یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


سیاست ادبیات کودک و نوجوان


سیاست ادبیات کودک و نوجوان
آیا غرضی در کار هست؟مرضی در کار نیست، هر آنچه هست از سرغرض است و غرض‌ورزی. غرض در یک کلا‌م آسیب‌شناسی پدیده‌ای است به‌نام <ادبیات کودک و نوجوان ایران.> به شکل‌ها و راه‌های مختلفی این عمل مغرضانه‌نقد را انجام داده‌ام. از این پرسش که ما کجا ایستاده‌ایم به‌مناسبت دویستمین سالگرد تولد هانس کریستین اندرسن و مقایسه‌ ادبیات داستانی اکنون ایران با ۲۰۰ سال پیش و اندرسن، تا مقاله‌ای به نام <وضعیت بنجامینی>‌* در <ادبیات کودک و نوجوان ایران> و نشان دادن این مساله که <ادبیات> کودک و نوجوان ایران در وضعیت بنجامینی است؛ یعنی یک کودک یا بزرگسال‌ عقب‌افتاده.
همه‌غرض‌ورزی‌ها در اشکال گوناگون به‌سبب نشان دادن وضعیت ادبی در ادبیات کودک و نوجوان بوده و هست. غرض در همه‌احوال یکی است که به شیوه‌های گوناگون تحلیل می‌شود. نقد مغرضانه اما نه از سر نفی است و نه از وجه تحقیر، تا نتیجه بگیریم که چون ادبیات کودک و نوجوان از <ادبیات> عقب‌افتاده است و اصلا‌ نتوانسته برای خود شأن و هویت ادبی فراهم کند، پس نمی‌تواند.
غرض، دست یافتن به این هویت ادبی و فرهنگی است. تکیه و تاکید بر نشان دادن نداشتن‌ها و نداریم‌ها، برای زدن بر سر آنچه خود داریم نیست و نازیدن به آنچه دیگران دارند و همچنین تحقیر خود ایرانی‌مان نیست تا دیگری غیرایرانی‌مان را تکریم کنیم.
یگانه غرض همان نشان دادن وضعیتی است که ادبیات کودک و نوجوان برای خود ساخته است. هر زمان که بهانه‌ای پیش آید تا بشود این وضعیت را بهتر دید، آن را از دست نمی‌دهم. یک زمان به بهانه‌سالگرد اندرسن، زمان دیگر در مراسم بزرگداشت و سالگرد عباس یمینی‌شریف و گاه دیگر در زمان نقد آثار احمدرضا احمدی در ادبیات کودک و نوجوان ایران، که این آخری به‌سبب حق مصونیت ویژه‌ احمدرضا احمدی در نقد، در هیچ نشریه و سایتی چاپ و منتشر نشد که نشد. و حالا‌ که دارم این مطلب را می‌نویسم به سالگرد این نقد بایکوت شده رسیده‌ام که خود حدیثش مفصل است و در جای خود باید ذکر شرش برود.
حالا‌ بهانه‌تازه‌ای پیدا شده است. یک گواه و شاهد عینی پیدا کرده‌ام تا بنویسم که منظور و غرض من از آنچه می‌گویم ادبیات باید این‌گونه باشد و این ویژگی‌ها را داشته باشد چیست. همه‌آنچه به‌عنوان یک منتقد و خواننده از <ادبیات> کودک و نوجوان توقع دارم در این شاهد عینی یا به قول ادبیات عرب در این شاهد مثال مجموع گشته است. تمام آن عناصری که باید در ساخت <ادبیات> به‌کار می‌رفتند و از آن مفقود شده‌اند، در این شاهد عینی به وفور یافت می‌شوند. حالا‌ باید خوب از این شاهد عینی محافظت کرد. مستندترین مدرک است برای نشان دادن غرض‌های این نگارنده.
نام این شاهد عینی که تمام عناصر و سازه‌های ادبیات کودک و نوجوان را از آن خود ساخته و تمام اجزا و عناصر خود را به این ادبیات واریز کرده، <سیاست> است. در ظاهر این دو واژه‌سیاست و ادبیات هیچ ربطی به هم ندارند، اما در باطن کاملا‌ به هم مربوط شده‌اند.
● الگو و سرمشق
غرض از این نقد فقط نشان دادن جابه‌جایی است و یعنی غرض از تحلیل این جابه‌جایی ابدا نقد سیاست نیست. همه‌آنچه از سیاست به مفهوم عام آن در ایران آورده می‌شود فقط به‌عنوان یک شاهد مثال است. آوردن این شاهد عینی به عنوان معتبرترین مدرک، نه برای نقد سیاست، که برای نقد ادبیات کودک ایران است. شاید بهتر باشد بگوییم ارائه‌یک سرمشق و الگوی عینی است به ادبیات کودک و نویسندگانش.
خاطره‌ای از دوردست مفهوم سرمشق را روشن‌تر و ملموس‌تر می‌کند. سال‌ها پیش دانش‌آموز سال اول دبستانی را دیدم که نمی‌توانست بنویسد. هفته‌اول مدرسه بود و او باید می‌توانست شکل ساده‌الف و خطوط دیگر را بکشد. او می‌گریست و می‌گفت نمی‌توانم. نه تنبیه و نه تشویق پدر و مادر اثر نداشت. کودک اصلا‌ نمی‌توانست این خط صاف را بکشد. در یکی از این صحنه‌های کشمکش میان کودک و دفتر و قلم و پدر و مادر، میهمانی که معلم هم بود از راه رسید. دفتر را گرفت و سرمشقی را با نقطه‌چین خیلی کمرنگ برای کودک نوشت و گفت حالا‌ اینها را به هم وصل کن و پررنگش کن. ترس کودک از قامت الف شکست و رمز نوشتن را کشف کرد.
غرض از این مقایسه‌ تطبیقی میان سیاست و ادبیات، ارائه‌یک سرمشق است و الگو. سرمشق و الگوی ایده‌آل نویسنده‌ کودک و نوجوان ایران، سیاست است. اگر می‌خواهد به هویت ادبی دست پیدا کند، باید تمام عناصری که سیاست از ادبیات گرفته شناسایی کند و یکان یکان آن را سرمشق خود قرار دهد. این سرمشق عینی می‌تواند ادبیات کودک و نوجوان ما را از شر تمام آفت‌هایش برهاند تا او را برساند به همه‌آن ویژگی‌ها و خصلت‌هایی که از دست داده. تمام آن اشیای گمشده و مفقودالا‌ثر ادبیات کودک را یکجا با تمام مشخصاتش در سرزمین سیاست پیدا می‌کنیم. در این نوشتار می‌کوشم تا حدامکان این سرمشق‌های عینی را از دل ‌این شاهد عینی بیرون بکشم و نشانش بدهم.
۱) سرمشق اول، استقرار و عدم‌استقرار
یکی از ارکان بدیهی سیاست، استقرار و ثبات است و دوری جستن از تغییر و دگرگونی. ثبات و استقرار نشانه‌استحکام و اقتدار سیاسی است. در سیاست به‌ندرت باید شاهد تغییرات ناگهانی و غیرناگهانی باشیم. امر ناگهان و ناگهانی جایش در مقوله‌سیاست نیست. اما صحنه‌سیاست در کشور ما دائما در حال تغییر و دگرگونی است. مدام امر ناگهان را در خود بازتولید می‌کند. این اولین سرمشق و الگویی است که ادبیات کودک و نوجوان باید آن را از عرصه‌سیاست به عرصه‌ادبیات احضار کند. برعکس عرصه‌سیاست در ایران، ادبیات کودک و نوجوانش کاملا‌ در ثبات محض و استقرار کامل به‌سر می‌برد. شاهد هیچ تغییر ناگهانی و غیرناگهانی در آن نیستیم. امر ناگهان اصلا‌ راهی به این ادبیات باز نمی‌کند. ادبیات اگر دچار ثبات و استقرار باشد یا بشود، یعنی هویت خود را از دست داده است. هر چقدر ادبیات دچار بی‌ثباتی بشود و در ورطه‌ تغییرات ناگهانی و دور از انتظار بیفتد، به ماهیت خود نزدیک‌تر شده است.
یکی از گونه‌های ادبیات شعر است. شعر محل و مکان بروز تغییرات و امر ناگهان است؛ جایی که هر لحظه باید تغییر و دگرگونی در ‌آن اتفاق بیفتد. مدام باید در حالت زایش یا آفرینش حادثه‌ای در بطن خود باشد. این ویژگی هم در تاریخ شعر باید باشد و هم در یک شاعر. شاعر مدام در حالت بی‌ثباتی است. او با هر شعر، ثبات قبلی را درهم می‌ریزد و به امر ناگهانی در امروزش تجسم می‌بخشد. اما تاریخ شعر کودک ایران در ثبات و استقرار محض به‌سر می‌برد. شعر کودک و نوجوان ایران از عباس یمینی شریف تا امروز فقط از لحاظ کمی تغییر کرده است. اگر دیروز‌ها فقط یک یا دو عباس یمینی شریف بود، امروز ده‌ها عباس یمینی شریف در ادبیات کودک داریم. اما کیفیت شعر از دیروز تا امروز از جای خود تکان نخورده است. شاعر امروز کودک همان‌گونه شعر می‌گوید که عباس یمینی شریف. هیچ حادثه، تغییر و دگرگونی و امر ناگهانی در آن دیده نمی‌شود. تمام اشعار یک شاعر را در طول و عرض حیاتش که بخوانیم و بررسی کنیم، با تنها چیزی که روبه‌رو نمی‌شویم، همین دگرگونی‌ها و تغییرات ناگهانی و غیرناگهانی است. ثبات کامل به همراه استقرار محض در تمام شئونات شعر برقرار است. اگر اسم شاعران را از پای شعرها برداری، متوجه هیچ تغییری نخواهی شد. فقط اسامی است که تغییر کرده و می‌کند. شاعر و هنرمند تنها چیزی را که در نظر ندارد همین واژه‌دگرگونی است.
در حالی که دغدغه درونی هنرمند فاصله‌گیری از ثبات و استقرار است. نزار قبانی می‌گوید: <تنها می‌دانم که شعر ماهیتی مانند زلزله دارد. چه کسی می‌داند که کی و کجا زلزله می‌آید؟( >بلقیس و عاشقانه‌های دیگر، ترجمه موسی بیدج، ص ۴۶< )وظیفه‌ شعر برانگیختن، انقلا‌ب کردن و دگرگون ساختن است. وظیفه‌ آن برانگیختن انسان بر خود، بر پوست، بر استخوان، بر تاریخ و بر آشیانه‌ خفاش‌هایی است که در درون آدمی لا‌نه کرده‌اند. شاعر می‌آید تا چهره‌جهان را دگرگون کند. پس اگر جهان دست نخورده باقی ماند بدانید که اندیشه‌ شاعر کهنه است، باورهای او کهنه است، کتاب‌هایش کهنه است، مثال‌هایش کهنه است و دیدگاه‌ کهنه‌ای را عرضه می‌کند. حال بگویید این شاعر چه فایده‌ای دارد. به‌نظر من که یک صندلی چوبی هم از او مهم‌تر است.( >همان، ص ۳۲)
او در جایی دیگر می‌گوید: <تاریخ شعر پر از انقلا‌ب است و اگر این انقلا‌ب‌های پیوسته به پیکر شعر نفوذ نمی‌کرد، جسم آن به دیواری بتنی تبدیل می‌شد. بدون انقلا‌ب اصلا‌ شعری وجود ندارد.( >همان، ص ۲۲)
بنابراین وقتی می‌گوییم در ادبیات کودک و نوجوان ایران، موجودی نداریم به نام شعر، این سخن نه از سر گزافه‌گویی است و نه نفی تاریخ ادبی و نه تحقیر و خودکم‌بینی ادبی است. چشم گشودن است بر آنچه داریم. نه خودشیفتگی‌های بیمارگونه که مدام سالگرد بگیریم برای خودمان و یا بزرگداشت و پیوسته مداح خودمان باشیم. ثبات و استقرار، شعر کودک و نوجوان ایران را دچار مرگ مغزی کرده و جسم او را به تعبیر نزار قبانی به دیواری بتنی مبدل ساخته است.
برای بیرون آمدن از این حالت باید به ماهیت اصلی خود یعنی بی‌ثباتی محض و یا همان حالت زلزله‌ای بازگردد. به عبارتی دیگر، تغییرات ناگهانی و زلزله مانند سیاست را الگوی خود سازد. این امر ناگهانی را باید از سرزمین سیاست به ادبیات بازگرداند تا او را از حالت کما یا اغما بیرون آورد. معیارها در ادبیات به وارونگی می‌رسند. زلزله، انقلا‌ب، دگرگونی و بی‌ثباتی موجب تخریب امر واقعیت‌اند و مخل زندگی. اما همین امور مخل واقعیت، ماهیت و سرشت ادبیات را می‌سازند.
۲) سرمشق دوم، هنر نسخه‌دوم واقعیت
ویرجینیا وولف می‌گوید: <هنر نسخه‌دوم جهان واقعیت نیست، از آن کثافت همان یک نسخه کافی است.( >هنر و واقعیت، بابک احمدی، از آفرینش و آزادی، ص ۲۶۸)
هنر از جنس ذهن و تخیل است و سیاست از جنس واقعیت و ضرورت. هر کدام اگر در موقعیت دیگری قرار بگیرند و جابه‌جا شوند، سبب تخریب ارکان و ماهیت خود می‌گردند. سیاست عرصه‌عقلا‌نیت و خردورزی است، هنر و ادبیات عرصه‌فراروی از عقلا‌نیت و شکستن حصارها و چارچوب‌های واقعیت است. سیاست سر و کارش با جهان هست‌هاست، حرکت‌هایش را باید با هست‌ها تطبیق دهد و تنظیم کند. طول موج سیاست را واقعیت تنظیم می‌کند. هر حرکت فراروانه از جهان هست‌ها، به تخریب و ویرانی منجر می‌گردد و از دست دادن فرصت‌ها و موقعیت‌ها.
اما همین عمل یعنی تخریب واقعیت و فراروی از آن، سرشت و ماهیت کار هنری است. اما در ادبیات کودک و نوجوان ایران، هنرمندان راه سیاستمداران را در پیش گرفته‌اند. تمام دغدغه‌سیاستمدار، تثبیت واقعیت‌ها است و دغدغه‌هنرمند تخریب و یا تغییر واقعیت نه در جهان عینی، که در جهان ذهنی خودش و اثرش. عمل هنر تخریب واقعیت است در جهان داستان و شعر نه تبدیل شدن آن به نسخه دوم از واقعیت. همین عمل را به نوعی دیگر گوستاو فلوبر بیان می‌کند: <هنر با نسخه‌برداری از واقعیت آشتی نمی‌کند.( >همان، ص ۱۸۷)
عمل هنر، اعتراض است به واقعیت و وضعیت موجود. هنرمند، معترض است به واقعیت. از واقعیت جهان گرفته تا واقعیت خودش. هنرمند یک موجود ناراضی و معترض است. مبدا خلا‌قیت نارضایتی است. جمله‌تکان‌دهنده وولف، این ذهنیت معترض را نشان می‌دهد. ویرجینیا وولف سر جای خودش است و همچنین گوستاو فلوبر؛ یعنی ادبیات به همین سبب خالق آثاری هستند که یگانه و بی‌نظیرند. نویسندگان کودک و نوجوان ایران به جای اینکه سر جای خود باشند، بر جای سیاستمداران تکیه زده‌اند و تمام تلا‌ش خود را در اثر هنریشان اعم از شعر و داستان می‌کنند تا نسخه‌دوم واقعیت باشند و به جای تغییر و تخریب و یا اعتراض به واقعیت، آن را تثبیت می‌کنند.
همان عملی که سیاست باید انجام بدهد، هنرمند به عهده گرفته است. هنرمند اگر معترض نباشد، دیگر هنرمند نیست. به همین خاطر، بهرام بیضایی، هنرمند ناب است. او گونه سینمایی ویرجینیا وولف است. به واقعیت در هر شکل و قد و قواره‌اش معترض است و با نسخه‌برداری از آن سر عناد دارد. این نگاه معترض هنری همه جا با اوست، در فیلمی که می‌سازد، در نامه‌ها و مقاله‌ها و مصاحبه‌هایش، در نمایشنامه‌نویسی‌اش، تئاترهایش، مطالعاتش، زندگی هنری‌اش، ... و حتی در تسلیتی که برای اکبر رادی می‌نویسد در چند سطر کوتاه برای روزنامه: فقط معترضم. و می‌گوید: <من خواستار هیچ چیزی نیستم و فقط معترضم.> اهالی ادبیات کودک می‌توانند به کتاب <حقیقت و مرد دانا>ی او مراجعه فرمایند.
۳) سرمشق سوم، ایجاد اتفاق و خلق حادثه
وقتی وارد جهان داستانی فیلیپ پولمن در رمان سه جلدی <نیروی اهریمنی‌اش> می‌شوی، حادثه و بحران نفست را می‌برد. هنوز حادثه‌اولی تمام نشده و داستان به حالت آرامش نرسیده، دومی با پیچیدگی و تکان‌دهندگی بیشتر از راه می‌رسد. یا وقتی درگیر می‌شوی با جهان داستانی جی. کی. رولینگ با هری پاترهایش، یک لحظه آرامش برقرار نیست.
حتی خواب‌های هری پاتر پر از حضور هولناک لرد سیاه <ولدمورت> است. خواب‌ها هولناک‌تر و تکان‌دهنده‌تر از واقعیت زندگی هری پاتر هستند. یا جهان داستانی امیلی رودا، در مجموعه‌سه جلدی <روون‌ها> و مجموعه‌چند جلدی <سرزمین دلتورا.> تمام فضای ادبیات داستانی آنها پر است از حادثه و اکشن؛ پر است از بحران. مثل حلقه‌های تودرتوی زنجیر درهم‌تنیده شده‌اند. فضای داستان خالی از آرامش است. معکوس با جهان سیاست آنجا که خالی از اتفاق و حادثه است. تقریبا می‌شود گفت از سال به سال و دهه به دهه خبری از اتفاق و ماجراسازی در عرصه‌سیاسی نیست. اما در ایران این موازنه برعکس است. ‌
و ادامه‌همان عمل جابه‌جایی است. جهان سیاسی ما عینا جهان داستانی پولمن، رولینگ و امیلی رودا شده است! به اعتراف رئیس‌جمهور سابق، محمد خاتمی، عرصه‌سیاسی دائما در حالت بحران قرار دارد. او می‌گفت به‌طور میانگین هر ۹ روز یک بحران داشته‌ایم، آن هم بحران‌های نفس‌بر. هنوز نقطه‌ای بر پایان این بحران نگذاشته، حلقه‌زنجیره‌ای بحران بعدی آغاز می‌شود.
رئیس‌جمهور محترم کنونی هم که با حرکت‌های فوق انقلا‌بی خودش دائما دولت و ملت را دچار شگفتی‌های خارق عادت می‌سازد. اما درست در جایی که باید سلسله‌حادثه‌ها و ماجراها به ذهن امان ندهند و او را مدام درگیر خود سازند (یعنی در عرصه‌ادبیات و هنر)، خالی از هر گونه ماجراست و حادثه. ادبیات کودک و نوجوان ایران، در همه‌اوقاتش در وضعیت سفید به سر می‌برد و آرامش کامل برقرار است. آنجا همه‌اتفاقات در عرصه‌ادبیات و هنر و اندیشه رخ می‌دهد، اینجا تمام اتفاقات، آن هم در اکشن‌ترین شکل خود، در حوزه‌سیاست پیش می‌آید. نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان ایران باید حوزه‌سیاست را سرمشق و الگوی ادبی خود قرار دهند و اجازه ندهند ذهن خواننده‌شان یک لحظه به آرامش برسد؛ آن هم ماجراهایی که تکرارشونده نیستند. هر روز یک ماجرای تازه، پیچیده‌تر و ممتدتر از حادثه‌قبلی.
۴) سرمشق چهارم، غیرقابل پیش‌بینی
یکی از مهم‌ترین خصلت‌های ادبیات داستانی، گرفتن قدرت پیش‌بینی از خواننده‌اش است. اگر در روند داستان خواننده بتواند ماجرای بعدی را حدس بزند و از قبل آن را پیش‌بینی کند، ضعف نویسنده را در پرداخت داستانش آشکار کرده است. ‌
و هر قدر داستان بتواند پیش‌بینی‌ها و حدس‌های خواننده‌هشیار و حرفه‌ای‌اش را دچار اختلا‌ل کند و او را با چرخش‌ها و پیچش‌های داستانی غافلگیر کند، نویسنده موفق‌تر و کارآمدتر است. یکی از سبب‌های موفقیت جهانی رمان‌های <هری پاتر> قدرت هنری مخوف نویسنده است در ایجاد فضای غیرقابل پیش‌بینی؛ و در حوادث کوچک و جزئی؛ و در ماجراهای بزرگ و شخصیت‌پردازی‌ها. نویسنده نمی‌گذارد خواننده‌اش شخصیت داستان را پیش‌بینی کند، تمام آنچه او حدس می‌زده در جایی باطل می‌شود. چرخ می‌زند و خودش را از دور ذهنی خواننده‌اش بیرون می‌کشد. ‌
و این تنها جایی است که خواننده از باطل شدن حدس‌هایش و غافلگیرشدن لذت می‌برد. اگر بتواند حادثه را پیش‌بینی کند و حدس بزند، جذابیت اثر برایش کاهش پیدا می‌کند. حالا‌ تمام آن جهان داستانی غیرقابل پیش‌بینی با همه‌اجزا و عناصرش در جامعه‌سیاسی اجرا می‌شود و دنیای ادبیات داستانی کودک و نوجوان هر روز آن تهی‌تر می‌گردد.
سیاست چون تمام سر و کارش با واقعیت است به طور طبیعی باید برعکس باشد، یعنی همه چیز حتی تا سال‌های بسیار بعد قابل‌پیش‌بینی باشد. اما ویژگی بحران و بی‌ثباتی سیاسی از دیرباز در ایران جریان داشته است. خصلتی در امروز او نیست. غیرقابل پیش‌بینی بودن در عرصه سیاست، سال‌هاست که نهادینه شده است. محمدعلی کاتوزیان این ویژگی را این‌گونه تشریح می‌کند: <در جامعه‌[ما] افق کار و زندگی در هر زمان کوتاه است. یعنی فرد نمی‌داند که فردا، یا سال دیگر یا دو سال دیگر وضع او چگونه خواهد بود: پولدار خواهد شد یا گدا. مالش را می‌برند و می‌خورند یا او مال دیگران را می‌برد و می‌خورد. شغلش را بی‌هیچ دلیل و منطقی می‌گیرند و به دیگری می‌دهند یا شغل دیگری را به همان ترتیب می‌گیرند و به او می‌دهند. وزیر می‌شود یا به زندان می‌افتد، از شاگرد آشپز بودن، امیرنظام می‌شود، یا از امیرنظام بودن می‌افتد و رگش را می‌زنند.( >هشت مقاله در تاریخ و ادب معاصر، دکترمحمدعلی همایون کاتوزیان، ص ۱۰۲) ‌
و در ادامه به شکلی دیگر این امر غیرقابل پیش‌بینی را باز می‌کند: <دست کم تا قرن بیستم، صبح که مرد ایرانی از خانه‌اش بیرون می‌آمد نمی‌دانست وزیر می‌شود یا چهار شقه‌اش را به چهار دروازه‌شهر می‌آویزند، البته این حرف ساده و مبالغه‌آمیزی است برای رساندن یک موضوع پیچیده‌تر از خودش... زندگی در یک جامعه‌کوتاه‌مدت غیرقابل پیش‌بینی است و در نتیجه بسیار نوسان دارد. به‌نحوی که جز در شرایط انقلا‌بی، در جوامع اروپایی بی‌سابقه یا بسیار استثنایی بوده است.( >همان، ص ۱۰۴)
نویسنده و شاعر کودک و نوجوان ایران اگر می‌خواهد از واقعیت نسخه‌برداری کند، بهتر است از این واقعیت کپی کند و آن را سرمشق و سرلوحه‌عمل هنری خود گرداند. یعنی تمام عناصری که سیاست از هنر غصب کرده و آن را خودی و نهادینه‌ خودش ساخته، بازپس بگیرد و به جایی که متعلق به آن است بازش گرداند. سیاست در سرزمین غصبی هنر زندگی می‌کند و نفس می‌کشد. هنرمند باید بدون سروصدا، تک‌تک این عناصر را شناسایی و ردیابی کرده و به اصل خویش بازگرداند، که ماجرا همان شعر مثنوی و همان نی است که از نیستان هنر و ادبیات بریده شده و هنرمند، و فقط او می‌تواند این نی بریده را به جایگاه و مأمن اصلی خود بازگرداند.
