چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


نکیسا


نکیسا
● یک توضیح خیلی کوچک: داستان نکیسا بیانگر چهار روایت است از طبیعت... طبیعتی که موسیقی نکیسا همواره تجلی کننده آن بوده است. هر قطعه از موسیقی نکیسا یادآور قطعه ایست از اجزای طبیعت... همین گونه که می بینید...و اما داستان ما:
● مهتاب
پاسی از شب گذشته است... نور ماه تلالو می کند... مرغ شب ناله آغاز کرده است... طبیعت خیال انگیز شده است... و در شب مهتابی در باغ پر گوهر نوای موسیقی شنیده می شود... خلوت است... آب شرشر می کند... چهار مرد آلت موسیقی بدست دارند... نشسته اند روی ایوان باغ، در حضور شاه و ملکه اش... هیچ کس دیگری نیست... شیرین نشسته است در آغوش خسرو... در انتظار ندای جادویی چنگ و بربط و ساز و آواز... نوازندگان این ها هستند: رامتین، بامشاد، باربد و نکیسا...
● پگاه
هنوز زمانی به سحر و روشنایی بامداد مانده است. تاریکی هنوز بر تن بلورین شب نشسته است... در انتظار زاده شدن صبحی دیگر... آن طرف تپه کوچکی به سیاهی نشسته است و بالای آن درخت خشکی مناجات می کند... بُخورات سپید در کنج آسمان پیدا می شود و به سوی بالا می جنبد... کران ِ روشنی ِ مکیده ی آسمان بر یال کبود کوههای مشرق دست می کشد... صبح نزدیک می شود...
● آفتاب
میان دشت... میان کویر و صحرا... میان جنگل...از کمربند زاگرس به سمت شرق دشت های وسیع ایران زمین پراکنده شده اند... تاریک است... از آنسوی آسمان شرق نور خفیفی دمیده است... نسیم شبانه دشت را نوازش می کند... در گودی آن سوی دشت درخت بلند بالایی در حضیظ است... تا آن هنگام که صبح بدمد درخت هم بیدار می شود... نور آسمان خاوری کمی پررنگ تر می شود... ابری در آسمان مشرق تن نحیفش را به هر سو دوانده... رنگش به نارنجی می زند... دشت سکوت کرده است... صدای مناجات اجزای طبیعت را فقط خدا می شنود... از میان ستارگان فقط زهره بر سفره آسمان باقیست... باقی رفته اند... صدای ظریفی می آید ناگهان... همچون شر شر آب... زهره بر پیشانی آسمان کمی می لرزد... تکان می خورد و می رقصد... صدا صدای چنگ است... آواز آواز نکیساست... زهره می رقصد... دشت شور می گیرد... کمی می گذرد... آفتاب می دمد...
● شامگاه
در آسمان باختری خورشید در میان دریای غروب مغروق است... نکیسا به حضور شاه می رسد... درباریان بر گرد شاه نشسته اند...
- نغمه ای ساز کرده ام از برای شاه شاهان خسرو انوشروان... رخصت فرمایند حضرت والا تقدیمشان می دارم...
شاه دستی بالا آورد و سری تکان داد...
چنگ نواز نشست بر زمین و ساز به دست گرفت. نواخت...
رقص ... رقص...
هلهله... صدای ضرب و دف...
شامگاه تاریک...
لباسهای سفید...
دست در دست هم...
نوای نکیسا بر جانها آتش می زند...
برق آتش در شامگاه ... جرقه... جرقه.. رقص آتش...
به پا خیزید یاران...
جامه ها را از تن بدرید... این نغمه شور انگیز جامه دران است...
خسرو و شیرین می رقصند...
در شامگاه ایران همه با نوای چنگ می رقصد...
شبی دیگر... از پس ِ آن مهتاب... پگاه و شامگاه تیره...
باز هم...
کتابنامه:
۱- خسرو و شیرین / حکیم نظامی گنجوی
۲- قهرمانان خسرو و شیرین/ لیلی ریاحی - انتشارات امیرکبیر
۳- سرگذشت موسیقی ایران/ روح الله خالقی - انتشارات ماهور
۴- چشم انداز موسیقی ایران/ دکتر ساسان سپنتا- انتشارات ماهور
۵- تاریخ هنر های ملی و هنرمندان ایرانی/ عبدالرفیع حقیقت( رفیع)- شرکت مولفان و مترجمان ایران
با تشکر از از حسین علیزاده به خاطر بداهه نوازی های سلّانه
جملات پگاه برگرفته از کتاب ((مصابا و رویای گاجرات)) نوشته نادر ابراهیمی (با کمی تغییر)
احسان شارعی
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی عجایب المخلوقات


همچنین مشاهده کنید