یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


آیا انتظار داریم پوراحمد هنوز هم قصه های مجید بسازد؟


آیا انتظار داریم پوراحمد هنوز هم قصه های مجید بسازد؟
نگاه اول - فیلم نوك برج دقیقاً در امتداد فیلم گل یخ قرار دارد. اگر در آن فیلم، پوراحمد به بازسازی یك اثر مشهور ولی بی مایه از سال های دور پرداخته بود، در این جا؛ همان الگوهای قدیمی (منتها با رنگ و بهای متجددانه تر) اثری بی مایه تر كه حتی شهرت منبع اقتباس فیلم قبلی اش را هم ندارد ساخته است. این بی مایگی ریشه در چارچوبی دارد كه اولویت های انگیزشی فیلمسازی را از جذب تماشاگر آغاز كرده است و نه از اصول زیبایی شناسی دراماتیك و بصری. در این چارچوب جذب تماشاگر برپایه دو عنصر كمدی و ملودرام (دو مضمونی كه طی سال های اخیر عمدتاً پاسخ مناسبی را از استقبال تماشاگران دریافت داشته اند) قرار گرفته است كه در تلفیق با یكدیگر یك رمانس كمیك را بوجود آورده اند، قالبی كه در سینمای جهان نیز طرفداران گسترده ای دارد. اما فیلم پوراحمد نه در لایه كمدی اش با توفیق مواجه می شود و نه در لایه عاطفی اش، چرا كه بستر فانتزی لایه كمدی فیلم دقیقاً در تضاد با بستر رئالیستی وجوه عاطفی اثر قرار دارد و این تضاد، نوعی بلاتكلیفی را هم در فیلمساز و هم به تبع او در مخاطب ایجاد می كند.
رویه كمیك نوك برج از ایده ثابتی بهره نمی گیرد. شخصیت مشنگ بهمن، موقعیت های غیرواقعی و ناباورانه نظیر كلنگ زدن بهروز در منزل لیلا، فانتزی های تدوینی (مثل برگشتن آجر شكسته شده از روی زمین به بام برج)، جوك گفتن و ... در تلفیق با هم اركستر ناهمسازی را تشكیل داده اند كه بسیاری از عناصرش ربطی به یكدیگر ندارند. از سوی دیگر پیشبرد روایت فیلم نیز چنان در لابه لای این الگوهای مختلف طنزآمیز مسیر كج و ناهمواری را به خود می گیرد كه خیلی از گره های ایجاد شده در طول داستان فیلم به باد فراموشی سپرده می شوند. قضیه عشق و ازدواج شیما و امیر به كجا می انجامد؟ بحران استعفای بهروز از هیأت مدیره برج سازی چه می شود؟ پاسخ این سؤالات بین آسمان و زمین معلق است، درحالی كه این گره ها به نوعی آغازگر طرح ماجرا هستند و طبق اصول درام پردازی باید به یك سرانجام مشخص برسند. احساسات مداری فیلمساز كه در برخی آثار قبلی اش (مثل شب یلدا) به نتایج خوبی رسیده بود، متأسفانه در اینجا از كنترل خارج شده است و مصداق بی هویتی را در آواز سردادن بهروز در اتومبیل لیلا (آن هم با صدای نامناسب محمدرضا فروتن) و پیاده شدن این آواز روی صحنه های مثلاً عاشقانه از خود بروز می دهد. هر صدایی ولو به لحاظ گفتاری جذاب باشد، لزوماً برای ترانه خوانی جذاب نخواهد بود. اصلاً چه انگیزه ای در تكوین عشق بین لیلا و بهروز نقش ایفا می كند؟ اگر عشق بین شیما و امیر براساس احساسات خاص دوران نوجوانی قابل توجیه باشد، این دو آدم بالای ۳۵ سال سن با چه توجیهی ادا و اطوارهای عاشقانه از خود نشان می دهد؟ اگر بحث كمبود و خلأ عاطفی درمیان باشد، چه ویژگی منحصربه فردی در لیلا یا بهروز وجود دارد كه پس از این همه سال ارضا كننده آن خلأ بخواهد باشد؟ به نظر می رسد واژه ای جز ساده انگاری نتواند پاسخگوی وضعیت شكل دهنده عشق بین این دو شخصیت باشد. واژه ای كه البته قابل تسری به بسیاری از دیگر ابعاد فیلم نیز خواهد بود.
نگاه دوم - آیا انتظار داریم پوراحمد هنوز هم قصه های مجید بسازد؟ آیا این انتظار بر مبنای مقتضیات و واقعیات اجتماعی معاصر قرار گرفته است؟ آیا در دوران جدیت زدایی از مفاهیم جدی كه یكی از پیامدهای زمانه پست مدرنیسم است، می توان از آن الگوهای دیگر پیروی كرد؟ نوك برج قرار است عشق را به نمایش بگذارد كه خودش خودش را هجو می كند و منطق فیلم نیز برمبنای همین هجو قرار گرفته است.
اگر عشق بین امیر و شیما با پایین آمدن مسالمت آمیز امیر از ساختمان به هجو گرفته می شود، عشق بین بهروز و لیلا هم با آن فریاد نهایی ناشی از درد آمپول بعد خنده آور پیدا می كند. پوراحمد قبل از آن كه به دنبال نمایش عشق باشد، درصدد جدیت زدایی از آن است. و به همین اضافه كنید شخصیت شوخ و شنگ بهمن را كه حتی در حین نظافت منزل هم با دسته تی ادای خوانندگان آن سوی مرزها را درمی آورد تا به هجوشان بكشد، دكتری كه در غیر شكیل ترین قالب، ساندویچ درست می كند و در عین شلختگی و ولنگاری، مغز متفكر مدیریت بحرانها نیز هست و نهایتاً بحران عشق امیر و شیما و بحران تنش بین بهروز و لیلا رابا ایده های خاص خودش حل می كند. پوراحمد قبلاً هم از این دست تجربیات داشت (شكار خاموش را به یاد آوریم) كه منطق كارتونی را در الگوی فیلمسازی به كار گرفته باشد. در قسمتی از فیلم لیلا كه دست به یك اقدام نمایشی جهت خودكشی می زند و سپس خودش آن اقدام را هجوآمیزانه به تمسخر می كشد، خطاب به پدر امیر می گوید: «خسته شدم از عاقل بودن، می خواهم دیوونه بشم» انگار كه فیلم یك جور به دنبال ایده پردازی برمبنای این جمله در سرتاسر فیلم است. ظاهر هر یك از آدم های فیلم با منویات درونی آنها متفاوت است و همین میل به جنون را در هر یك از آنها تقویت می كند تا آنجا كه گویی هركس با دروغ هایش دارد سر دیگری را كلاه می گذارد و وجهه ای دیگر از خودشان می دهد. از لیلا گرفته كه تظاهر به جدی بودن می كند تا منشی بیمارستان كه پنهانی سیگار می كشد تا بهمن كه در خفا نقشه هایش را پیاده می كند تا بهروز كه نقش عاشقی را بازی می كند تا نگهبان بیمارستان كه پنهانی از طریق تلفن جلوی بهروز و لیلا نقش هایی دیگر ایفا می كند. اما اغلب این تظاهرها، نهایتاً راه به سمت و سوی مخالف خود می برد و ماهیت هركس آشكار می شود.
درهرحال نوك برج فیلمی است كه با نگاه روز ساخته شده است و اگر هم در این مسیر از برخی مؤلفه های كلیشه ای جذب مخاطب بهره می گیرد، در عوض سازنده اش می داند چگونه با آنها بازی كند تا كلیشه ای ننمایند. یادمان باشد سرگرم ساختن مخاطب اولین نكته ای است كه در باب كاركردهای سینما مطرح است و در نوك برج این نكته مهم فراموش نشده است.
نگاه سوم - نوك برج در جاهایی جذب مان می كند و به خنده وادارمان می سازد، اما این اثر، حاصل ذهنیت و خلاقیت پوراحمدی كه در طول این چند دهه شناخته ایم اش، نیست. نوك برج، در كف برج توانایی های این فیلمسازی قرار گرفته است. شاید اگر فیلمساز تازه كاری این اثر را ساخته بود تحسینش می كردیم، اما پوراحمد كجا و نوك برج كجا؟ آدم های این فیلم كمترین نسبت را با حامد سوخته از عشق در شب یلدا، مجید بلندپرواز و صمیمی در قصه های مجید، بشیروی فداكار در بخاطر هانیه و حتی زوج از هم بریده در خواهران غریب دارند. دغدغه های پوراحمد در این موقعیت وانفسا قابل درك است، اما... شاید پوراحمد در حال حاضر به وضعیتی دچار شده است كه قهرمان نان و شعرش با آن مواجه بود. از یكسو دغدغه هنر و از سوی دیگر دغدغه های معیشتی، آدمی را با موقعیت دشواری روبرو می كند. از همین روست كه پوراحمد گاه مانورهای پوراحمدی اش را در همین فیلم آخرش مقابل دیدگانمان زنده می كند (مثل همان آمپول آخر) اما گاه چنان در سراشیبی ساده انگاری های فیلمفارسی واری فرو می غلتد كه ابتذال را بیش از هر چیز تداعی می كند (مثل آواز خواندن با دسته تی). درهرحال به نظر می رسد نگاه كاملاً منفی (مثل نگاه اول این یادداشت) و نگاه كاملاً مثبت (مثل نگاه دوم) به نوك برج به منزله خروج از دایره انصاف و واقع نگری است. در وضعیت خاكستری فیلمساز، لاجرم نگاه منتقد نیز روبه خاكستری بودن می برد. شاید فیلم بعدی پوراحمد بتواند این طیف را رنگی دیگر ببخشد.


همچنین مشاهده کنید