چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

لیبرالیسم، معنا و تاریخ آن


لیبرالیسم، معنا و تاریخ آن
منشأ لیبرالیسم. اصطلاح لیبرالیسم همانند معنایش جدید است. این اصطلاح در اصل اسپانیایی است و از نام حزبی سیاسی گرفته شده است، یعنی «لیبرالها»یی که در اوایل قرن نوزدهم از استقرارحکومت مشروطه در اسپانیا طرفداری میکردند. بعدها، اصطلاح «لیبرال» در کشورهای اروپایی دیگر نیز رایج شد و برای نامیدن حکومت، حزب، سیاست یا عقیده‌های به کار رفت که طرفدار آزادی و مخالفت با «آمریت طلبی» [authoritarianism] بود. لیبرالیسم در مقام نظامی فلسفی به نظامی بسته از تفکر با اصول ثابت و تغییر ناپذیر تنزل نمی کند. لیبرالیسم را می‌ توان به طور دقیق نگرشی به زندگی و مسائل آن وصف کرد که تأکیدش بر ارزشهایی همچون آزادی برای افراد و اقلیتها و ملتهاست.
● لیبرالیسم، راه آزادی.
اعتقاد راسخ به وجوب آزادی برای نیل به هر هدف مطلوبی صفت بارز لیبرالیسم در همه دوره‌هاست. در واقع، همین نگرانی عمیق لیبرالیسم برای آزادی فردی بوده است که الهام بخش مخالفت این اندیشه با آمریت مطلق شده است، چه آمریت دولت باشد و چه آمریت کلیسا یا حزبی سیاسی. اصل بنیادی لیبرالیسم ارزش اخلاقی و ارزش مطلق و کرامت ذاتی شخصیت انسان بوده است. بر اساس این اصل با هر فرد همچون غایتی فی نفسه رفتار شود و نه همچون وسیله‌ای برای پیش برد اغراض و منافع دیگران. آزادی سیاسی فرد، طبق اعلامیهً فرانسوی حقوق بشر، عبارت است از«قدرت انجام دادن هر کاری که به کسی دیگر آسیب و زیان نمی رساند... حدود آن را فقط قانون تعیین می کند». لیبرالها عمیقاً متقاعد شده‌اند که زندگی بدون آزادی ارزش زیستن ندارد.
و از همین روست که آنها همواره خواسته‌اند فرد را ازتضییقات و اجبارهای ناعادلانه و بازدارنده‌ای رها سازند که حکومتها و نهادها و سنّتها به او تحمیل می‌ کنند. فرد خودمختار و مستقل باید آزاد باشد تا شغلش را انتخاب کند، عقایدش را اظهار کند، ملیتش را تغییر دهد و از جایی به جایی دیگر برود. به گفتهً ل. ت. هابهاوس، لیبرالیسم «اعتقاد به این امر است که جامعه می‌تواند بطور مطمئن بر این قدرت خود هدایت کنندهً شخصیت استوار شود». آنچه ارتباط نزدیکی با آزادی فرد دارد، آزادی انجمن است. لیبرالیسم مدافع حق تأسیس هر نوع انجمنی – سیاسی، اجتماعی،اقتصادی،دینی و فرهنگی – است که پیش‌برد منافع مشروع اعضایش را هدف خود قرار داده است. فرد بدون آزادی انجمن، در مخاافت با اجبار‌هایی که نظام حاکم به او تحمیل می کند، بی یار و یاور خواهد بود. با قدرت برخاسته از گروهی منسجم از افراد همدل و همفکر است که فرد می‌تواند در برابر بی‌عدالتی و استبداد بایستد.
● لیبرالیسم و برابری حقوق.
یکی دیگر از اصول بنیادی تفکّر لیبرال برابری است. لیبرالیسم مدعی اصل برابری حقوق همهً انسانها در همه‌ جا بوده است. البته بایستی در نظر داشت که برابری بدان معنا نیست که همه توانایی برابر، یا درک اخلاقی برابر یا جذابیت شخصی برابر دارند. بلکه مراد از برابری این است که همه در برابر قانون حقوق برابر دارند و حق دارند از آزادی مدنی برخوردار شوند. هیچ قانونی نباید به برخی امتیازات خاصی بدهد و به برخی تبعیضهای خاصی تحمیل کند؛ قانون، خواه یاری‌دهنده و حمایت کننده و خواه مجازات کننده، باید برای همه یکسان باشد. لیبرالیسم به جنگ بی‌امانی علیه امتیازهایی پرداخت که آنها را مانعی مصنوعی در راه رشد و تکامل فردی می‌دانست، چه این امتیازها ناشی از تولد و ثروت و نژاد یا اعتقادات باشد وچه جنسیت. با پیشرفت و گسترش لیبرالیسم، اصل برابری تا آنجا توسعه یافت که حق رأی برابر و همگانی را نیز دربر‌گرفت. در روزگار ما، لیبرالیسم می‌خواهد جامعه‌ای تأسیس کند که در آنجا فرصت برابر برای همه وجود داشته باشد تا همه بتوانند بخش کثیری از استعدادها و موهبتهای فطری‌شان را بروز دهند، چه این استعدادها کوچک باشند و چه بزرگ.
● لیبرالیسم وحکومت.
تأثیر اصلی و عمدۀ لیبرالیسم در حکومت در مقام نهادی با قدرت عالی در جامعه بوده است. از دیدگاه لیبرالها، غرض اصلی از حکومت، پاسداری از آزادی و برابری و امنیت همۀ شهروندان است. به همین دلیل حکومت لیبرال، چه در شکل سلطنتی وچه در شکل جمهوری، مبتنی بر حکومت قانون است، قانون مصوّب قانونگذارانی که در انتخاباتی آزاد برگزیده شده‌اند. بنابراین، از دیدگاه لیبرالیسم، هیچ حکومتی مشروع نیست مگر اینکه مبتنی بر رضایت و خواست حکومت شوندگان باشد. لیبرالیسم، برای حمایت از حقوق افراد و اقلیتها، اهمیت بسیاری برای محدود کردن قدرت حکومت قائل شده‌ است. این حقوق به نامهای مختلفی، مانند «آزادیهای مدنی» و «حقوق طبیعی» و «حقوق بشر» معروف است و طبق اعلامیۀ استقلال امریکا عبارت است از حق « زندگی و آزادی و تعقیب سعادت» و طبق اعلامیۀ فرانسوی حقوق بشرعبارت است از حق «آزادی و مالکیت و امنیت و مقاومت در برابر ظلم». این حقوق نقض‌نشدنی و سلب‌نشدنی و جهانی است. همۀ اعمال حکومت نسبت به فرد شهروند باید طبق رونده مقتضی قانونی باشد و چنانچه این روند نقض شود قوۀ مستقل قضاییه باید مانع از آن شود. دولت لیبرال، خدا – دولت امپراطوران رومی یا حکومت مطلقۀ برخوردار از حق الهی پادشاهان یا دولت پادگانی مستبدان نظامی و یا دولت تمام‌خواه کمونیستها و فاشیستها نیست. دولت لیبرال حکومت قوانین است و نه حکومت انسانها.
● لیبرالیسم و آزادی اندیشه.
آزادی اندیشه و بیان از همۀ آزادیهای معدنی ارزند‌ه‌تر و گرانبهاتر بوده است. لیبرالها اعتقاد عمیق دارند که همۀ عقاید، حتی عقاید نادرست، باید در بیان آزاد باشند. چه بسا عقایدی که عموماً اشتباه و نادرست تلقی می‌شده است، اما بعدها درستی و صحّت‌شان به اثبات رسیده است از این گذشته، در تضارب اراء عقیدۀ حق می‌شود. لیبرالها، به همین دلایل، همواره در صف نخست جنبشهای خواستار براندازی سانسور یا ممیّزی قرار می‌گیرند، چه ممیّزی رسمی و چه ممیّزی غیررسمی، چون آنرا مانع اصلی در راه پیشرفت آرام بشر تلقی می‌کنند. قاضی الیوروندل هُلمز مسئلۀ آزادی اندیشه خوب بیان می‌کند. او می‌گوید: «با مبادلۀ آزادانۀ اندیشه‌ها و افکار بهتر می‌توان به نیکی غایی و مطلوب رسید، چرا که بهترین آزمون حقیقت است که قدرت تفکّر در بازار رقابت اندیشه‌ها خودش را به کرسی قبول بنشاند، و حقیقت تنها مبنایی است که آمال انسان می‌تواند بر پایۀ تحقق یابد».
● لیبرالیسم و عقل‌گرایی.
اهمیتی که لیبرالیسم برای آزادی اندیشه قائل است برگرفته از این اعتقادات است که انسان ذاتاً موجودی عاقل است. البته مُراد از این سخن واقعاً این نیست که انسان همواره عاقل است، بلکه مقصود آن است که انسان قوۀ عاقل بودن را دارد. لیبرالها، روی هم رفته، به وجود حقیقت عینی باور دارند، حقیقتی که با عقل و طبق روشهای تحقیق علمی و آزمایش و اثبات کشف ‌‌شدنی است . آنچه به مجاهدات عقل گرایی معروف است، با استفاده ازعقل، همۀ موضوعات را مورد بررسی انتقادی قرار می‌دهد، چه دینی باشد چه غیر دینی. عقل گرایان در وهلۀ نخست به علم به واسطۀ روشنگر بودن آن نظر دارند. و عقل را راهنما و هدایتگر خود می‌دانند و نه وحی. پس آنچه در برابر آزمون عقل تاب نیاورد پذیرفته نمی‌شود، اهمیتی ندارد که آمریت و اقتدار نهفته در پشت سر آن چقدر بزرگ باشد.
● لیبرالیسم و دین.
لیبرالها روی هم رفته عقل گرا بوده‌اند و در نتیجۀ این امر آنان آن چیزی را توسعه داده‌اند که می‌توان نگرش دنیوی [secular] به دین نام نهاد. از نظر آنان دین عقیده‌ای همانندهمۀ عقاید دیگر است که تحمل می شود، وکلیسا نهادی خصوصی است و آن را همانند همۀ نهادهای دیگر باید پذیرفت. لیبرالیسم، همان طور که از آزادی بی اعتقادی دفاع کرده‌ است از آزادی آعتقاد نیز دفاع کرده است. از نظر لیبرالها، نیل به آزادی کامل دینی مستلزم دنیوی یا غیر دینی ساختن زندگی عمومی است. لیبرالها، کلاً در همه جا از جدایی کلیسا از دولت، از آموزش همگانی و غیر‌دینی، ازدواج مدنی، و قوانین اجا‌ز‌ه دهندۀ طلاق دفاع کرده‌اند.
● لیبرالیسم و ترقّی.
لیبرالیسم، به دلیل نگرش دنیوی خود، نظر پویایی به زندگی دارد و برای انسان پیشرفت و ترقّی را در نظر می‌گیرد و بر اساس همین اصل هر کوششی می‌کند تا جهانی را که در آن زندگی می‌کنیم به جایی بهتر تبدیل کند. انسان، از نظر لیبرالیسم، نادان متولد می‌شود، نه خطاکار، و در سرار زندگیش، مشروط به محیط آن اجتماعی است که به طرق بسیار محصول اشتباهات و بی‌عدالتی‌های گذشته بوده است. بنابراین برای اصلاح این وضع لازم است تا بر مجموعۀ دانش خود بیافزاییم، برای روشن شدگی بکوشیم و جامعه‌ای بسازیم که مروّج و به وجود آورندۀ صلاح و نیکبختی و اردۀ خیر باشد. این نظرها در خصوص طبیعت انسان و جامعه بر گرفته از مفهوم ترقی و پیشرفت است که هم مفهومی جدید و هم به طور بارز لیبرال است. مفهوم ترقی که در قرن هفدهم تصور مبهمی از آن وجود داشت، در قرن هجدهم جسورانه مطرح شد و سپس در قرن نوزدهم به اصلی از اصول ایمان جدید تبدیل شد. بر اساس نظر لیبرال، ترقّی، زمانی کُند و زمانی دیگر سریع، منجر به تغییر شکل یک نظام اجتماعی که بد است، اما نه بسیار بد، به یک نظام اجتماعی دیگر می‌شود که خوب است، اما نه بسیار خوب. انسان همواره به صورت یکنواخت، مداوم و ناگزیر، بسوی تمدنی بهتر پیش می‌رود، روندی که تا بی نهایت ادامه می‌یابد. انسان فقط با کوشش خود می‌تواند زندگی بهتری برای خودش در روی زمین به وجود آورد. اعتقاد به ترقی الهام بخش لیبرالها در طرفداری پرشورشان از هر نوع اصلاحاتی بود که جامعۀ خوب آینده را به وجود می‌آورد. اصلاح آرزوی لیبرالیسم بوده است.
● راه لیبرالیسم.
خلق و خوی لیبرال آرمان‌گرایی [idealism] را با ملاحظات علمی در هم می‌آمیزد. آرمانها راهنماهایی‌اند که برای نیل به غایات نهایی به کار می‌آیند. به این غایات می‌توان دست یافت، اما نه به یک باره، بلکه یکی یکی و محتاطانه، با اعتدال ولی پیوسته. پس، لیبرال، فردی نیست که رؤیای گذشته‌ای خیالی را ببیند که در آنجا همه چیز راحت و آرام و خوشایند است؛ لیبرال فردی ناکجا‌آبادی نیز نیست که رؤیای آینده‌ای خیالی را ببیند که در آنجا جامعه‌ای کامل و تا ابد پایدار تأسیس شود. زمان و مکان و تاریخ است که سرعت و نیز راه ترقّی را تعیین می‌کند. راه لیبرال راه گریزناپذیری تدریجی بودن» ترقی بشر است.
جان سالوین شاپیرو
ترجمه: محمد سعید حنایی کاشانی
منبع : مجله سیاسی صلح جاویدان