شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


تاریکخانه


تاریکخانه
مردی که شبانه سر راه خونسار سوار اتومبیل ما شد خودش را با دقت در پالتوی بارانی سورمه‌ای پیچیده و کلاه لبه بلند خود را تا روی پیشانی پائین کشیده بود. مثل اینکه میخواست از جریان دنیای خارجی و تماس با اشخاص محفوظ و جدا بماند. بسته‌ای زیر بغل داشت که در اتومبیل دستش را حایل آن گرفته بود نیم ساعتی مه در اتومبیل با هم بودیم. او به هیچ وجه در صحبت با شوفر و مسافران شرکت نکرد. از این رو تأثیر سخت و دشواری از خود گذاشته بود. هر دفعه که چراغ اتومبیل و روشنائی خارج داخل اتومبیل ما را روشن می‌کرد، من دزدکی نگاهی به صورتش می‌انداختم: صورت سفید رنگ پریده، بینی کوچک قلمی داشت و پلک‌های چشمش به حالت خسته پائین آمده بود.
منبع : سایت رسمی دفتر هدایت


همچنین مشاهده کنید