۵) سرمشق پنجم، ایجاد بهت‌وحیرت
خورخه لوئیس بورخس می‌گوید: <ادبیات در اوج خود تولید بهت می‌کند. حیرت ترسناکی که از یک شعر، از یک تصویر ذهنی عمیق، از یک بند نوشته‌مهم و حساس ناشی می‌شود، همان <هراس مقدس> است.( >هفت شب با بورخس، ترجمه بهرام فرهنگ، ص ۵) و در جلوه‌دیگری به همین مساله از زاویه‌ دیگر اشاره می‌کند که: <آنگاه که در چند عبارت کوتاه، لبه‌های تیز واقعیت بر اثر تردید به لرزش درمی‌آیند، بهت‌وحیرت قابل لمس می‌شوند.(> همان)
این خصلتی است که ادبیات کودک و نوجوان ایران کاملا‌ با آن بیگانه است. به جای آن ایجاد رخوت، ملا‌ل و افسردگی می‌کند. واژه‌هایی مثل بهت، شگفتی، شوک و تمام مترادفات آن از این سرزمین به سیاست کوچ کرده‌اند. ‌
و ما در حوزه سیاست دائما در آستانه‌بهت، حیرت و شگفتی نفس می‌کشیم. اگر دنیا ما را به وسیله‌ ادبیات و هنر با آثار کسانی مثل بورخس، مارکز، کالوینو، اندرسن، پولمن، امیلی رودا، سیلور استاین، جی. کی. رولینگ، دارن شان و... دچار بهت و شوک جهانی می‌کند، ما در حوزه‌سیاست جهان را دچار حیرت می‌کنیم؛ حیرتی که همگان از تحلیل و تشریح آن عاجز می‌مانند. درست مثل شوک جهانی که رولینگ با هری پاترهایش پدید آورد و همگان را از مخالفان سرسخت و موافقان شیفته، دچار عجز در تحلیل این پدیده نمود. نویسندگان ادبیات کودک باید این شیوه و منش را از سیاستمداران بیاموزند. دغدغه‌روزانه‌سیاسیون ما به جای ایجاد رفاه و اعتدال و آرامش و خوشبختی برای همه‌شهروندان، شده است ایجاد شگفتی، در حالی که جایگاه این دغدغه در میان نویسندگان و هنرمندان است. آنجا دغدغه‌شاعران، درانداختن زلزله و انقلا‌ب است. در آنجا از آدونیس (علی‌احمد سعید) و شعرهایش با تعبیر <زلزله‌ای در فهم سنت عربی> یاد می‌شود. اما ادبیات کودک و نوجوان ایران با این ویژگی‌ها آنچنان بیگانه است که آوانگاردترین شاعران را هم استحاله‌درونی و بیرونی می‌کند و تمام گرد و غبار و خاک آن ویژگی‌ها را بیرون از در این خانه‌از تنش می‌تکاند تا هیچ کدام از آن عناصر بیگانه را با خودش به این سرزمین وارد نکند. مثلا‌ شاعران بااستعدادی مثل ناصر کشاورز یا محمدکاظم مزینانی که در برخی شعرهایشان نشان داده‌بودند که گردی از آن ویژگی‌ها را با خود دارند و انگار که نمی از آن عناصر بر تن و اندام‌شعرشان نشسته است، کاملا‌ خود را می‌تکانند و همه‌آن خرده شیشه‌های شورشگرانه‌ای را که دارند، از ذهن‌شان بیرون می‌کشند و می‌شوند شبیه قالب‌های کلیشه‌ای موجود و همه شبیه همدیگر که تنها دغدغه‌ای که ندارند و اصلا‌ فراموشش کرده‌اند، همین ایجاد بهت‌وحیرت است.
در کشورها و فرهنگ‌های دیگر هر شاعری یا هنرمندی در جایگاه خودش، زلزله‌ای است در فهم، در شکل و فرم. ‌
و اینجا شاعری که مدعی آوانگارد بودن است و تنها مدعی نوآوری و خلا‌قیت در شعر، وقتی وارد گود ادبیات کودک و نوجوان می‌شود، آثار اولیه‌اش در این ادبیات با آثار بیست سال بعد او یکی است. ‌
حالا‌ نویسنده و شاعر کودک و نوجوان باید یک فراخوان بزرگ را در دستور کار خود قرار دهد. او می‌تواند با شناسایی تک تک این عناصر در حوزه‌سیاست، دست به یک عمل جابه‌جایی بزند. می‌تواند این دیوار بتنی بیگانگی را به‌تدریج به یگانگی برساند و تمام عناصری که از دستشان داده، ذرهذره در هر اثر، همه‌آنها را به جایگاه اصلی خود دوباره بازشان گرداند و فراخواند. معدود نویسندگانی این کار را خیلی آرام و بدون جنجال شروع کرده‌اند، اما هنوز خبری از آن دگرگونی‌ها و آن <هراس مقدس> که باید در ادبیات کودک باشد، نیست.
زری نعیمی
‌ یکی از شخصیت‌ها و راویان رمان <خشم و هیاهو> از ویلیام فاکنر. (این شخصیت عقب‌افتاده است.)
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید