گره گشای ابهام بند دشوار شعر باشد. با در نظر گرفتن این مطلب بار دیگر فضای شعر را مرور كنیم:
شب است و هنگام خواب. نور كم رنگ اتاق، همراه با روشنی ستاره ها در حیاط، موجب شده است كه تصویر داخل اتاق و بیرون آن (حیاط) به صورتی مبهم، روی شیشه پنجره بر هم منطبق شود. داخل این اتاق خلوت، یك صندلی و بستر پهن شده سهراب؛ و داخل حیاط یك حوض و درخت بیدی كه شاخه هایش روی حوض خم شده وجود دارد. از تطبیق این دو تصویر روی شیشه پنجره تصویری حاصل می شود كه شاعر توصیف می كند: تصویر صندلی بر روی تصویر حوض منعكس شده گویی كه صندلی بر لب حوض نشسته و پاهایش را در پاشویه حوض فرو برده؛ و درخت بید حیاط نیز چنین به نظر می رسد كه از بستر خواب روییده؛ زیرا تصویر درخت و بستر خواب بر روی هم منطبق شده اند. اكنون با توجه به این تطبیق، معنی بند قبلی شعر را هم می توان دریافت:
نسیم از دیوارها می تراود:
گل های قالی می لرزد.
ابرها در افق رنگارنگ پرده پر می زنند.
باران ستاره اتاقت را پر كرد.
پس می بینیم كه تمام این تصویر پیچیده چیزی جز نمایه درون و بیرون اتاق نیست كه بر یكدیگر منطبق گردیده است و همین نمایه نمادی از میل شاعر به وحدت بخشی دو دنیای متفاوت عین و ذهن را می سازد؛ میلی كه به زیبایی در این تصویر، فرافكنی مجدد یافته است:
درخت بید از خاك بسترت روییده
و خود را در حوض كاشی می جوید.
این تصویر، انعكاس حال خود شاعر است كه از بستر خواب برخاسته و خود را در آیینه شیشه جست وجو می كند. تصویری كه در تار و پود آن، نگاه و دیدگاه در هم تنیده می شود تا درخت بید و شاعر را در جست وجوی یك هدف یگانه سازد. نمونه دیگری از این فرافكنی را در منظومه مسافر می یابیم؛ آنجا كه مرد مسافر در نیمه راه سفر، روی ساحل جمنا می نشیند و عكس دو مناره تاج محل را در آب می نگرد و آن را چون خود در حال سفر می بیند:
ببین دو بال بزرگ
به سمت حاشیه روح آب در سفرند. (مسافر‎/ ص ۳۲۳)
در شعر لولوی شیشه ها نیز آنگاه كه ما خود را به جای سهراب می نشانیم و از زاویه چشمان او نظاره گر عالم درون و بیرون او می شویم، به درك فضای این بند توفیق می یابیم؛ اما فراموش نكنیم كه شعر همانند رویا، صحنه ای از تراكم تجسمات است كه موجب تداعی ها و تبادرات گوناگون می شود. از این رو، همین تصویر انسان مه آلود از روزن چشمانش، رویای كودكی شاعر را در برابرش تجسم می بخشد و حلقه ای می شود برای پیوند شاعر با دوران كودكی اش:
تصویری به شاخه بید آویخته:
كودكی كه چشمانش خاموشی ترا دارد،
گویی ترا می نگرد
و تو از میان هزاران نقش تهی
گویی مرا می نگری
انسان مه آلود!
هزاران نقش تهی ناظر بر واقع بینی در این فضای رویاگونه است؛ صداقتی كه شرط نخست رویارویی با خویش می باشد. شاعر به تهی بودن تمامی نقش ها (نقش نسیم و دیوار، گل های باغچه و قالی، ابرها و پرده ستاره و اتاق، صندلی و پاشویه و...) واقف است و تنها تصویر حقیقی و مطابق با واقع را نقش انسان مه آلود می داند، لذا به سوی او می شتابد و با شكستن شیشه به یكپارچگی ( Individuation در اصطلاح یونگ) با پاره دیگر وجودش و پایان یافتن ترس های عمیقش دست می یابد:
انسان مه آلود از روی حوض كاشی گذشت
و گریان سویم پرید.
شیشه پنجره شكست و فروریخت:
لولوی شیشه ها
شیشه عمرش شكسته بود.
شعر لولوی شیشه ها در پس فضای مه آلود خود، لذتی خوشایند را به مخاطبی كه پا به پای آن همراه شده ارمغان می دهد؛ اما انكارناپذیر است كه درك و لذت بیشتر مخاطب وابسته به كامیابی او در كشف تصاویر آن بند مذكور می باشد و من نیز در پایان بازخوانی خود از این شعر، اجازه می خواهم لایه پنهان دیگری از تصویر آن به نمایش بگذارم. برای این كار باید به كلیسای جامع شهر شارتر در كشور فرانسه رفت: كلیسایی كه به جهت معماری و نقاشی های روی شیشه پنجره اش شهرت جهانی یافته است. در یكی از پنجره های این كلیسا شاهد به تصویر كشیدن آیه ای از آیات تورات هستیم: آیه سه از باب یازدهم كتاب اشعیاء. در این آیه از خوابی كه یشی - پدر حضرت داوود- می بیند، سخن می رود: و نهالی از تنه یشی برآمده؛ و شاخه ای از ریشه هایش قد خواهد كشید و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت.
در این تصویر، یشی را در بستر خواب می بینیم كه درختی از بستر او (در حقیقت از پهلوی او) روییده و در شاخه های درخت تصویر رویای او نمایان است. این درخت نمادی از شجره انساب است. یشی در خواب نسل آینده خود را می بیند و ما هم در تصویر پنجره، هریك از نوادگان پیامبر او را تا حضرت مسیح می بینیم كه روی شاخه های درخت ایستاده اند. شاید پرسیده شود كه ارتباط این تصویر با شعر سهراب چیست؟ من ارتباط معنایی چندانی نمی یابم، اما از جهت تصویری می توانیم رابطه هایی ببینیم: در هر دو تصویر شاهدیم كه درختی از بستر خواب روییده و رویایی به شاخه های آن آویخته است؛ و مهم تر اینكه هم تصویر شعر سهراب و هم تصویر این نقاشی روی شیشه جا گرفته است.
آیا به دور از احتیاط است اگر بگوییم كه سهراب نقاش، هنگام سرودن این شعر به این تصویر نظر داشته؛ یا لااقل قبلاً آن را دیده و در تصویرسازی این شعر، ناخودآگاه تحت تأثیر آن بوده است(۳)؟
فرزاد اقبال
پی نوشت ها:
۱ - برای اطلاع از ترس های دوران كودكی و همچنین بزرگسالی سهراب، ر ك: سهراب مرغ مهاجر‎/ پریدخت سپهری‎/ انتشارات طهوری‎/ چاپ هشتم‎/ زمستان ۱۳۸۲/ص ۲۱، ۲۹ و ۹۳
۲ - این نماد را باید در نگاهی جامع به مجموعه زندگی خواب ها یافت؛ نه در یك شعر خاص:
مرداب اتاقم كدر شده بود. (لحظه گمشده‎/ ص ۱۰۴) وجودش به مردابی شباهت داشت. (مرغ افسانه/ص ۱۱۶)
۳ - در جست وجویی كه برای تأیید حدس خود در دستنوشته های سهراب داشتم، تنها توانستم اشاره سهراب به یكی از نقاشی های پنجره كلیسای شارتر را بیابم. رك: اتاق آبی‎/ سهراب سپهری‎/ به كوشش پروانه سپهری‎/ ویراستار: پیروز سیار‎/ مؤسسه انتشارات نگاه‎/ ۱۳۸۲/ ص۸۰
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید