جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


« فرزند خاک» فرزند گمشده سینمای ایران است


« فرزند خاک» فرزند گمشده سینمای ایران است
به قول یکی از دوستان آنقدر در این سال های اخیر سینمای ایران، فیلم های سطح پایین و دست چندمی دیده ایم که وقتی در سینما نشستیم و بدون حضور چشم و ابروی آنچنانی، خانه های بالای شهر و ماشین های آخرین مدل نیست در جهان، یک مشت انسان های طماع و ظاهر پرست، خیانت، عشق های آب دوغ خیاری و خانواده های روشنفکرنما و…
۹۰ دقیقه در آرامش فیلم تماشا کردیم، آنقدر سر ذوق آمدیم که فکر کردیم عجب سینمایی داریم و سال هاست این «کن» نشینان دهاتی و هالیوودی های تازه به دوران رسیده حق ما را خورده اند.
از اواسط فیلم تازه متوجه می شویم فیلم مورد نظر با وجود تمام نکات مثبتی که دارد، اعم از زاویه نگاه جدید، رویکرد متفاوت به تفحص، نشان دادن عشق زن و مرد بدون خارج شدن از عرف و لوث کردن آن، دور شدن از کلیشه های رایج در ژانر و…نکات منفی و کاستی های آن هم کم نیست. فیلمنامه تنک، عدم شخصیت پردازی صحیح، انتخاب بازیگر نامناسب برای نقش اول، ضعف در کارگردانی و انتخاب نماها و…نکاتی است که بدون حتی ریز شدن در فیلم به خوبی قابل مشاهده است.
فیلم فرزند خاک داستان زنی است که با پسر نوجوان خود برای برگرداندن پیکر همسر شهیدش از یکی از روستاهای عراق، راهی مرز می شود و در مسیر، این هدف شخصی او جایش را به هدفی انسانی می دهد.
داستان فیلم در بستر مستندی تکان دهنده و تا حد زیادی تلخ اتفاق می افتد. فیلم در راه نشان دادن مسیر زن برای رسیدن به هدفش بیننده را با واقعیتی تلخ روبه رو می کند. واقعیتی که خیلی از ما تا به حال از آن بی خبر بوده ایم. بیشتر دانسته های ما از جنگ تحمیلی به واسطه دیدن فیلم ها و خواندن کتاب های مربوط به آن دوران است که آن ها هم بیشتر به حوادث و رویدادهای دوران جنگ پرداخته اند و قصه اصلی در بستر جنگ اتفاق افتاده اما، فرزند خاک در زمانی ۱۵ یا ۱۶ ساله بعد از جنگ اتفاق می افتد و همین امر ما را با زندگی زنان و مردان کردی آشنا می کند که از سر بدبختی و برای امرار معاش بر سر قیمت استخوان هایی که به سختی از کوه و دشت پیدا کرده اند و برای ایرانی بودن یا نبودن آن چانه می زنند تا پول بیشتری بگیرند.
اینکه فیلمساز به شکلی کاملا ساده، یکباره و بدون تاکید خاص بیننده را با صحنه ای روبه رو می کند، که زنی کیسه ای را بی ملاحظه روی میز خالی می کند، استخوان های از کیسه بیرون ریخته را می شمرد، کیسه را تکان می دهد و بر سر کامل نبودن استخوان ها چانه می زند، داستان تلخ زندگی مرز نشینان کرد و داستان تلخ تر استخوان ها و باقیمانده پیکر شهیدانی را نشان می دهد، که معامله می شوند تا شکم گرسنگانی سیر شود. قصه فیلم مسیر اصلی خود - رسیدن زن به هدفش و پیدا کردن پیکر همسر شهیدش - را تا یک سوم پایان طی می کند اما به یکباره یکی از قصه های فرعی جایش را به هدف اصلی می دهد. شاید در نگاهی خوش بینانه تغییر هدفی شخصی به هدفی انسانی تعبیر مناسبی باشد، اما این جایگزینی هدف در فیلم آنقدر سریع و ناشیانه انجام می شود که بیننده فقط با شنیدن یک مونولوگ که نویسنده به زور در دهان شخصیت اصلی گذاشته، می خواهد بیننده را با خود همراه کند. این ماجرا زمانی اتفاق می افتد که شخصیت زن اصلی قصه برای سالم به دنیا آوردن فرزند زنی که راهنمای او در گذشتن از مرز بوده، در شرایطی سخت و دشوار خود را مستاصل می بیند، از آرزوی دیدن پیکر همسر شهیدش منصرف می شود و فقط آرزو می کند که نوزاد را به سلامت به دنیا بیاورد. این روند زمانی ناخوشایندتر می شود که مادر بعد از به دنیا آوردن فرزندش از دنیا می رود و فیلمساز با این کار عملا پایان بندی قصه را وارد کلیشه می کند. این در حالی است که در تمام طول قصه، فیلمساز با نگاهی متفاوت و غیر کلیشه ای به مقوله هایی تکراری توانسته فیلمی متفاوت و قابل تامل بسازد. فیلمنامه داستان های فرعی قابل تاملی دارد که به خاطر عدم پرداختن به آن ها و رها شدن در قصه باعث شده شخصیت پردازی ها هم با کاستی هایی روبه رو باشد. به طوری که شخصیت عصبی برادر گوانا و یا مریوان که عاشق گوانا بود، می توانست قصه های فرعی را پر رنگ کرده و قصه را از تنکی نجات دهد.
کارگردان - محمد علی آهنگر- تا حد زیادی در کار خود موفق بوده، اما عدم توانایی در بازی گرفتن از بازیگران و نابازیگران از نکات قابل تامل در کار اوست. هرچند آهنگر به خوبی و با کمک فیلمبرداری خوب زرین دست از بستر محیطی فیلم برای بالا بردن جذابیت بصری استفاده کرده است اما وجود فیلمبرداری حرفه ای برای این کار کافی نبوده و در برخی صحنه ها زاویه نامناسب دوربین و حرکت های آن می تواند نشان از ناپختگی کارگردان و یا عدم توجه و دقت او در برخی صحنه ها باشد. کم توجهی که به یکی از بهترین و تاثیرگذارترین سکانس های فیلم که زنان کرد برای همسر شهیدی که وجود پیکرش برای آن ها برکت دارد، هدیه می آورند، ضربه می زند. در مورد بازیگران هم اگر چه بازی خوب مهتاب نصیرپور در نقش زن کرد راهنما، آنقدر تحسین برانگیز بوده که جایزه بهترین نقش مکمل زن را از جشنواره فجر برای او به ارمغان آورد، اما بازی خشک و در چارچوب شبنم مقدمی که سعی داشت با استفاده از نمونه های کار شده قبلی نقش همسر شهید را بازی کند، یکی از نقاط ضعف اصلی این فیلم است. با این همه دیدن فیلمی در ژانر دفاع مقدس با رویکردی جدید به تفحص و نگاهی تازه به زن به دور از کلیشه های رایج، بازی درخور توجه مهتاب نصیرپور، قصه جدید و پر از اطلاعات فیلم، بستری که داستان در آن اتفاق می افتد، جذابیت پیرنگ داستان و فیلمبرداری حرفه ای کار دست به دست هم داده اند تا بتوان بعد از مدت ها با خیالی آسوده روی صندلی سینما نشست و با دغدغه از سینما خارج شد. دغدغه این روزهای آن هایی که هنوز منتظر نشانی هرچند کوچک از فرزند و یا همسر خود هستند، آن هایی که زندگی را آن چنان به سختی می گذرانند که فرقی نمی کند چه چیزی را معامله می کنند، آن هایی که در تمام عمر خود در هراس ناامنی زندگی می کنند و آن هایی که. . . فرزند خاک سومین فیلم باشه آهنگر پس از نیمه گمشده و نبات داغ است. فیلم از آثار تحسین شده بیست و ششمین جشنواره فجر بود که موفق به دریافت سیمرغ زرین نگاه ملی و سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن شد. سیمرغ بلورین فیلمنامه بخش معناگرای سینمای بین الملل و لوح تقدیر مسابقه راه انبیا دیگر جوایز این فیلم است. دیدن این فیلم را از دست ندهید که سینمای ایران تازه دارد فرزندان گمشده سالهای گذشته اش را پیدا می کند.
نگار مهدیار
منبع : روزنامه جوان