پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


ادبیات فارسی و ادبیات آلمانی


ادبیات فارسی و ادبیات آلمانی
وقتی در۱۸۱۴ ترجمه هامر منتشر می شود، كه ترجمه كامل دیوان است با همه اشعار منسوب به حافظ كه در آن زمان جزء دیوان به حساب می آمد، شاعر بزرگ آلمان چنان از آن به وجد می آید كه دست به قلم می برد، چنانكه در یادداشت هایش از آن به عنوان مسابقه با شاعر ایرانی كه خود را از آن ناگزیر می بیند یاد می كند.
ترجمه غزلیات حافظ در آلمان در مجموعه بزرگتری قابل مطالعه است كه به توجه مغرب زمین به شرق برمی گردد، همان كه از آن به اورینتالیسم۱ تعبیر می شود. این حركت فكری ابتدا به صورت منفی ظهور كرد، كه به نگرش منفی اصحاب مدرسه۲ در قرون وسطی نسبت به اسلام و قرآن مربوط می شود.
ولی این نگرش رفته رفته تغییر جهت داد، به طوری كه از همان زمان در نوشته های آلبرت كبیر۳ در زمینه علوم عبری و عربی می توان نخستین نشانه های این تغییر جهت را بازشناخت. آنچه به دامنه این توجه خارج از حیطه اعتقادات مربوط می شود به خصوص در حوزه ادبیات، باید از ترجمه داستان های هزارویكشب نام برد، كه در دنباله جنگ های صلیبی اتفاق افتاد.
در نتیجه این تحول جدید داستان ها در سراسر مغرب زمین چنان رواجی یافت، كه دامنه آن به اقشار و توده های مردم محدود نماند، بلكه رفته رفته به ادبیات كشیده شد، كه نخستین و شاید هم بارزترین نشانه آن دكامرون۴ اثر بوكاچو۵ ایتالیایی است. نام این اثر كه ده روز معنی می دهد و محتوای آن كه صد داستان را دربرمی گیرد به قدر كافی به تاثیر سرمشق شرقی در ساختار آن اشاره دارد. ولی همین جا لازم به ذكر می دانم كه این تاثیر پس از آن هم هرگز فروكش نكرد.، كه به عنوان نمونه می توان از شاعر بزرگ آلمان گوته نام برد، كه در سراسر كار ادبی اش هرگز از تاثیر آن بری نبوده است.
از این كه بگذریم، كه در حوزه ادبیات عامیانه و فولكلوریك قرار می گیرد، ترجمه ادبیات به معنی اخص، یعنی ادبیات مكتوب به قرن هفدهم میلادی بازمی گردد كه نخستین بار آثار ادبی از زبان فارسی به آلمانی ترجمه شد: توسط آدام اولئاریوس،۶ كه پس از بازگشت از سفر ایران نخست گلستان۷ سعدی و پس از آن بوستان۸ را به كمك یك ایرانی، حق وردی نامی، به زبان مادری خود برگرداند. ولی این گام نخست هنوز چنان انعكاسی در پی ندارد كه بتوان از هوای تازه و حركت نوینی در فضای ادبی آلمان سخن گفت.
تا یك قرن این تنها كاری است كه در این زمینه انجام شده است. و آنگاه در قرن هجدهم میلادی، از نیمه قرن با ترجمه هایی كه به زبان های لاتین و انگلیسی از ادبیات شرقی به آلمان می رسد، چنین اتفاقی می افتد. به خصوص ترجمه ویلیام جونز قاضی انگلیسی در هندوستان، كه مجموعه ای از ادبیات مشرق زمین۹ را به چاپ می رساند، كه در میان آنها تعدادی از غزلیات حافظ نیز به چشم می خورد. همزمان با ترجمه جونز كه فوراً هم به آلمانی ترجمه و منتشر می شود، در واقع سه سال پیش از آن، یعنی در سال ۱۷۷۱ شانزده غزل از دیوان حافظ توسط رویتسكی۱۰ اتریشی به زبان لاتین ترجمه و منتشر شده است.
این ترجمه را كه بعداً توسط فریدل۱۱ به آلمانی ترجمه و منتشر شد می توان اولین گام در این راه دانست. آنچه در اینجا جلب نظر می كند توجهی است كه این بار به حافظ و غزلیات او می شود. بیهوده نیست كه هردر،۱۲ عالم كلیسایی، ادیب و سخنور از این همه توجه به شاعر غزلسرای شیراز زبان به شكوه می گشاید و برای جلب نظر همگان به سعدی كه بیشتر مورد توجه و علاقه اوست _ چون: «آموزنده تر است»-، چند قطعه از گلستان را با برگردان جدیدی ارائه می كند، از آن جمله قطعه «هرنفسی كه برآید...»، كه گوته هم بعدها با تغییراتی در زبان و سبك بیان و با دستكاری اندكی كه در محتوای آن در جهت افكار و جهان بینی خود می كند، آن را در «دیوان شرقی و غربی» می آورد.
با این همه از رونق شعر حافظ هیچ نمی كاهد، سهل است، بر گرمی بازارش هم می افزاید. چنانكه وقتی در۱۸۱۴ ترجمه هامر منتشر می شود، كه ترجمه كامل دیوان است با همه اشعار منسوب به حافظ كه در آن زمان جزء دیوان به حساب می آمد، شاعر بزرگ آلمان چنان از آن به وجد می آید كه دست به قلم می برد، چنانكه در یادداشت هایش از آن به عنوان مسابقه با شاعر ایرانی كه خود را از آن ناگزیر می بیند یاد می كند.۱۳
گوته در نامه ای كه در تاریخ ۱۶ مه ۱۸۱۵ به ناشر خود كوتا۱۴ می نویسد و در آن از كتابی كه قصد تالیف آن را دارد به نام «اشعار آلمانی در ارتباط مدام با دیوان سراینده فارسی محمد شمس الدین حافظ» خبر می دهد، از تلاش خود در راه «پیوند دادن شرق و غرب، گذشته و آینده، شعر آلمانی و شعر فارسی» سخن می گوید. او در این نامه درباره ترجمه هامر نیز چنین می نویسد: «برای من دارای ارزش بسیار است. ولی خوانندگان بسیاری نخواهد یافت، از آنجا كه در احوال و افكار و سبك و سیاق شاعری با شعر ما فاصله بسیار دارد.»۱۵
سخنان شاعر آلمانی نه تنها درباره كار مترجم حافظ گویای نكاتی است، بلكه از رموز كار خود او نیز پرده برمی دارد، و به خصوص بیانگر این نكته است كه شاعر آلمانی چنانكه در یادداشت فوق نیز گفته است در كار «سبقت گرفتن» از شاعر ایرانی شده است، كه معنی آن چیزی نیست جز آنكه به راه او برود، یعنی از او تقلید كند. گفتنی است كه گوته در دیوان خود كه نیمی از آن به نثر نوشته شده در بخشی كه به كار مترجمان اختصاص داده، ترجمه هامر را در زمره آثار دوره سوم ترجمه در آلمان می داند، یعنی دوره ای كه پس از توجه به محتوا در دوره های اول و دوم به نهایت دقت خود رسیده است.
با این همه باید دانست كه كار هامر خالی از اشتباه نیست، نارسایی های محتوایی كه از درك غلط پاره ای اصطلاحات ناشی می شود، ولی همچنین بی دقتی های فنی و صوری كه بر ناتوانی های هنری مترجم گواهی می دهد. نكته ای كه در همان زمان هم از سوی منتقدان و محققین گفته و نوشته شده است. ولی جالب اینجا است كه همین اشتباهات و نارسایی ها گاه الهام بخش شاعر بزرگ آلمان شده است.
به عنوان نمونه ترجمه بیت
كس چو حافظ نكشید از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف عروسان سخن شانه زدند
به گونه ای است كه خواننده آلمانی رابطه اندیشه و سخن را به درستی درنمی یابد، ولی همین نارسایی كه تمام آن را هم نباید به حساب نقص زبان دانی هامر گذاشت، خود منبع الهام شاعر شده است. او در شعر كوتاهی كه ابتدا بنا بود زینت بخش آغاز دیوان باشد و بعداً تنها برای دفتر دوم دیوان به نام «حافظ نامه» در نظر گرفته شد، كلام را عروس كرده و اندیشه را به عنوان داماد در برابر او قرار داده است. این بحث های بسیاری را پدید آورد كه هنوز هم ادامه دارد.
ولی اصل آن برمی گردد به خلاقیت هنری، كه شاعر خود در نامه به ناشرش به آن اشاره می كند. یعنی گوته مضمون «عروس سخن» را كه در شعر فارسی بی سابقه نبوده و خواننده فارسی زبان به خوبی با آن مانوس بوده، با استعاره نقاب كشیدن از رخ اندیشه رابطه ای منطقی داده است. به این ترتیب ایده نخستین برای تشبیهی به دست آمده كه منظور او را از رابطه سخن و اندیشه در تصویر عروسی این دو برآورده می كرده. كه او آن را با طنزی كه نمك كلام شده برای آغاز دیوان و بعد دفتر دوم مناسب دیده است.
برای این منظور هم همان ترجمه ناقص و نارسا كافی بوده، و حتی بهتر از ترجمه اصلاح شده ای بوده، كه هامر بعداً عرضه می كند، چرا كه ترجمه ناقص اولیه به فكر غربی و آلمانی نزدیك تر بوده، و از همین رو بیشتر به كار شاعر آلمانی می خورده، كه شعری آلمانی می خواسته، یعنی شعری كه به شعر آلمانی نزدیك باشد، شعری برای خواننده آلمانی زبان. می توان گفت مترجم با ترجمه نادرست خود اندكی از راه شاعر را هموار كرده است. از این دست خطاهای مترجم كه به كار شاعر آلمانی كمك كرده بسیار است. در اینجا فقط به ذكر نمونه دیگری بسنده می كنم، نمونه ای كه هم نقص كار هامر را نشان می دهد و هم ما را با یكی دیگر از گوشه های شیوه شاعری این شاعر غربی آشنا می كند. سخن حافظ در این بیت:
سرود مجلست اكنون فلك به رقص آرد
كه شعر حافظ شیرین سخن ترانه تست
در ترجمه هامر كه ابهام كلامش رقص افلاك را در گردونه عالم به ذهن می رساند، الهام بخش شاعر آلمانی شده كه از آن این بیت را در توصیف غزل حافظ ساخته است _ در شعری به نام «نامحدود» - :
شعر تو چون سپهر گردان است
نه شروعی در آن نه پایان است
گذشته از این گونه خطاها كه در برگردان كلمه و عبارت یا مضمونی به چشم می خورد و نقش آن را در كار شاعر دیدیم، گاه نیز غزلی كه اصلاً به غلط وارد دیوان حافظ شده به ترجمه هامر راه یافته و از این طریق توجه شاعر را به خود جلب كرده و مورد تقلید او قرار گرفته است. غزلی ساخته یكی از كاتبان، غزلی بسیار ضعیف و مغشوش با قافیه صاد الهام بخش گوته شده در آفریدن شعری كه ابتدا به نام «غزل صاد» چاپ شد، و بعداً تحت نام «شوق خجسته» در دفتر اول دیوان _ «مغنی نامه» - جای گرفت _ كه یكی از شاهكارهای گوته در این مجموعه و كل آثار او به شمار می آید. (نك: به «جای پای حافظ در شعر آلمانی» در پایان مقاله!)
سخن از ترجمه هامر را با نكاتی درباره «دیوان شرقی و غربی» اثر گوته درهم آمیختم، و این كار را یكی به این دلیل كردم كه یكی یعنی ترجمه هامر تمام اهمیت و شهرت خود را به دیگری مدیون است و دیگری یعنی دیوان گوته از كار هامر سرچشمه گرفته است، بدون شراره آن آتش آفرینش هنری نوین او روشن نمی شد كه چنین ثمره ای از آن به بار آید. از آن گذشته سخن از ترجمه حافظ به زبان آلمانی همیشه با حرف دیوان گوته همراه بوده و هست، و بحق، چرا كه كار هنری گوته در واقع كار ترجمه هامر را تكمیل كرده، چنانكه مترجمان بعدی هم همواره به اثر شاعر همچون سرمشقی نگریسته اند.
رابطه ترجمه هامر و دیوان گوته به جنبه زبانی و كلامی كار محدود نمی شود، بلكه صورت و ظرایف هنری آن را هم دربرمی گیرد، كه در ترجمه كمتر از محتوا دچار لغزش و دگرگونی نشده است. و این نه فقط وزن و قالب شعر، بلكه بیش از آن صنایع لفظی و ادبی را شامل می شود، كه حافظ استاد آن بوده، و هامر از آن بی بهره بوده است. مترجم آلمانی تنها در ترجمه چند غزل كوششی در جهت تقلید از وزن و قافیه شعر حافظ كرده، كه آن هم ناقص مانده است. و تلاش گوته هم در دیوان در همین حد است.
منتها این شاعر بزرگ با آگاهی عظیمی كه به كار هنری خود داشته بحث در این باره را نه فقط به بخش منثور اثر خود كشانده، بلكه اشاره هایی هم در اشعار دیوان دارد كه گویای نكات مهمی درباره شیوه شاعری اوست. و این در مترجمان بعدی همچون روكرت و پلاتن بی تاثیر نبوده است.روكرت كه خود شاعری بوده با آثاری درخور توجه، شرق شناسی برجسته بوده با آشنایی به بسیاری زبان های شرقی كه به خصوص ترجمه هایش، از آن جمله ترجمه قرآن مجید و نیز ترجمه شاهنامه، مشهور است.
او كه زبان فارسی را هم ابتدا نزد هامر فراگرفته است، در ترجمه اشعار حافظ دقت خاصی در برگردان جنبه های صوری غزلیات به كار برده، از آن جمله قالب غزل را به طور كامل به زبان مادری خود منتقل كرده و حتی با آوردن اصوات شعری كه ترجمه كرده و تركیب آنها (مثلاً حرف لام و میم) كوشیده همان موسیقی كلام اصلی را در ترجمه تقلید كند، كه اقبال همگانی نیافته است. پاره ای بر روكرت خرده می گیرند كه از ترجمه هایش تصنع به گوش می خورد. از این لحاظ بعضی از منتقدان شعرهای او را در تقلید از شیوه غزلسرایی مولوی (با اقتباس از محتوای كلام غزلیات شمس) كه به بعضی از كارهای گوته در ارتباط با حافظ بی شباهت نیست، ترجیح می دهند.
روكرت كه ابتدا تعداد ۴۰ غزل را به آلمانی برگرداند و آن را تحت نام «گل های شرقی» به چاپ رساند۱۶، بعدها هم همچنان غزل های دیگری را به آلمانی ترجمه كرد كه پس از مرگ او به چاپ رسید (مجموعاً به تعداد ۸۲ غزل).۱۷
همزمان با فریدریش روكرت، اوگوست فن پلاتن با آموختن زبان فارسی به صورت خودآموز دست به كار ترجمه حافظ می شود، او كه همچون روكرت شاعر بنامی هم هست، دو راه را در پیش می گیرد. یكی ترجمه دقیق اشعار حافظ است، كه از قالب و وزن شعر آلمانی استفاده می كند.۱۸ و دیگر اشعاری به شیوه حافظ كه در اینها قالب غزل را به كار می برد. ترجمه های پلاتن، یعنی ترجمه های دقیق غزل حافظ كمتر از ترجمه های روكرت است، ولی می توان گفت منتقدان در مجموع نسبت به كار او نظر مساعدتری دارند.پلاتن در غزل ها۱۹ بیشتر كار گوته را دنبال می كند. یعنی به تقلید از حافظ و به شیوه او از ساقی و می و معشوق سخن می گوید و از روزگار و مردم دنیا شكوه سر می دهد. و نیز با آوردن مضامین شاعر شیراز حال و هوای شرقی به اشعار خود می دهد. منتها او دیگر قالب غزل را به طور كامل تقلید می كند. كه كاری است در دنباله كار روكرت و در تكمیل تلاش او. پلاتن اشعاری هم دارد در قالب غزل، كه در مجموعه ای تحت نام «آئینه حافظ» گرد آورده، و در آنها صریحاً از این كار خود در همراهی و هم كیشی با حافظ یاد می كند. پلاتن در دنباله این غزل ها كه مانند اشعار فوق اغلب ردیف و قافیه هر دو در آنها به شیوه حافظ به كار رفته، رباعی هایی هم افزوده است.
بدین ترتیب قالب غزل وارد ادبیات آلمان می شود، كه از این پس توسط شاعران آلمانی زبان به كار گرفته می شود، به عنوان قالبی مستقل از شعر فارسی. ولی ترجمه غزل حافظ نیز به راه خود ادامه می دهد. جدا از غزل آلمانی، كه بعضی شاعران در آن طبع آزمایی كرده اند - همچون هوفمانستال یكی از بزرگترین شعرای آلمانی زبان در قرن نوزدهم و بیستم- او اشعاری در این قالب سروده كه جای و مرتبه خود را در شعر او و شعر آلمانی یافته است. هوفمانستال در غزل های خود كه شمار آنها نیز اندك است، از این قالب به عنوان ظرف و چارچوبی برای آفریدن فضای افسانه ای كه از مشرق زمین در نظرش بوده بهره جسته است.
پس از روكرت و پلاتن، كار مترجمین دیگری قابل ذكر است كه كم وبیش كار این پیشگامان را ادامه داده اند. در سال ۱۸۴۶ گئورگ فریدریش داومر مجموعه ای به نام ترانه های حافظ۲۰ منتشر كرد. گ.ها.اف نسلمان در سال ۱۸۶۵ مجموعه ای به نام «دیوان شمس الدین محمد حافظ شیرازی، منتخب اشعار»۲۱ را به چاپ رساند. و در سال ۱۸۷۷ فریدریش بودنشتدت ۱۴ غزل حافظ را در مجموعه كوچكی به نام «اشعار حافظ سراینده شیرازی» منتشر كرد، كه با وجود تعداد اندك غزل های ترجمه شده به خاطر مهارت در برگرداندن بخشی از زیبایی های كلامی غزلیات از اهمیت خاصی برخوردار است.
پس از دوره نخست، كه می توان گفت نام گوته بر آن سایه افكنده، ترجمه حافظ هرچه بیشتر به طرف دقیق شدن پیش رفته است. در این زمینه پیش از همه و بیش از دیگران باید از ترجمه كامل دیوان حافظ با چاپ متن فارسی اشعار توسط روزنتسوایگ-شواناو۲۲ (در ۳ جلد) در سال های ۱۸۵۸ تا ۱۸۶۴ نام برد، كه از لحاظ دقت در برگردان بی مانند است.
روزنتسوایگ نیز مانند هامر همه اشعار دیوان را ترجمه كرده، با اشعاری كه در آن زمان هنوز به غلط در میان اشعار دیوان می آورده اند، كه مجموعاً بالغ بر ۵۷۳ غزل می شده. ترجمه روزنتسوایگ كه امروزه فقط در دو كتابخانه دانشگاه هایدلبرگ و كتابخانه ملی برلین در دسترس می باشد، تنها به دلیل همین كمیاب بودن از چنان شهرتی برخوردار نیست كه ترجمه هامر داراست، ضمن آنكه فاقد اهمیت تاریخی اثر هامر است كه نخستین ترجمه بزرگ حافظ در اروپاست، و علاوه بر آن الهام بخش دیوان شاعر بزرگ آن دوران گوته بوده است. ولی ترجمه روزنتسوایگ نیز همچون ترجمه هامر فاقد ظرایف هنری متن اصلی است.
در این دوره كه توجه بیشتری به دقت در برگرداندن متن اصلی مبذول می شود رفته رفته به ترجمه منثور اشعار حافظ نیز تمایل نشان داده می شود. از آن جمله است ترجمه لئو لسچینسكی كه ۶۰ غزل حافظ را در نثری شاعرانه ارائه می كند.۲۳ و همزمان با آن باید از ترجمه گئورگ یاكوب نام برد، كه ترجمه منظوم است و از دقت كم نظیری برخوردار است.۲۴
در دوره جدیدتر كارهای تازه ای ارائه شده، بیشتر از جانب شرق شناسان، كه اغلب تنها چند شعر از حافظ ترجمه كرده اند، و در آنها بیشتر به محتوا توجه شده تا به صورت و فرم، مانند شدر،۲۵ ریتر۲۶ و رومر۲۷. در این میان ترجمه كایل در مجموعه ای به نام «منتخب اشعار دیوان حافظ، ترجمه با مقدمه و تفسیر»۲۸ از لحاظ كمی و كیفی درخور توجه بیشتری است، كه با وجود توجه بیشتر به جنبه های صوری اشعار در برگرداندن محتوا نیز توفیق شایانی داشته است. در این دوره اخیر به خصوص ترجمه های یوهان كریستوف بورگل درخور بیشترین توجه است.
او كه ابتدا غزل هایی را به صورت منثور ارائه كرده بود،۲۹ بعد به تدریج اشعاری را در قالب غزل ترجمه كرد كه رفته رفته به تعداد آنها افزود. او كه چند دفتر و مقاله درباره حافظ و سبك و شیوه شاعری او منتشر كرده، منتخبی نیز از ترجمه هایی كه به زبان آلمانی از غزلیات حافظ شده به نام «حافظ. منتخب غزل های دیوان»۳۰ منتشر كرده است، كه در آن علاوه بر ترجمه های خود ترجمه هایی هم از دیگران آورده؛ بیش از همه روكرت و روزنتسوایگ. در پایان لازم می دانم از دو ترجمه منثور یاد كنم: نخست ترجمه منثور سیروس آتابای.
او كه تعدادی غزل های حافظ را به طور نامنظم و اغلب ناقص و ناتمام همراه با اشعاری از مولوی و خیام ترجمه و منتشر كرده،۳۱ دقتی را كه از ترجمه منثور انتظار می رود در كار خود نشان نمی دهد، برعكس گاه به برگردانی از بیت یا مصراعی توفیق می یابد كه از نظر كیفیت ادبی و زبان تغزلی شگفت انگیز است. ترجمه آتابای را باید به عنوان شعر منثور به شمار آورد. برعكس ترجمه یادشده ترجمه كامل دیوان توسط یوآخیم وُل لبن۳۲ كه به سال ۲۰۰۴ منتشر شده ترجمه دقیق همه اشعار دیوان را دربرمی گیرد. این ترجمه كه در آن از هرگونه ریزه كاری صوری و هنری صرف نظر شده، به خصوص از لحاظ رعایت امانت قابل توجه است كه برای كارهای پژوهشی و استفاده محققان آلمانی بسیار مغتنم است.
● جای پای حافظ در شعر آلمانی
پس از ترجمه دیوان حافظ به آلمانی توسط هامر پورگشتال كه گوته شاعر بزرگ آلمان را چنانكه خود گفته به «سبقت گرفتن از این شاعر شورانگیز» واداشت، كار این سبقت و مسابقه بالا گرفت، كه هنوز هم تا حدودی ادامه دارد. اگر هم نتوان گفت كه همه این شاعران همچون آن شاعر بزرگ توانایی چنین كاری را در خود می دیدند، دست كم باید گفت كه در تقلید از «شاعر شورانگیز» به آن بزرگترین مرد ادب آن خطه تأسی كردند. در این میان می توان برای اوگوست فن پلاتن جایگاه خاصی قائل شد.
در سه نمونه زیر با انواع گوناگونی از این تقلید و اقتباس آشنا می شویم. در دو نمونه نخست، شماره یك: شعر گوته «شوق خجسته»، و شماره دو: شعر پلاتن «غزل» مضمون و موضوع شمع و پروانه را كه یكی از محبوب ترین مضامین حافظ است در شعر این دو شاعر آلمانی می بینیم. گوته كه وزن و قالب غربی شعر خود را حفظ كرده، موضوع را هرچند به سبك غربی و با پیوستگی و گسترش غربی خود پرداخته، ارتباط آن را با شعر حافظ و به طور كلی شعر فارسی حفظ كرده است. برعكس پلاتن موضوع را رنگ وبوی بسیار غربی داده، درحالی كه از نظر صورت و قالب و حتی طرز پیشبرد كلام و پرداخت موضوع به حافظ نزدیك تر مانده است.
شعر پلاتن بیشتر غنایی و تغزلی، لیریك، است درحالی كه در شعر گوته عناصر دراماتیك، (آموزنده و تمثیلی) و اپیك، (روایی) بیشتر به چشم می خورد. در شماره سه، شعر «امید وصل» گوته همچنان به شیوه خود كه از عناصر اپیك و دراماتیك و لیریك هرسه سود می گیرد مضمون آفرینش را كه آن هم از مضامین محبوب حافظ است و در غزل هایی همچون «دوش دیدم كه ملائك...» با آن روبه رو می شویم، با گسترشی كاملاً غربی ارائه می كند.
شوق خجسته
به كس مگویید مگر به خاصان
كزان بخندند عوام نادان
آن زنده ای را خواهم ستودن
كز شعله شمع گردد خروشان
در هوای شام جانبخش یاران
كو ترا آفرید وز تو آمد پدید
مژده آرد نسیم از سراهای دور
سوز آرام شمع داده جان را نوید
تاب ماندن در آن كنج تاریك و تنگ
آن سیه خانه دیگر نیاری دمی
شوق رفتن به جانت آتشی افكند
می كنی تن زخاك دل به دریا زنی
خانه امن تن تنگت آید كنون
چشم سر راه دورش نبیند دگر
روشنی دیده كو دل به عشقش سپرد
جان چه باشد به چشمش
كو زیاران شنیده خبر
نبینی به هستی ات این راز
چون بود لحظه مرگ و آغاز
میهمان تنی ناشده هست
ناشنیده خبر زآتش عشق
راز پرواز
غزل
این رنگ ها كه بر پر پروانه است
وز جنبش هوای بهارانه است
میرنده در نسیم سحرگاهان
چون مویه های این دل دیوانه است
گلدسته های بافته از ابیات
گلدانه های سوز نهانخانه است
دامن كشان طبع سبك بالم
اشك روان ز چشمه جانانه است
نازك حباب بر سر امواج است
آه نشسته بر لب پیمانه است
ماندن كجاست بهره كشت من
رفتن نوشته بر سر هر دانه است
عمر ترانه ام به لب ساقی
چون زخمه ای به ساغر مستانه است
امید وصل۳۳
آیا شود ستاره جانان
بار دگر شویم هماغوش،
درد فراق و ظلمت جانكاه،
پارینه ها كنیم فراموش؟
آری تویی كه بسته به جانت
شور دل و نشاط روانم
چون یاد آرم آن گذشته و آن رنج
زاكنون بلرزم و سخن نتوانم
عالم چو جان به روز نخستین
در دست جاودان خدا داشت،
می داد حق به كار جهان نظم
آدم به خاك عالم می كاشت؛
فرمان طنین فكند در افلاك
«باش!» از نهاد گیتی برخاشت،
خلقت چه پرتوان و برومند
گام عظیم بودن آراست.
بنمود مهر چهره و بگریخت
پرشرم تیرگی به نهان شد؛
از هم شتافتند عناصر
آشفته چشم و جان جهان شد.
رفتند هركدام به سویی،
هریك به راه خویش شتابان،
هریك به كنج دور مكانی
بی شوق آشنایی یاران.
عالم خموش و ساكت و تنها،
اینك خدای عالم تنها!
پس آفرید رنگ فلق را
نقش آفرین بودن فردا.
در روشنای تیره ازو زاد
افسون رنگ های سحرگاه
اینك هوای گرم گرایش،
كاید هرآن كه رفته به ناخواه.
با شوق پرشراره دیدار
جویند یار رفته و یابند،
واندر نگاه گرمی دیرین
بگسستگان بهم بشتابند.
آمیختنش خوانیم یا كه درآویختن؟
چون باهمند و مانند، چون و چرا چیست؟
چون ما جهان خویش بسازیم
حاجت دگر به كار خدا نیست.
پرواز سرخ بال سپیده
پیوست با تو دست و دهانم،
شب با هزار مُهر خدایی
پیوند جان نهاده به جانم.
ما عاشقان به شادی و اندوه
سرمشق عاشقان جهانیم،
فرمان «باش» هم نگشاید پیوندمان كه بسته به جانیم.
پی نوشت ها:
۱-Orientalisme
۲-Scholastik
۱۲۸۰-۱۱۹۳))۳-Albertus Magnus
۴-Decamerone
۱۳۷۹-۱۳۱۳))۵-Giovanni Boccaccio
۱۶۷۱-۱۵۹۹))۶-Adam Olearius
۱۶۵۶)) ۷-Persianischer Rosenthal. Hamburg
۱۶۹۶))۸-Baumgarten, Hamburg
۹-William Jones, Poeseos Asiaticae Commentariorum libri sex. Hrsg. v. Johann Gottfried Eichhorn. Leipzig ۱۷۷۷))
۱۰-K.F.AGraf Rewiczky
۱۱-Johann Friedel
۱۸۰۳-۱۷۴۴))۱۲-Johann Gottfried Herder
۱۳-Tag- und Jahreshefte ۱۸۱۵, zit. Nach: Johann Wolfgang Goethe, West-ostlicher Divan. Hrsg. v. Michael Knaupp, Stuttgart ۱۹۹۹, S.۵۵۳-۵۴
۱۴ -Cotta
۱۵-Johann Wolfgang Goethe, West-ostlicher Divan. Hrsg. v. Michael Knaup. Stuttgart ۱۹۹۹, S.۶۵-۵۶۴
Friedrich Ruckert, ostliche Rosen. Leipzig ۱۸۲۲ ۱۶-
۱۷-Ghaselen des Hafis. Hrsg. v. H. Kreyenborg, Munchen ۱۹۲۲))
۱۸-Veit, Friedrich: Graf Platens Nachbildungen aus dem Diwan des Hafis und ihr persisches Original.
۱۹-August Graf von Platen, Ghaselen. In: A. G. v. P., Gesammelte Werke in ۵Banden. Stuttgart und Tubingen, Bd. II, S.۳۳۵-۳۳۴
۲۰-Liederbl|tenudes Hafis.ubertragen von Georg Friedrich Daumer, Hamburg ۱۸۴۶
۲۱-Der Diwan des Schems-eddin Muhammed Hafis aus Schiraz. Im Auszug |bersetzt von G. H. F. Nesselmann. Berlin۱۸۶۵
۲۲-Der Diwan des groen lyrischen Dichters Hafis, im persischen Originals herausgegeben, ins Deutsche ubertragen und mit Anmerkungen versehen von Vincenz Ritter v. Rosenschweig-Schwannau Bd.
۱-۳,Wien۱۸۵۸-۶۴
۲۳-Hafis. Von der Liebe und von des Weines Gottestrunkenheit. Aus persischen Handschriften ubertragen Georg Leon Leszczynsky. Munchen ۱۹۲۳
۲۴-Unio Mystica, Sehnsucht und Erfullung. Hafisische Lieder in Nachbildungen von Georg Jacob. Hannover ۱۹۲۲
۲۵-Hans Heinrich Schaeder
۲۶-H.Ritter
۲۷-H.R.Roemer
۲۸-Hafis, Gedichte aus dem Diwan. Eingleitet, ubertragen und kommentiert von R. D. Keil. Dusseldorf und Kln ۱۹۷۵
۲۹-Johann Christoph Burgel, zwlf Ghaselen ubertragen und interpretiert. In: J. C. B., Drei Studien. Goethe und . Hafis. Bern u. Frankfurt a. M.۱۹۷۵
۳۰-Hafis. Gedichte aus dem Diwan. Ausgewlt und herausgegeben von J. C. Burgel. Stuttggart ۱۹۷۲
۳۱-Hafis, Rumi, Omar Chajjam. Die schnsten Gedichte aus dem klassischen Persien, ubertragen von Cyrus Atabay, Munchen.۱۹۹۸
۳۲-Ghaselen des Hafis. Neu in deutsche Prosa ubersetzt mit Einleitung und Lesehilfen von Joachim Wohlleben, Wurzburg ۲۰۰۴
۳۳-Wiederfinden
حسن نكو روح
ترجمه غزلیات حافظ به زبان آلمانی و تاثیر آن در ادبیات آلمان
منبع : شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی