یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


اشاره یی به ذهن و زبان بهاءالدین خرمشاهی


اشاره یی به ذهن و زبان بهاءالدین خرمشاهی
الف) صاحب این قلم، مانند اغلب جوانان ایرانی، در دهه ۱۳۶۰ در تب و تاب عجیب و گسترده یی به سر می برد. آن سال ها سال های جنگ و خون بود و من، عده یی از دوستان خود را، به تدریج، از دست می دادم. از این رو، هم به دلایل اجتماعی و هم از نظر شخصی درباره انسان، هستی، جهان، دین، خدا، میهن و مانند آنها بسیار می اندیشیدم. از کتابی و فکری تا کتابی و فکری دیگر، آواری از کلمه ها و ایده ها، شب های بی قراری ام را به بامداد مبهم روزی دیگر می پیوست. برخی از کتاب ها و اندیشه ها ذهن و روحم را دستگیری می کرد و برخی دیگر نه. به یاد دارم که درد جاودانگی (۱۳۶۰) و ذهن و زبان حافظ (۱۳۶۱) به ترجمه و قلم بهاءالدین خرمشاهی از جمله آثار دسته نخست بود.
ب) بهاءالدین خرمشاهی (متولد ۱۳۲۴، قزوین)، پژوهنده و قلمزن نامور معاصر را، نخستین بار، در نیمه دهه ۱۳۶۰ در «انجمن حکمت و فلسفه» دیدم. مردی چهل ساله و آرام به نظر می آمد و چهره یی جوان و شاداب داشت. تنها بود و با ادب، به سخنم؛سخن جوانی هفده - هجده ساله گوش فرا داد. من در دو- سه جمله، سپاسم را از مترجم و نویسنده درد جاودانگی و ذهن و زبان حافظ ابراز داشتم. پس از آن، دیگر خرمشاهی را ندیدم تا آنکه همراه با زنده یاد بیژن جلالی (۱۳۷۸-۱۳۰۶) در نیمه دهه ۱۳۷۰ در دفتر «نشر فرزان»، که زمانی در ولنجک بود، به دیدارش رفتم. عصر زمستانی بسیار سرد بود و باران، آهسته آهسته، داشت به برف تبدیل می شد. ده سال از دیدار نخست سپری شده بود. اما از ذهنم گذشت که نویسنده ذهن و زبان حافظ، بسیار زود، پا به سن گذاشته است. زیرا، از شادابی و آرامش ده سال پیش در چهره اش نشانی نیافتم. او در حال گفت و گو با دو- سه تنی بود که به دیدارش آمده بودند. پس از آنکه سخنش با ایشان به پایان رسید، با جلالی خوش و بش گرمی کرد و به من نگریست. بدیهی بود که دیدار یک دهه پیش را به یاد نیاورد. جلالی مرا به او معرفی کرد.
پ) سخن گفتن درباره آثار خرمشاهی، البته، آسان نیست. تنوع و وسعت تکاپوهای قلمی وی مانع از آن است که بتوان، به سادگی و شتاب، آثارش را به تحلیل و بررسی گذاشت. با این همه، تصور می کنم که دو دغدغه اصلی خرمشاهی را بتوان دین و ادبیات دانست. او این دو دغدغه را در کنار هم به پیش برده است. اما بی تردید، خود را ناگزیر از روبه رو شدن با این پرسش می یابیم که آیا مترجم درد جاودانگی ادیبی است در صف پژوهندگان دینی یا پژوهنده یی دینی است در صف ادیبان؟ پاسخ به این پرسش، دست کم، برای این قلمزن اندک مایه بسیار دشوار است.
از مجموعه آثار خرمشاهی می توان چنین استنباط کرد که او برای دین در زندگی بشری نقشی بسیار پراهمیت قائل است. به همین دلیل، به جست و جو و کاوشی درازدامن در متن ها و معارف دینی پرداخته است. اما به نظر می آید تلقی وی از دین، بیش از آنکه شریعت مدارانه باشد، عرفان گرایانه است. در این تلقی عرفانی، تفسیر هستی شناسانه (Ontological) از جهان کمرنگ است و نظام های خاص عرفانی هم جایگاهی ندارد. در واقع، شاید بتوان گفت که شیوه تعدیل کننده عرفان نسبت به نفوذ اجتماعی (و در عصر حاضر، سیاسی) گستره شریعت، بیشتر توجه او را به خود برانگیخته است. به عبارت دیگر، پیوند میان زندگی و دین، با تساهل و تسامح عرفانی، تفسیر و صورت ویژه یی پیدا می کند و همین تفسیر و صورت است که در حوزه اصلی علایق پژوهنده دین گرا یا دین خواهی مانند خرمشاهی قرار می گیرد. اما معطوف شدن به مقوله پیوند دین با زندگی از چشم انداز عرفانی، به ویژه، در دوره معاصر، تهی از مخاطره هایی چند نیست. یکی از عمده ترینً این مخاطره ها جدال سنت و تجدد است. خرمشاهی به این جدال بی توجه نیست. با این همه، به نظر می آید که بیشتر با ذوق شعری و مطالعه ادبیً دیر و دور و پایدارش آن را از سر گذرانده است. یعنی توجه به شعر و ادب فارسی، چه از نوع گرانبهای قدیم و چه از سنخً زنده جدید، امکانی برای او فراهم می آورد تا تناقض ها و پرسش های عمده فراروی هر انسان مومنی را پشت سر نهد. یا آنکه دست کم، با پاسخ هایی تمثیلی، آن تناقض ها و پرسش ها را به کناری زند. گذشته از این، اعتقاد به تلفیق سنت و تجدد، آبشخور دیگری نیز در نزد او دارد؛ خرمشاهی از ذهن گرایی (Subjectivism) دور است و دلبسته عمل گرایی (Pragmatism) است. وی، به هیچ روی آرمان گرا (Idealist) نیست و آنچنان که می دانیم، در سه دهه توفانی، پرفراز و فرود و تراژیک ۱۳۶۰-۱۳۴۰، که برابر است با دوره جوانی اش، هرگز گردً آرمان ها و ایدئولوژی ها، حتی از نوع دینی اش، نگشته است. او با مجموعه امکانات موجود برای پیش رفتن زندگی و نظم موجود راضی است و هواخواهی از تحول ناگهانی را کاری خردمندانه نمی پندارد. این نکته، به آشکارترین شکل، در نوع زبان آثار خرمشاهی دیده می شود. این زبان در دل سپردگی به زندگی جاری، با همه نیک و بدهایش شکل یافته است و شما را، حتی اگر هیچ توافقی با عقیده نویسنده نداشته باشید، به دنبال خود می کشانîد. از این رو، در زبان نثر مترجم عرفان و فلسفه و مولف حافظ نامه، آنچه دیده نمی شود، توفندگی حسی است و آنچه دیده می شود، جریان پïرکشش، و سیال زیستن است؛ آیا ذهن سرراست است، چون زبان سرراست است یا زبان سرراست است، چون ذهن سرراست است؟ تصور می کنم هر دو. اما نیروی نثر خرمشاهی، تنها به سرچشمه زندگی مربوط نیست و البته به توانایی ادبی او نیز مرتبط است. یعنی به نوع و شکل بیان نویسنده که موضوعی بسیار مهم در حوزه نقد ادبی جدید و بلاغت قدیم است. در واقع، نیروی غریب زندگی در نثر وی، با جست وجوهایی پی درپی در صورت های بیانی همراهی می یابد و آن، آمیزه یی است از زبان و ادب و زبان گفتار. بخشی از تردستی و چالاکی زبانی و به تعبیر قدما، زبان آوریً خرمشاهی از سلسله آموزش ها و تمرین های خودآگاهانه به دست آمده است. در این نکته تردید نیست. اما بخشی دیگر از آن، تراویده ضمیر ناخودآگاه است. به تعبیر حافظ، «قبول خاطر و لطف سخن خداداد است»،
ت) خرمشاهی، به ویژه، در دهه ۱۳۷۰ و پس از آن، دامنه نگارش خود را به سوی نوعی نوشته گسترده است که من آن را اخوانیه نویسی ادبی و فرهنگی می نامم. به عبارت دیگر، موضوع سخن از چهارچوب بررسی و تحلیل علمی و روشمندانه، که او با آثاری چند توانایی اش را در این شیوه اثبات کرده است، بیرون می رود و به سوی مسائل فرهنگی، اجتماعی، زندگی نامه یی و شخصی کشیده می شود. البته، این نوع نوشته ها مورد علاقه مخاطبان عام تر ادبی و فرهنگی است. اما خوانندگان خاص یا تخصص گرا و تخصص پسند چنین آثاری را چندان دلپذیر نمی دانند. زیرا، این دسته از خوانندگان، نوع قلم های رها را نمی پسندند و اعتقاد دارند خرمشاهی به قلمروهایی پرداخته است که حیطه کار ادیبان نیست یا به تفصیلی گراییده است که از مقام آنان به دور است. تصور می کنم (و ممکن است اشتباه کنم) که بخشی از این موضوع به روحیه خاص این ادیب و مترجم توانا برمی گردد. زیرا خرمشاهی انسانی است مهرورز و دوست خواه، و روا نمی دارد تا مïراجع و خواهنده یی را از خود برنجاند؛ مانند هر نویسنده ناموری، به تعبیر ملک الشعراء بهار(۱۳۳۰- ۱۲۶۵) «از میر و وزیر و سید و مولا- مخدوم الملک و خادم المله» در پیرامون او نیز دیده می شوند. اما از آن سو، می دانم گروهی از خوانندگان خاص، که زمانی دوستدار و ستاینده قلم و پژوهش او بودند، برخی آثارش را در دهه ۱۳۷۰ نپسندیده اند. در مقابل اینان چه پاسخی باید داد؟
گروهی از خوانندگان ادبی و فرهنگی خاص، به سبب برخی نگارش ها، با بی رحمی، برخی آثارش را در زمره آثار غیر تخصصی و عام گرا قرار داده اند. حتی شنیده ام که عده یی از این نکته هم فراتر رفته اند و او را محققی دانسته اند که گاه، مرزهایش را با روزنامه نگاری برداشته است. البته، باید توجه داشت که خرمشاهی در دو قلمرویً شناسایی حافظ و قرآن آثاری تخصصی پدید آورده است. آیا خرمشاهی از چنین تعبیرهایی خواهد رنجید؟ تصور من این است (و فکر می کنم اشتباه نمی کنم) که وی با سپری کردن دوره جوانی و راه یافتن به مرحله خاص و معهودً میانسالی، یعنی نوعی فروتنی و رضایتمندی شرقی، از چنین داوری هایی اندوهی به دل راه نخواهد داد.
ث) به هر روی، خرمشاهی در عرصه پژوهش و نگارش ادبی و دینی به فارسی در سه دهه واپسین سده بیستم میلادی پدیده یی شگفت آور است. او با روشمندی و زبانی جذاب، به ویژه، در شناخت قرآن و حافظ آثاری خواندنی و مهم پدید آورده و طیف متنوعی از فارسی خوانان را به آثار تخصصی یا گاه، نیم- تخصصی خویش جلب کرده است. از این رو، هم در سیر پژوهش های دینی و ادبی، و هم در زمینه چشم اندازهای فرهنگی از تاریخ اجتماعی معاصر، آثارش درخور تحلیل و اشاره و سنجش است؛ بهاءالدین خرمشاهی پژوهنده یی توانا، مترجمی چیره دست و اخوانیه نویسی قهار است.
کامیار عابدی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید