پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

نجم الدین کبرا و شهود انوار


نجم الدین کبرا و شهود انوار
مطلبی كه از پی می آید، به بحث و بررسی نور در عرفان شیخ نجم الدین كبرا می پردازد. با هم می خوانیم.
نجم الدین كبرا نخستین استاد صوفی است كه به پدیده رنگ ها و نورهای رنگی اشاره می كند او برای ثبت این نورهای رنگی رنج های بسیار كشیده است. این سخن نه به این معناست كه استادان پیش از او با این تجربیات آشنا نبوده اند بلكه بسیار هم آشنا بوده اند اما این كه چنین گزارشات واضحی از آنها در دست نیست نشان از هراس آن آموزگاران از بیان این نوآوری دارد. نجم الدین كبرا در كتاب خود در بند نخست می نویسد: «بدان ای دوست من كه موضوع جستجو(مراد) خداست و كسی كه می جوید(مرید)، نوری است كه از او آمده یا پاره ای از نور اوست.»در حدیث معروفی از پیامبر(ص) آمده است: «رایت ربی فی احسن صوره» پروردگار خود را در زیباترین صورت دیدم.امام هشتم(ع) در باب این حدیث كه به حدیث رؤیت معروف است می گوید: «صورت بشری كه تصویر الهی است، بهتر از آتش سینا، شایسته آن است كه مظهر الهی گردد در حقیقت محمد(ص) جز صورت نفس خویشتن را ندید و آن صورت زیباترین صور بود.» به این ترتیب می بینیم پیامبر(ص) در حدیث رؤیت، نور یا روحانیت نفس خویش را در زیباترین صورت دیده است و این دیدن كه توأم با معرفت و در زمان آگاهی است برای اولیاء خدا نیز حاصل می شود و همان صورت زیبایی هستند كه عین القضاه و دیگران نیز به آن اشاره كرده اند.در حدیث مشهور دیگری آمده است: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» كه در عرفان غرب نیز درست به همین شكل در قرن سوم میلادی به وسیله كلمنت اسكندرانی(۱۵۰- ۲۵۰م) مطرح شده است. با توجه به این حدیث نیز اگر «رب» را روحانیت نفس خود یا فرشته شخص فرد بدانیم در این صورت «آن كس كه خود را می شناسد روحانیت نفس خود را می شناسد.» و اگر این شناخت از طریق عقل صورت بگیرد، معرفت حاصل از آن معرفتی فلسفی است و اگر از طریق رؤیت باطنی حاصل شود معرفت شهودی و عرفانی است. به هر حال آنچه اصل و حقیقت واقعه است دیدار با خویش است یا به عبارت دیگر رسیدن نور محبوس در ظلمت جسم و در جهان مادی به نور رها و آزاد در عالم ملكوت و روحانی.و بنابر حدیث «لكل شیء ملكاً» هر چیز و از جمله نفس انسان، فرشته ای در عالم بالا دارد و به حكم فرشته بودن لطیف و روحانی است.نجم الدین كبرا در یكی از كتابهای خود به نام «فوائح الجمال و فواتح الجلال» ، جزء به جزء تجربه های روحی خود را كه سرانجام منجر «وصول به این شاهد آسمانی» می شود شرح می دهد. در ابتدای كتاب می نویسد: «مراد الله است و مرید نوری از او. خداوند بر كسی ستم نكرد و در وجود هر كسی روحی از اوست و به هر كس عقل و چشم و گوش داد. مردم نابینایند مگر آن كس كه خداوند پرده از برابر چشمان وی برمی گیرد و پرده چیزی بیرون از مردم نیست بلكه از وجود خود مردم است كه تاریكی وجود ایشان است.»نوری كه نجم الدین كبرا می گوید همان نفس ناطقه انسان است كه به حكم الهی بودن نور است. او می نویسد: «وجود در ابتدا ظلمت شدید است و چون اندكی صفا یابد در مقابل تو به شكل ابری سیاه درمی آید... كم كم كه دایره وجه صافی شود و همچون چشمه ای كه از آب، از انوار لبریز گردد، سالك جوشش انوار را از صورت خود احساس می كند و جوشش نور از میان دو چشم و دو ابروست. سپس چون صورت به تمامی در انوار مستغرق گردد. در مقابل تو به موازات صورت تو چهره ای همانند آن ظاهر می گردد كه نور از آن فیضان می كند و از ورای پوشش رقیق آن خورشیدی دیده می شود كه در نوسان است و آن صورت در حقیقت صورت توست؛ و آن خورشید، خورشید روح كه در بدن در رفت و آمد است. آنگاه صفا جمیع بدن را مستغرق می كند و در آن هنگام در مقابل خود شخصی از نور مشاهده می كنی... این شخص نورانی كه در مقابل تو ظاهر می شود در اصطلاح«میزان الغیب» است. گاه در اول مسیر به پیشواز تو می آید در رنگ سیاه یك زنگی، سپس از تو غایب می گردد؛ در واقع از تو غایب نمی شود زیرا تو او هستی، او در تو وارد می شود و با تو یكی می گردد پس چون لباس وجود ظلمانی را از آن زایل كنی و به آتش ذكر و شوق لباس وی را بسوزی، از آن لباس عریان می شود و نورانی می گردد.»
چنانچه ملاحظه می شود این معشوق آسمانی و شخص نورانی اسامی دیگری چون «شاهد» ، «شیخ الغیب» یا «خورشید روح» دارد كه چیزی جز نفس خود سالك در مقام انانیت ملكوتی او نیست و شرط ظهورش تزكیه نفس از آلودگی ها و تعلقات است. چرا كه نفس چون آیینه ای است در گل افتاده كه چون گل كدورتهای وجود از او پاك شود پذیرای تصویر صورت نورانی خویش می شود.هانری كربن در كتاب ارض ملكوت تحقیقی جامع در این باره دارد و می گوید: «این پیكری كه مثل تصویر در آینه بر ماده قائم نیست، همان است كه نجم الدین كبرا شخص نورانی می خواند.»سخن نجم الدین یادآور واقعه سخن حلاج است كه: «رأیت حبیبی بعین قلبی، فقلت من انت؟ قال: انت!»بیان كیفیت چنین واقعه ای دشوار است. شاید بتوان رابطه میان مدرِك و مدرَك یا رأیی و مرئی را با همان رابطه میان شخص و تصویر او در آیینه توضیح داد. چشم كه غیر خود را می بیند، خود را نمی بیند مگر در آیینه. شیخ نجم الدین رازی در باب تكلم حق با موسی بدون حجاب «وكلم الله موسی تكلیماً سوره نسا» می گوید: «این كه تكلم حق با موسی در عالم باطن بوده یا ظاهر، تفاوت نمی كند. چرا كه هر گاه آیینه دل صافی شد، گاه این مشاهدات را در عالم دل ببیند و گاه در عالم حس، پس هم مظهر انوار حق است و هم محل ظهور انوار حق و چنان شود كه اگر در خود نگرد همه حق بیند و اناالحق از او برمی آید و اگر در موجودات نگرد همه حق بیند و حق را در موجودات بیند.»عطار نیز به زیبایی در كتاب منطق الطیر بیان می كند كه رنجی را كه مرغان برای رسیدن به سیمرغ بر خود هموار می كنند شرط لازم و ضروری برای تحقق دیدار نفس با شاهد آسمانی خویش است و این همان ریاضت و جهاد با نفس اماره است كه در تمام آثار عرفانی بلااستثناء به آن اشاره شده است. شیخ رازی در ادامه مشاهدات انوار در كتاب مرصادالعباد می نویسد: «... انوار چون مختلف اللون هستند. بسا باشد كه در اول مرتبه نور سفید مشهود گردد و او علامت اسلام است، دوم نور زرد دیده شود و او علامت ایمان است، سوم نور كبود و او علامت احسان است، چهارم نور سبز است و او علامت اطمینان است، پنجم نور آبی است و آن علامت ایقان است، ششم نور سرخ است و او علامت عرفان است، هفتم نور سیاه است و او علامت هیمان است. و نور ذات است؛ بسا می شود كه مشاهده این انوار با هم جمعاً یا منفرداً یا برحسب اوقات مختلفه پدید آید و این معرفت شامل حال سالك با معرفت است.» در جایی دیگر شیخ، انوار را به جمالی و جلالی تقسیم می كند و می گوید: «انوار جمال چون از پرتو لطف خداوندی است در مقام مشهود و مشاهده ظهورات مختلف بر احوالات موجودات بر حسب نشئات غیب و شهاده صورهًٔ و معناً پدید می شود ولی انوار جلالیه كه احراق خاصیت اوست اول بروز او «لاتبقی و لاتذر» سوره المدثر آشكار كند كه به حقیقت ۷ دوزخ از پرتو آن نور است هر فهم و عقل ادراك این معانی نكند، و گاه باشد كه نور جلال ظلمات صرف باشد و عقل چگونه فهم كند نور ظلمانی را كه عقل جمع بین ضدین را محال می شناسد و اگر فهم توانی كرد آن اشارت كه خواجه علیهم السلام می فرماید كه: «دوزخ را چند هزار سال می تافتند تا سرخ گشت و چند هزار سال دیگر بتافتند تا سپید گشت و چند هزار سال دیگر بتافتند تا سیاه گشت، اكنون سیاه است، پس هر كجا نظركنی در دو عالم نور و ظلمت است از پرتو لطف و قهر اوست و از بهر این بود كه نور و ظلمت را به لفظ جعلیت اثبات فرمودند نه به لفظ خلقیت كه «خلق السموات و الارض و جعل الظلمات و النور» (سوره انعام).شیخ در خاتمه می نویسد:« بدان اول نوری كه در قلب سالك ظاهر می شود به صورت بروق یا لوامع یا لوامح یا قندیل و مشكوه و مصباح و زجاجه یا چراغ و شمع و آتش های افروخته متلونه هر كدام بوده باشد اثر آن، آن است كه دنیا اندك اندك در دل او سرد می شود و رفته رفته تارك دنیا می گردد تا آنكه بسا باشد، انقطاع از دنیا و لذات او حاصل كند و اگر آن انوار به مثابه نجوم رسید از تمام مشتهایت دنیا صرف نظر كند و اگر نور ترقی نمود به شكل قمر یا اقمار از دنیا و آخرت هر دو چشم بپوشد و اگر آن نور در قلب و باطن ترقی نمود و به مرتبه شمس یا شموس رسید نه دنیا می بیند و نه آخرت و نمی شناسد و نمی بیند مگر رب خودش را بدون حجاب روح «فیكون قلبه نوراً و جسده نوراً و جسمه نوراً و بصره نوراً و یده نوراً و ظاهره نوراً و باطنه نوراً و فمه و لسانه نوراً ».
الهام صابری
منبع : روزنامه همشهری