چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

چطور بگم، شما سرطان دارید!


چطور بگم، شما سرطان دارید!
در طول آخرین هفته‌های زندگی مادرم وقتی برای یک ویزیت عادی نزد دکتر رفته بودیم ناگهان درد وحشتناکی وجودش را فراگرفت. او را به سرعت برای انجام برخی آزمایش‌ها به بخش اورژانس منتقل کردند. چند دقیقه بعد پرستاری بدون نگاه کردن یا حرف زدن با من و پدرم برای تزریق مسکن به اتاق وارد شد. اصرار او بر اینکه نگاهش را از من برگرداند همه چیز را به من فهماند. سرطان مادرم با شدت بیشتری برگشته بود...
انتقال هر نوع تشخیص به وسیله پرستاران یا افراد غیرپزشک و بازگو کردن آن برای بیمار و بستگان او نیز غیرقانونی است، ولی حتی پزشکان نیز بسیاری مواقع بدون اینکه عواقب کار را بسنجند با یک برداشت اشتباه تشخیص‌های مشکوک یا قطعی را با بیمار در میان نمی‌گذارند و تصور می‌کنند بیمار و بستگانش آن‌قدر شکننده و بی‌طاقت هستند که هر خبر بدی را باید پنهان کرد.
درواقع خبر بد وضعیتی است که درمان در روند مثبت پیش نرود و به طور واضح وقتی است که در آخرین مراحل تشخیص یا درمان امیدی به بهبود نباشد. هیچ‌کس شکستن مچ پا را خبر بد نمی‌داند.
● شیوه انتقال خبر بد
امروزه به دلیل تخصصی شدن علوم گوناگون شیوه انتقال خبر بد به بیمار نیز پس از مطالعات علمی متحول شده است. برخی متخصصان در زمینه انتقال خبر بد به بیمار تخصص دارند،‌ بعضی در مورد گزینه‌های متفاوت درمان صحبت می‌کنند و برخی دیگر در مورد درمان‌هایی که به نتیجه نرسیده‌اند. گفتن خبر بد درواقع عبور از راهی سنگلاخ و خطرناک است. گاه پزشک متخصص که بیماری مهلک را تشخیص داده، با وجود داشتن دانش مربوط به آن بیماری الزاما نمی‌تواند فرد مناسبی برای انتقال خبر بد باشد.
بعضی مواقع بهتر است این امر به متخصصی سپرده شود که هم دانش روان‌پزشکی و هم تجربه کار را دارد. در مورد پرستاری هم که در اول مقاله آمد شاید دقیقا این برخورد به دلیل غلبه رفتار غیرحرفه‌ای و بی‌تجربگی یا حتی ندیدن آموزش‌های لازم در این زمینه صورت گرفته است.
با آموزش کادر پزشکی به‌خصوص پرستاران که بیش از بقیه با بیمار در ارتباط هستند، تاحدود زیادی می‌توان آنچه را که امروزه زبان بدن (Body Language) می‌گویند به درستی کنترل کرد. در مورد پزشکان هم اغلب صحبت متاستاز سرطان، مسکن‌ها یا مراحل آخر که بیمار را از پا می‌اندازد در میان فوران احساسات، اشک‌ها و آه‌ها و حرکات هیستریک دنبال می‌شود.
موارد فراوانی پیش آمده که پس از آزمایش‌های افتراقی معلوم شده است یک ضایعه به ظاهر خوش‌خیم یک تومور سرطانی است، یا بیماری که انتظار می‌رود چند سال زنده بماند در طول شش ماه فوت می‌کند یا آنکه در مراحل پایانی است و مدت‌ها زنده می‌ماند. همین امر گفتن خبر بد را با پیچیدگی‌هایی همراه می‌کند.
تغییر مسیری که چه خوب یا بد نه پزشک و نه علم پزشکی نتوانسته‌اند پیش‌بینی کنند بیمار را دچار بی‌اعتمادی و بدبینی می‌کند. درواقع نکته کلیدی این است که پزشک بداند چه زمانی با اتکا به یافته‌های آزمایشگاهی و معاینات بالینی، بیمار باید از وضعیت خود آگاه شود.
● یک اشتباه ساده
هنر پزشک تشخیص زمان عبور از این خط است. بعضی بیماران ترجیح می‌دهند تا زمان تشخیص نهایی از احتمالات بد آگاه نشوند و دانستن گزینه‌های متفاوتی که پزشک به آنها مشکوک شده بی‌تاب و عصبی‌شان می‌کند.
یکی از بیماران می‌گوید: «دو سال پیش به دلیل وجود توده‌ای از سینه‌ام نمونه‌برداری شد. پس از ۱۰ روز سرکردن با فکر و خیال‌های گوناگون رادیولوژیست به من تلفن کرد وگفت متاسفانه به سرطان مبتلا شده‌ام. یک ساعت بعد هم جراح تماس گرفت و با عجله وقت عمل را تعیین کرد. در همان یک ساعت به کلی از هم پاشیدم و تقریبا از دست رفتم. یک ربع بعد از آن رادیولوژیست دوباره تلفن کرد که در نام‌ها دچار اشتباه شده و تشخیص سرطان مربوط به بیمار دیگری بوده است و من کاملا پاکم.» از او خواستم همه چیز را کنترل کند تا دوباره اشتباهی پیش نیاید که او با صدایی بلند و با تحکم به من گفت: «یک مطلب را چند بار باید بگویم، شما سرطان ندارید!»
پزشکان باید به لحن و نوع رفتار فرد موقع دادن خبر بد دقیقا توجه کنند. «جین ونابل» می‌گوید: «مادرم سال‌ها سرفه می‌کرد و هیچ دکتری نتوانسته بود دلیل واقعی آن را بفهمد. با مبتلا شدن به ذات‌الریه پزشک دستور آندوسکوپی داد و من و خواهرم مادرمان را به کلینیک راهنمایی کردیم. پس از مدتی دکتر با لبخندی گشاده به طرفمان آمد و ما که فکر کرده بودیم مادرم مشکلی ندارد با رویی خوش به استقبالش رفتیم. دکتر با همان روی گشاده گفت توموری در ریه مادرم دیده است که در چند ماه آینده او را می‌کشد. تا آخر عمرم از او به دلیل لبخند گشاده‌اش متنفر شدم.»
● بیماران و دانستن حقیقت
در یک بررسی کلی می‌توان گفت اغلب بیماران مایل‌اند کاملا از وضعیت بیماری خود آگاه باشند و ترجیح می‌دهند قدم به قدم با پزشک در روند درمان همراه شوند. بیمار دیگری می‌گوید: «با تشخیص توده‌ای در بدنم نه پزشکم و نه رادیولوژیست حرف صریحی نزدند. کمی با تردید و من و من گفتند شاید این توده خطرناک باشد. بالاخره به جراح مراجعه کردم و او اولین کسی بود که با صراحت به من گفت تشخیص بیماری من سرطان است که ممکن است به غدد لنفاوی هم متاستاز داده باشد. اولین پزشکی که مراجعه کردم با وجود اطمینان تقریبی به وجود سرطان، ترجیح داد همکارش خبر را به من بدهد و در گزارش پزشکی تنها نوشته بود (احتمالا بدخیم).
اولین احساسی که به سراغم آمد خشم بود. از این عصبانی بودم که پیش از آن کسی کلمه‌ای به من نگفته بود. شاید بقیه این‌طور نباشند ولی من می‌خواهم همه چیز را بدانم. نباید رازی در زندگی و در بدنم از من پوشیده بماند. می‌خواهم به عنوان بیمار به من احترام بگذارند. نمی‌خواهم مثل یک دختر بچه بر سرم دست بکشند و بگویند: «این فقط یک بیوپسی بود حالا بگذار ببینم چه می‌شود.»
ولی از طرف دیگر شاید گفتن حقیقت و پیش‌بینی سرانجام بیماری به یک کودک او را در نگرانی و ترسی مبهم و غیرقابل توصیف غرق کند. بسیاری از متخصصان معتقدند بهتر است هنگام گفتن حقیقت به ظرفیت‌های بیمار توجه کرد و پیش از گفتن بی‌واسطه حقیقت از فهم و اعتقاد متقابل بین بیمار و پزشک اطمینان پیدا کرد.
مترجم: مرجان یشایایی
منبع: نیویورک تایمز
فوریه ۲۰۰۸
منبع : هفته نامه سپید


همچنین مشاهده کنید