جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

مهدویت در شعر آیینی


مهدویت در شعر آیینی
استاد محمدعلی مجاهدی حضور حضرت مهدی(عج) در اشعار مناقبی شعرای آیینی فارسی زبان حضوری گسترده و فراگیر است؛ حضوری که در قسمت اعظمی از شعر آیینی جریان دارد و مسائلی همانند:
ـ ‌غیبت
ـ ظهور
ـ فرج
ـ انتظار
ـ یاران آن حضرت در زمانه غیبت
در شعر مهدوی مطرح است. حکیم سنایی غزنوی (متوفای ۵۴۵ق) شاعر و عارف پرآوازه شیعی در قصیده دردبرانگیزی که در “انقلاب حال مردمان و تغییر دور زمان”‌سروده از غیبت حضرت مهدی(عج)‌ با حسرت بسیار یاد می‌کند و از اینکه در جهانی پر از دجالان عالم‌سوز حضور دارد، گلایه‌مند است:
ای مسلمانان! ای مسلمانان! خلایق حال دیگر کرده‌اند از سر بی‌حرمتی، معروف منکر کرده‌اند کار و جاه سروران شرع، در پای اوفتاد زان که اهل فسق از هر گوشه سر بر کرده‌اند پادشاهان قوی، بر دادخواهان ضعیف مرکز درگاه را، سد سکندر کرده‌اند شرع را یکسو نهادستند، اندر خیر و شر قول بطلمیوس و جالینوس باور کرده‌اند! عالمان بی‌عمل، از غایت حرص و امل خویشتن را سخره اصحاب لشکر کرده‌اند گاه خلوت صوفیان وقت، با موی چو شیر ورد خود، ذکر برنج و شیر و شکر کرده‌اند! در مناسک از گدایی، حاجیان حج‌فروش خیمه‌های ظالمان را، رکن و مشعر کرده‌اند! شاعران شهرها، از بهر فرزند و عیال شخص خود را همچو کلکی، زرد و لاغر کرده‌اند ای دریغا! مهدیی کامروز از هر گوشه‌ای یک جهان دجال عالم‌سوز، سر بر کرده‌اند ای مسلمانان! دگر گشته است حال روزگار زان که اهل روزگار، احوال دیگر کرده‌اند ای سنایی! پند کم‌ده، کاندرین آخر زمان در زمین مشتی خر و گاو سر و بر کرده‌اند حکیم سنایی غزنوی در قصیده حکمت‌آمیز و عبرت‌آموز دیگری، صاحبان جاه و مال و دنیاپرستان بی‌ملال را مورد نکوهش قرار می‌دهد: ای خداوندان مال! الاعتبار! الاعتبار! ای خداخوانان قال! الاعتبار! الاعتبار! پیش از آن کاین جان عذرآور فرو می‌رد زنطق پیش از آن کاین چشم عبرت بین فرو ماند زکار پند گیرید، ای سیاهی‌تان گرفته جای پند! عذر آرید، ای سپیدی‌تان دمیده بر عذار! تا کی از دارالغروری، ساختن دارالسرور؟! تا کی از دارالفراری، ساختن دارالقرار؟! و پس از یادآوری بی‌ثباتی دنیا و زوال مال و منال دنیوی ناامیدی خود را از بهبود اوضاع معنوی مردم زمانه خود ابراز می‌دارد: گر مخالف خواهی ای مهدی! درآ از آسمان ور موافق خواهی ای دجال! یک ره سر برآر یک تپانچه مرگ و، زین مردار خواران یک جهان یک صدای صور و، زین فرعون طبعان صدهزار حکیم سنایی در قصیده آیینی دیگری، ضمن سرزنش اصحاب صورت و برشمردن رذایل صفات انسانی، انتظار همیشگی خود را روایت می‌کند:
نظر همی کنم ار چند مختصر نظرم به چشم مختصر، اندر نهاد محتضرم شکر نمایم و از زهر ناب، تلخ‌ترم به فعل، زهرم اگر چه به قول چون شکرم ز راز خانه عصمت، نشان مجو از من که حلقه‌وار من آن خانه را برون درم همیشه منتظرم، هدیه هدایت را ولیک مهدی در مهد نیست منتظرم عنایت ازلی، همعنان عزمم باد! که از عنا برهاند به حشر، درحشرم در بخش مقطعات دیوان حکیم سنایی به شعر ذوقافیه‌ای برخوردیم که ما را در نیل به مقصود همراهی کرد:
مردمان یک چند از تقوا و دین، راندند کار زین دو چون بگذشت، باز آزرم و شرم آمد شعار باز یک چندی به رغبت بود و منت بود کار زین پس اندر عصر ما، نه پود می‌ماند نه تار گر منازع خواهی ای مهدی! فرود آی از حصار ور متابع خواهی ای دجال گمره! سر برآر حکیم افضل الدین خاقانی شروانی (متوفای ۵۹۵ق) در قصیده “منطق‌الطیر” خود در صفت صبح و مدح کعبه و ستایش نبی گرامی اسلام(ص) با ظرافت خاصی از مهدی موعود(عج) نام می‌برد: زد نفس سر به مهر،صبح ملمع نقاب خیمه روحانیان، گشت معنبر طناب گرچه همه دلکشند، از همه گل نغزتر کو عرق مصطفی است وان دگران خاک و آب هادی مهدی غلام، امی صادق کلام خسرو هشتم بهشت، شحنه چارم کتاب باج‌ستان ملوک، تاج ده انبیا کز در او یافت عقل، خط امان از عقاب احمد مرسل که کرد از تپش و زخم تیغ تخت سلاطین زکال، گرده شیران کباب حکیم خاقانی در قصاید دیگری نیز از این موعود جهانی یاد کرده است و ما به نقل ابیات مورد استناد خودبسنده می‌کنیم: خلوتی کز فقرسازی، خیمه مهدی شناس زحمتی کز خلق بینی، موکب دجال دان پیش مهدی به پیشگاه هدی عدل را پیشوا فرستادی شیخ فریدالدین عطار نیشابوری (متوفای ۶۲۷ق)‌در منظومه‌های عرفانی خود، بارها از مهدی موعود(عج) یاد کرده است:
صد هزاران اولیا رو بر زمین از خدا خواهند مهدی را یقین یا الهی! مهدیی از غیب آر تا جهان عدل گردد آشکار مهدی و هادی و تاج انبیا بهترین خلق و برج اولیا ای تو ختم اولیا اندر جهان در همه جان‌ها نهان، چون جان جان پاکبازان، عسکری را بنده‌اند همچو مهدی، در جهان دل زنده‌اند پاکبازان، دیده‌اند عطار را خوانده‌اند از لوح او، اسرار را برخی از پژوهشگران منظومه‌های مظهر العجایب ولسان الغیب را از عطار نمی‌دانند و معتقدند از شاعر دیگری است که با این عارف نیشابوری، هم تخلص بوده است والله اعلم. کمال الدین محمود،‌خواجوی کرمانی (متوفای ۷۵۳ ق) در منظومه گل و نوروز خود، زیرعنوان: “سوال از صاحب الزمان(عج) و جواب آن” در تبیین نظر کسانی کوشیده است که معتقدند حضرت عیسی(ع) همان مهدی صاحب الزمان(عج) است:
دگر پرسید: ای بحر معانی! چو ابر بهمنی در درفشانی مراد از فتنه آخر زمان چیست؟ به عهد آخرین، صاحب زمان کیست؟ جوابش داد کز استاد کتاب حدیثی کرده‌ام اصغا درین باب که: جز عیسی،فلک در آخرین عهد نبیند هیچ مهدی را درین مهد! زمانی، کآن زمان باستان بود نه آخر آن زمان آخر زمان بود کنون ما خود درین ره، راندگانیم چه پیش آییم؟ کز پس ماندگانیم نرفته، کی زمانی با خود آییم؟ که در آخر زمان، خود فتنه ماییم در دیوان خواجوی کرمانی ترکیب‌بندی وجود دارد در هفده بند، تحت عنوان: “فی نعت الانبیا و مناقب الائمه الاثنی عشر(ع)“ و بند شانزدهم آن اختصاص به مهدی موعود(عج) دارد. خواجو در بند اول این ترکیب‌بند، خدا را به مقام کبریایی‌اش و در سایر بندها خدا را به یکی از ذوات مقدس معصومین(ع) سوگند می‌دهد تا خواسته‌های او را برآورده سازد واین عرض ادب و اخلاص به پیشگاه حضرت مهدی(عج) نمایانگر این واقعیت است که خواجوی کرمانی از بن دندان به آن وجود مقدس اعتقاد داشته و حضرت عیسی(ع) را مهدی صاحب‌الزمان(عج) نمی‌دانسته است:
به مقدم خلف منتظر، امام همام مسیح خضر قدوم و خلیل کعبه مقام شعیب مدین تحقیق، حجت‌القائم عزیز مصر هدی، مهدی سپهر غلام خطیب خطه افلاک منهی ملکوت ادیب مکتب اقطاب، محیی اسلام شه ممالک دین، صاحب الزمان که زمان به دست رایض طوعش سپرده است زمام به انتظار وصول طلیعتش، خورشید زند درفش درفشنده، صبحدم بر بام نه در ولایت او، درخوراست رایت ریب نه با امامت او، لایق است آیت عیب که:
شمع جان من، از نور حق منور باد دماغ من زنسیم خرد، معطر باد مرا که مالک ملک ملوک معرفتم جهان معرفت و ملک دین، مسخر باد دلم- که مهر زند آل زر بر احکامش- فدای حکم جهانگیر آل حیدر باد ضمیر روشن خواجو- که شمع انجمن است- چراغ خلوتیان رواق شش در باد روان او- که شد از آب زندگی سیراب- رهین منت ساقی حوض کوثر باد در آن نفس که بود مرغ روح در پرواز مباد جز به رخ اهل بیت، چشمش باز در دیوان لسان‌الغیب حافظ شیرازی (متوفای ۷۹۱ ق) فقط به یک مورد بر می‌خوریم که بشارت ظهور حضرت مهدی(عج) را آشکارا با خود دارد: بیا که رایت منصور پادشاه رسید نوید فتح و بشارت، به مهر و ماه رسید جمال بخت زروی ظفر، نقاب انداخت کمال عدل به فریاد دادخواه رسید سپهر،‌دور خوش اکنون کند که ماه آمد جهان به کام دل اکنون رسد، که شاه رسید زقاطعان طریق، این زمان شوند ایمن قوافل دل و دانش، که مرد راه رسید عزیز مصر به رغم برادران غیور زقعر چاه برآمد، به اوج ماه رسید کجاست صوفی دجال چشم ملحد شکل؟ بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید زشوق روی تو شاها! به این اسیر فراق همان رسید کز آتش به برگ کاه رسید مرو بخواب! که حافظ به بارگاه قبول ز ورد نیمشب و ،درس صبحگاه رسید برخی معتقدند که حافظ این غزل را در ستایش شاه منصور سروده است؛ ولی صاحبدلان دل‌آگاه به خاطر راز و رمزهایی که در آن یافته‌اند بر این باورند که می‌توان عطر مهدوی را از آن استشمام کرد. امیرفخرالدین محمود (ابن یمین) فریومدی (متوفای ۷۶۹ق) شاعر پرآوازه شیعی در سده هشتم هجری دو قصیده مناقبی شیوا در ستایش ذوات مقدس معصومین(ع) دارد و در بیت بیت آنها ارادت زاید الوصف خود را نسبت به آل‌الله به تصویر می‌کشد. ابیاتی از این دو قصیده مناقبی را مرور می‌کنیم:
ای دل ارخواهی گذر بر گلشن دارالبقا جهد کن کز پای خود بیرون کنی خار هوا ور نمی‌خواهی که پای از راه حق یکسو نهی دست زن در عروه وثقای شرع مصطفی راه شرع مصطفی از مرتضی جو، زان که نیست شهر علم مصطفی را در، به غیر از مرتضی مرتضی را دان ولی اهل ایمان تا ابد چون ز دیوان ابد دارد مثال “انما” بعد ازو، در راه دین گر پیشوا خواهی گرفت بهتر از اولاد معصومش نیابی پیشوا کیستند اولاد او؟ ‌اول، حسن وانگه حسین آن که ایشان را نبی فرمود: امام و مقتدا بعد از ایشان مقتدا، سجاد وانگه باقر است چون گذشتی جعفر و موسی و سبط او، رضا پس تقی، آنگه نقی، آنگه امام عسکری بعد از آن مهدی، کزو گیرد جهان نور و صفا کردگارا! جان پاک هر یکی زین جمع را از کرم در صدر فردوس برین ده متکا ‌ مظهر نور نخستین، ذات پاک مصطفی است مصطفی، کو اولین و آخرین انبیاست چون نبی بگذشت، امت را امامی واجب است وین نه کاری مختصر باشد، مر این را شرط‌هاست: حکمت است وعصمت است و بخشش و مردانگی کژنشین و راست می‌گو تا ز یاران این کرا است؟ این صفات و زین هزاران بیش و عصمت بر سری با وصی مصطفی، یعنی:‌علی المرتضی است جز علی مرتضی، در بارگاه مصطفی هیچ کس، دیگر به دعوی “سلونی”‌برنخاست با چنین فاضل، زمفضولی تراشیدن امام گر صواب آید تو را، باری به نزد من خطاست پس از عرض ادب به پیشگاه جانشینان بلافصل امیرمومنان علی(ع) و ذکر نام امام حسن عسکری(ع) می‌گوید: بعد ازو، صاحب زمان کز سال‌های دیرباز دیده‌ها در انتظار روی آن فرخ‌لقاست چون کند نور حضور او جهان را باصفا هر کژی کاندر جهان باشد، شود یک باره راست این بزرگان، هر یکی را در جناب ذوالجلال از بزرگی، رفعتی فوق سماوات العلاست بر امید آنکه روز حشر ازین شاهان، یکی گوید: این ابن یمین از بندگان خاص ماست این عنایت بس بود ابن یمین را، بهر آنک هر که باشد بنده‌‌شان در این دو دنیا پادشاست ابن حسام خوسفی (متوفای ۸۷۵ ق) شاعر پرآوازه آیینی در سده نهم هجری است. دیوان اشعار او از مناقب آل‌الله سرشار و معطر است؛ خصوصا شیفتگی بسیاری را نسبت به ساحت مقدس حضرت ولی‌عصر(عج)‌نشان می‌دهد. ابن حسام اشعار آیینی بسیاری دارد؛ ولی اشعار مهدوی از شور و سوز دیگری برخوردار است. ابیات برگزیده‌ای از یک غزل پرشور مهدوی او را طلیعه سیر و سفر خود در آفاق شعر مناقبی او قرار می‌دهیم: ای صبا! افتان و خیزان تا به کی؟! غالیه بر خاک ریزان، تا به کی؟! ای سواد نافه مشک تتار! چون ریاحین عنبرافشان تا به کی؟! قصه از شاه ولایت گوی و بس داستان پور دستان تا به کی؟! با وجود دست گوهربار او قصه دریای عمان تا به کی؟! عالم از ظلمت، سواد شب گرفت آخر ای خورشید تابان،‌تا به کی؟! مرحبا ای مهدی آخرزمان! آشکارا باش، پنهان تا به کی؟! راه حق، حق است و باطل، باطل است کفر و ایمان هر دو یکسان تا به کی؟! هر زمان گوید خرد کابن حسام! این چنین خوار و پریشان تا به کی؟! ابن حسام یکی از قصاید مطنطن مناقبی خود را در ستایش امیرمومنان علی(ع) با نام مقدس امام مهدی(عج) حسن ختام می‌بخشد:
چون ترک رومی بدان رساند که روز و شب را به هم برآرد سیاه زنگی چو جعد خوبان، طراز مشکین علم برآرد علی عالی علم، که اندر صف شجاعت ز راه تادیب ادیب شمشیر او دمادم، ادیم صحرا به دم برآرد قسیم جنت، نعیم جنت به یک عطیه اگر ببخشد عجب نباشد، که او نیارد که دست همت به کم برآرد زاصل خاکش، زنسل پاکش، امام مهدی هادی دین چه روز باشد که بر سر افسر به پادشاهی حشم برآرد خموش ابن حسام و از غم مکن شکایت که غمگزارست چنان که دل‌ها زغم رهاند، غم از درون تو هم برآرد همو در قصیده‌ای با عنوان “فی مقتل الشهدا” از “باد صبحدم” می‌خواهد که از آن یار سفر کرده برای او خبر آورد و از آن “غایب از نظر” بوی پیراهن به مشام او رساند: چشم فراق و دیده یعقوب شد سپید زان غایب از نظر، خبر پیرهن بیار ای چشم چشمه‌خیز! تو از اشک لاله رنگ توفان زناوک مژه موج‌زن بیار دجالیان، به فتنه و غوغا برآمدند مهد جلال مهدی دشمن‌فکن بیار حق را به دست ظلم، به باطل نهفته‌اند رمزی ز سر کاشف سر و علن بیار دیوان، طمع به ملک سلیمان همی کنند هان ای شهاب! صاعقه تیغ‌زن بیا ابن حسام خسته دل از رهگذار چشم اشک چو نار دانه به هر دم‌زدن بیار ابن حسام در قصیده مناقبی دیگری ظهور آن حضرت را بشارت می‌دهد:
بازم نوید مژده دولت به جان رسید دل را سرور و وصلت بخت جوان رسید خاک زمین مرده بدم زنده کرد باد گویی مسیح بود که از آسمان رسید نه شگفت اگر شکفت گل اندر درون مهد اکنون که دور مهدی آخر زمان رسید آن شهسوار ملک که بر قدر او، قدر شد همرکاب اوی و قضا همعنان رسید بستان شرع مصطفوی، پژمریده بود صد منت از خدا که زنو باغبان رسید آن افتخار دوده عمران که چون پدر از راه منزلت شرف دودمان رسید آن مقتدای هاشمی فاطمی نسب کز اهل بیت طاهره خاندان رسید
منبع : روزنامه رسالت