شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

فردای پیروزی در انتخابات


فردای پیروزی در انتخابات
انتخابات ریاست جمهوری دهم در تاریخ سه دهه تحولات سیاسی کشور و برگزاری انتخابات، از حساسیت بالایی برخوردار است و از جهات بسیاری تعیین کننده خواهد بود. نحوه ورود اصلاح طلبان و اصولگرایان - به عنوان دو جریان سیاسی دارای تبار تاریخی - به انتخابات، سبب ایجاد یک مناظره و رقابت سیاسی تمام عیار شده که به رخ دادن یک «اتفاق مهم» می انجامد. این اتفاق، پیروزی را در ظرفیت اصلاح طلبان یا اصولگرایان رقم خواهد زد. در این میان اگر به بستر اجتماعی فعلی نگاهی گذرا داشته و «جامعه انتخاباتی» کشور مورد بررسی و واکاوی قرار گیرد، منطق تحولات و رفتار مردم این نکته را به ما گوشزد می کند که بستر عمومی مردم متمایل به جریان اصلاحات است و اگر اصلاح طلبان بتوانند هوشمندانه، با اتکا به نفس، اجتماع همه نیروها و وحدت کامل در انتخابات شرکت کنند، به طور قطع و به رغم همه کارشکنی ها و محدودیت ها، پیروز انتخابات خواهند بود. چنانچه این پیروزی رخ داد، برای کاندیدای پیروز حداقل چهار سرفصل کار جدی گشوده خواهد شد. این چهار سرفصل عمده با توجه به تناسب شخصیت رئیس جمهور اصلاح طلب، می تواند از نقاط ضعف و قوت برخوردار باشد. در واقع به دلیل عدم وجود پشتوانه های حزبی رسمی و حمایت های سیاسی برای شخصیت های پیروز در انتخابات، خود کاندیدای پیروز باید با ذکاوت فردی و بهره گیری از ظرفیت های ملی، برنامه های خود را سامان دهد. بر این اساس است که شخصیت فرد پیروز و کاریزما و محبوبیت او نقش تعیین کننده یی در استراتژی آینده اصلاح طلبان دارد. بالطبع هر شخصیتی که از درون جبهه اصلاحات به پیروزی برسد، به یک اندازه و با یک نوع رفتار نمی تواند تمام سرفصل هایی را که مورد اشاره قرار خواهد گرفت، در دستور کار قرار دهد و اینچنین است که نمی توان نقش فردی کاندیدای پیروز را نادیده انگاشت. چهار محور عمده و چهار سرفصل پارادایم مدیریتی کاندیدای اصلاح طلب پیروز انتخابات، به دو حوزه داخلی و خارجی قابل تقسیم است. در موضوع داخلی اولین نکته یی که به عنوان امری ضروری و فوری در دستور کار مدیر اجرایی قرار خواهد گرفت، بازگرداندن نظام برنامه ریزی کشور به قدرت و قوت دوران قبل از دولت نهم است. از سوی دیگر با یک نگاه نقادانه و کارشناسی، عملکرد دولت فعلی مورد بررسی قرار گرفته و همه عواملی که سبب شده نظام برنامه ریزی کشور از ریل طبیعی خود خارج شده و کشور را دچار نوعی بی برنامگی و عدم اعتماد به آینده کند، از میان برداشته شود. البته باید یک مشی معتدل، آرام و بدون عوارض در پیش گرفته شود تا کشور برای تمشیت امر کاندیدای پیروز، به مسیر برنامه و تحلیل های سامان یافته فکر هوشمندان و نخبگان بازگردد. کاندیدای پیروز ریاست جمهوری اصلاح طلبان مشخصاً باید التزام به برنامه های مدون پنج ساله داشته و در مسیر اهداف سند چشم انداز- که توسط اصلاح طلبان و در دولت اصلاحات تدوین شد و مورد تایید مقامات ارشد نظام نیز قرار گرفت- دولت را به پیش ببرد.
صدالبته که در همان ابتدا باید تلاش شود نهادها و ساختارهایی که ماموریت نظارت و تحقق این برنامه ها را داشته اما عملاً در طول سه سال و نیم گذشته منحل شده اند، بار دیگر احیا شوند و بازگشت به برنامه ریزی، هم در حوزه مضمون و هم در حوزه ساختار باید رخ دهد. وجه مضمونی عدول از برنامه ریزی در سه سال و نیم گذشته به وضوح دیده شده است؛ رفتارهای یک بار مصرف، اقتضایی، مرحله یی و درجا زدن پیاپی. به بیان دیگر دولت نهم تمامی امکانات و ظرفیت های ملی کشور را صرف تصمیمات مرحله یی کرده و خارج از نظام برنامه ریزی، هزینه های سنگینی را بر ملت تحمیل کرده و اینها دقیقاً همان مواردی است که دولت اصلاحات آینده آنها را به سود ملت سامان خواهد داد. در جنبه ساختاری هم نهادها و ساختارهای مسوول منحل شده، تشکیل شده و از شخصیت های ممتاز نظام، نخبگان و تکنوکرات هایی که به عنوان قدرت نرم افزاری در ساختار در دوره اخیر عملاً کنار گذاشته شده و حاشیه نشین شده اند، مجدداً دعوت به کار شده و شرایط کشور را بهبود خواهند بخشید. این محور عمده یی است که در دستور کار رئیس دولت اصلاحات آینده قرار خواهند گرفت.
محور دوم- که باز هم به حوزه داخلی اختصاص دارد- این است که رئیس جمهور اصلاح طلب آینده بتواند اعتمادسازی با نهادهایی را که در نظام سیاسی ما فراتر از دولت بوده و در کشور منشاء اثر بوده و در روند پایداری کشور، خدمت به مردم، حمایت از دولت یا عکس آن ایجاد تنش و کارشکنی در برابر دولت نقش ایفا می کنند، صورت دهد. این امر برای توفیق رئیس دولت اصلاحات آتی امری قطعی و غیرقابل اجتناب قلمداد می شود.
هر آنچه در دوره اصلاحات و بر پایه سوءتفاهم هایی قابل حل، مشکلاتی را میان ما و جریان رقیب یا نهادهای خارج از جریان اصلاحات پدید آورد، باید مورد بازنگری قرار گیرد چرا که بخشی از این سوءتفاهم ها بر پایه عدم اعتماد شکل گرفت. این مساله در یک مدل بزرگ تر در موضوع هسته یی ایران قابل رویت است. هم کشورهای غربی و نهادهای بین المللی عنوان می کنند که ایران نیاز به اعتمادسازی دارد و هم متقابلاً ایران بر این مساله پافشاری می کند که غرب حسن نیت لازم را ندارد، در حالی که پایه این حرکت و تفاهم اعتمادسازی است. در درون کشور هم در حوزه های مختلف نیازمند اعتمادسازی هستیم و این بسیاری از بن بست ها را باز و سختی ها را نرم می کند. تصور می کنم ما بعضاً دچار نوعی سوء برداشت از موضوع اعتمادسازی با نهادهای نظام هستیم؛ اینکه به کف توقعات یا سقف توقعات از اصلاح طلبان اشاره می شود که این سخن کمی مبهم است. اولاً وقتی مسوولیت ریاست دولت بر دوش منتخب مردم قرار داده می شود، رئیس جمهور در تمشیت برنامه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... دارای برنامه ها و آرمان های روشن است. بر اساس ترکیبی از توان کارشناسی و قدرت پارلمانی، یک برنامه بنا پیدا می کند و متکی بر پتانسیل و توان کشور، باید تعقیب شود. عملیاتی شدن برنامه ها نیز این گونه نیست که دولت از صفر آغاز کند و به پایان برساند. درست مانند مسابقه دو و میدانی امدادی، دولتی کار را در دوره خود انجام داده و دولت بعدی کار را از سلف خود تحویل می گیرد.
آنچه بیشتر مورد تاکید بوده و «نانوشته » است، ناظر بر این مساله است که آیا می توان با جریاناتی که به صورت رقیب در برابر ما ظاهر می شوند، یا نهادهایی که فراتر از رقابت های حزبی بین دو تفکر، می توانند با اعمال قدرتی که در اختیار دارند، تعادل سیاسی را بر هم بزنند، نوعی دیالوگ برقرار کرده و به اعتقاد متقابل رسید؟ در این صورت و مبتنی بر این اعتماد است که می توان در حوزه هایی که منافع ملی اقتضا می کند، منتظر اعتمادسازی مقدماتی نباشیم و حتی با پتانسیل رقیب، به تامین منافع ملی پرداخت؛ امری که متاسفانه در دوره کنونی شاهد آن نیستیم. قطعاً می توان به چنین مرحله یی رسید. پس از حضور در قدرت باید رقیب را در ظرفیت اقلیت به رسمیت شناخت. در کشورهای توسعه یافته که بر پایه دموکراسی، قدرت سامان داده می شود، بسیار مشاهده شده که در موضوعات ملی از قدرت رقیب استفاده می شود. وقتی اصلاح طلبان در دولت اصلاحات و چه پس از آن از قدرت متکی بر آرای مردم سخن می گویند، به معنای یک ظرفیت قابل توجه است که می توان در حوزه سیاسی از آن بهره گرفت و یک پل نیرومند ارتباطی با نهادهای نظام برقرار کرد. از سوی دیگر به دلیل فقدان وجود احزاب کارآمد- که دولت برخاسته از حزب را تامین کند - باید از پتانسیل نیروهای همفکر استفاده کرده و در مسیر تعامل گام برداشت. همچنین تلقی های نادرستی که نسبت به جریان پیروز اصلاحی وجود دارد، باید رفع شود. می توان ادبیات مشترکی یافت مثلاً در حوزه دفاع از ارزش های فرهنگی و سیاسی نظام دارای تعاریف متفاوت هستیم که می توان یکسان سازی کرد. نمونه آن ایالات متحده است که دو حزب دموکرات و جمهوریخواه در ۹۵ درصد سیاست های این کشور در خاورمیانه اشتراک نظر دارند. در داخل هم دارای مشترکات زیادی هستند. در ایران هم این مساله در درازمدت به ساماندهی رفتارهای رقابتی انتخاباتی در دوره های آینده کمک خواهد کرد. بسیاری از سرخوردگی ها، یأس و آشفتگی موجود به این دلیل است که اساساً برخی دوستان ما به فعالیت سیاسی، به صورت مرگ و حیات می نگرند. نمی دانند قدم هایی که در حوزه سیاسی برمی دارند، آنها را به مرگ سیاسی نزدیک می کند یا یک درجه حیات آنها را تواناتر می سازد؟ نمی توان این مساله را «سیاه و سفید» دید. در صورت گسترش اعتمادسازی این رفتار اصلاح شده و به رفتار مستمر تبدیل می شود.
محور سوم مورد اشاره این است که آیا دولت اصلاحات می تواند اندیشه های اصلاحی خود را تئوریزه و در داخل خود سازماندهی کند؟ یعنی مجموعه نیروها و توان های بالقوه یی که پیرامون اندیشه اصلاحی گرد هم آمده اند، باید سامان داده شده و دولت اصلاحات به قدرت رسیده را با اندیشه و تلقی اصلاحات - به محوریت یک رهبری واحد- به پیش برده و ساماندهی کند. باید اندیشه اصلاحات به عنوان یک ضرورت تاریخی و غیرقابل اجتناب برای مردم تبیین و تفسیر شود. این امر می توانست در هشت سال حضور اصلاح طلبان در قدرت هم مورد توجه قرار گیرد. در واقع باید نقش تعادل بخشی سیاست داخلی به محوریت پرچمداران اصلاحات سامان یافته و از تعارضات کاسته شود.
محور چهارم به عنوان امری قطعی که پیش روی دولت پیروز اصلاحات آینده قرار دارد، این است که اتفاقاتی که در سیاست خارجی و حوزه بین الملل رخ داده و متاسفانه ایران را به عنوان یک چهره نگران کننده برای امنیت منطقه و جهان تصویر کرده اند، مدیریت کرده و این تصویر را از میان ببرد. سیاست های رادیکالی که متاسفانه از حد شعار هم فراتر نرفته باید کنترل شود و پرونده هسته یی به یک نقطه فرجام رسانده شود. باید روابط ما با کشورهای منطقه، کشورهای اروپایی و به طور مشخص رابطه ایران و امریکا به شرایط مطلو ب - با حفظ عزت و اقتدار ایران- رسانده شود. در این صورت احساس امید آینده بار دیگر به مردم بازگردانده خواهد شد.
اگر این چهار گزاره «قطعی» انگاشته شود برای تحقق بخشیدن به همه این ماموریت ها، رهبران اصلاحات و شخصیت های تاثیرگذار آن باید با سعه صدر و قدرت جذب بسیار بالا، از هر ظرفیت ملی موجود در کشور - به تناسب جایگاه ها و شخصیت ها- استفاده کرده و در تحقق این منویات به کار گیرد. اگر این گام ها برداشته شود، اصلاح طلبان خواهند توانست بار دیگر ایران را به جایگاه رفیع خود بازگردانده و برای ملت ایران این پیام را داشته باشند که امید به آینده وجود دارد و به جهان هم نشان داده شود که ایران در مسیر توسعه پایدار و پیشرفت حرکت کرده و سهم خود را در منظومه جهانی به درستی ایفا خواهد کرد. در این صورت، ایران به نقطه اتکای منطقه خاورمیانه بدل شده و در معادلات جهانی اثرگذار خواهد بود.
محمد عطریانفر
منبع : روزنامه اعتماد