دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

فرانسه پس از دویست و هجده سال


فرانسه پس از دویست و هجده سال
● نگاهی به عوامل انقلاب کبیر
در ۲۱۸ سال پیش در روز ۱۴ ژوئیه ۱۷۸۹ انقلابیون فرانسه زندان باستیل نماد قدرت شاهان فرانسه را متصرف، زندانیان را آزاد و مدتی بعد آن را خراب کردند. امروز در همان محل ایستگاه مترویی به همان نام قرار گرفته که بر در و دیوار آن تصاویری از زندان باستیل و زندانیان و زندانبانان دیده می شود.
انقلاب فرانسه زاییده شورش توده مردم ناشی از مشکلات، نابرابری ها، فشار ها، ظلم و ستم و استبداد حکومت سلطنتی و اشراف بود. در فرانسه آن روز هم مثل دیگر کشورهای اروپای غربی مشکلاتی وجود داشت و انقلاب فرانسه مجموعه حوادثی است که بعد از بیداری مردم به دنبال رنسانس تا اوایل قرن نوزدهم ادامه داشت و تحول بزرگی در ساختار اجتماعی، سیاسی، تاریخی فرانسه و اروپای آن روز به وجود آورد. انقلاب فرانسه اولین جنبش مردمی اروپا بود که به فروپاشی حکومت ۱۵۰۰ ساله خاندان سلطنتی فرانسه (از کلویس اول ۴۵۱ میلادی تا لویی شانزده ۱۷۹۲) انجامید و پایه های حکومت های سلطنتی اروپایی را لرزاند. انقلاب با شروع کار « مجلس طبقاتی عامه» مرکب از نمایندگان اشراف، کلیسا و توده مردم آغاز شد.
● عوامل انقلاب
۱) فرانسه و انگلستان دو قدرت استعمارگر اروپایی، دارای حکومت سلطنتی و در رقابت استعمارگری و جنگ با یکدیگر بودند. جان سانتیر برادر ریچارد شاه در سال ۱۲۱۵ در انگلستان منشور ایجاد پارلمان مرکب از دو «مجلس لردها» مرکب از نمایندگانی از بین اشراف و اسقف ها با معرفی شاه و «مجلس عوام» مرکب از نمایندگان توده مردم را امضا کرد. قدرت که تا آن زمان در اختیار شاه بود بعد از این منشور در اختیار اکثریت نمایندگان مجلس عوام قرار گرفت. مدتی بعد کرامول با شورش خود جمهوری را به وجود آورد که تا سال ۱۶۶۰ طول کشید دو باره حکومت سلطنتی مشروطه پارلمانی برقرار و الهام بخش متفکران عصر خرد در قرن هفده میلادی و انقلابیون ۱۷۸۹ فرانسه شد. انقلاب فرانسه با الهام از فلاسفه عصر خرد پا را از نظام سلطنتی انگلستان فرا تر گذاشته و تفکرات تفکیک قوه ها، دموکراسی، جامعه مدنی و اصول حقوق بشر و شهروند را ارائه داد.
۲) مردم فرانسه خسته و عاصی از سلطنت استبدادی، خواهان سلطنت مشروطه پارلمانی، تقلیل قدرت شاه و شرکت در اداره امور کشور شدند.
۳) ۶۰ هزار کشیش محلی و ایالتی، راهبان و نایبان کشیشی که در آمد کمتری از اسقف ها و کاردینال ها داشتند به خاطر عدم تساوی دستمزدها با انقلابیون هم داستان شدند.
۴) در جنگ های صد ساله با انگلستان، قدرت شاه رو به ضعف گذاشت ولی پایه های سلطنت استبدادی در زمان حکومت هنری چهارم (۱۵۸۹تا۱۶۱۰) مستحکم تر و در زمان لویی چهارده به اوج خود رسید. لویی چهارده مدت ۷۲ سال (۱۶۴۳ تا ۱۷۱۵) بر فرانسه حکومت و در رأس هرم قدرت قرار گرفت، مشروعیت حکومت خود را به کلیسا نسبت می داد و افکار و نظرات خود در تمام زمینه ها را بر مردم تحمیل و در واقع حاکم مطلق بود. قدرت در زمان سلطنت لویی پانزده و شانزده در اختیار شاه و کلیسا بود و توده مردم نه تنها نقشی در اداره کشور نداشتند بلکه هزینه های سنگین کلیسا و دربار را بر دوش می کشیدند. کشاورزان در اختیار فئودال ها بودند و هزینه کلیسا از طریق وصول ده یک از درآمد کشاورزان و صنعتگران تامین می شد.
۵) مهاجرت فرانسویان به خارج. اشراف فرانسه در اوج قدرن لویی شانزده به خاطر عدم توجه شاه به آنها راه خارج را پیش گرفتند که با انقلاب سال ۱۷۸۹ تعداد آنها رو به افزایش گذاشت و تعداد زیادی از کشیش ها و بورژواهای تازه به دوران رسیده به آنها ملحق شدند و جامعه فرانسویان در خارج از کشور را به وجود آوردند و تعدادی از آنها توانستند بعد از سال ۱۷۹۵ به فرانسه مراجعت کنند.
۶) بعضی از مورخان انقلاب فرانسه را زاییده تلاش های فراماسون هایی می دانند که مخالف حکومت سلطنتی و قدرت کلیسا در جامعه فرانسه بودند. لافایت، دوک دورلئان، مارا، گروشی، تالیران، اسحاق لوشاپلیه، کوندورسه، سیس، بایی، پتیون و دانتون جزء فراماسون هایی بودند که در لژهای فراماسونری برای جمهوری برنامه ریزی کرده و دوره های ترور و وحشت، دیرکتوار و دوران کنسولی و بالاخره امپراتوری ناپلئون بناپارت دست پرورده آنها است.
ناپلئون بناپارت جزء فراماسون ها نبود و در مجموعه قوانین مدنی ناپلئون از بیانیه حقوق بشر فراماسون ها صحبتی نشده است.
۷) یکی از مشکلات اساسی جامعه فرانسه قبل از انقلاب مشکلات اقتصادی بود. طبقه کشاورز و صنعتگر زحمت می کشید، تولید می کرد و اشراف و کلیسا از دسترنج آنها بهره می بردند و در رفاه بودند. در فرانسه در شروع هزاره دوم میلادی سه طبقه اجتماعی وجود داشت؛ فئودال ها، کشیش ها و کشاورزان که از نابرابری مطلق برخوردار بودند.
تعداد زیادی از شهرنشینان در اواخر قرن هفده و اوایل قرن هجده میلادی به خاطر گسترش صنعت و تسلط بر کشورهای مستعمره به دنبال تجارت صاحب مال و ثروت فراوانی شدند و طبقه بورژوای شهری را به وجود آوردند که با اشراف برابری می کرد. در همین زمان طبقه کشاورز که مجبور به پرداخت یک دهم درآمد خود به کلیسا و کار بی اجر و مزد برای ارباب بود، به زحمت می توانست زندگی خود را اداره کند.
۸) لویی شانزده، به دنبال ناآرامی ها و شورش توده مردم در اداره حکومت، در سال ۱۷۸۹ دستور « مجلس طبقاتی عامه » متشکل از ۲۹۱ نماینده کلیسا، ۲۷۰ نماینده اشراف و ۵۸۴ نماینده طبقه سوم را صادر کرد. در شروع کار اشراف و کشیش ها حاضر به همکاری با طبقه سوم جامعه نبودند.
نمایندگان طبقه سوم نام « مجلس عوام» را برای خود انتخاب کردند و خواستار برابری با دو طبقه دیگر اشراف و کشیش ها شدند که برای خود مجلس خاصی تشکیل دادند. در همین زمان کشیش سیس از آنها خواست به مجلس عوام بپیوندند که به « مجلس نمایندگان ملت فرانسه» تغییر نام داد و بعداً به نام« مجلس ملی » فرانسه مشهور شد.
۹) توده مردم بعد از تسخیر زندان باستیل، سمبل استبداد و خودکامگی شاه، متوجه قدرت خود شد. شاه که از قدرت توده مردم می ترسید دستور داد تا محل برگزاری جلسات مجلس را به روی نمایندگان بستند، ولی نمایندگان توده مردم به سرپرستی میرابو در سالن کلیسای سنت لویی در ورسای جمع شده و قسم خوردند تا برای فرانسه قانون اساسی وضع نکنند دست از فعالیت بر ندارند. «سوگند آزادیخواهان فرانسه» در ۹ ژوئیه ۱۷۸۹ به ایجاد «مجلس ملی قانون اساسی» منتهی شد.
در این مجلس ۱۲۰۰ نماینده با گرایش های سلطنت طلب، طرفدار قانون اساسی و میهن پرستان رادیکال وجود داشت که اکثریت در اختیار طرفداران قانون اساسی بود. نمایندگان مجلس ملی قانون اساسی بیانیه حقوق بشر و شهروند و اصول کلی قانون اساسی را به نحوی تدوین کردند که به تفکیک قوا، حاکمیت ملی و تقلیل قدرت شاه انجامید و لویی شانزده را مجبور کردند تا در برابر مجلس پاسخگو باشد.
کشور فرانسه به خاطر تمرکززدایی به ۸۳ استان تقسیم شد، همه مردم در برابر قانون و پرداخت مالیات یکسان شدند، تمام القاب اشرافی حذف شد، املاک کلیسا ملی اعلام شد، مالیات بین ولایات و استان ها ملغی شد، ازدواج قانونی اجباری و مسائل مربوط به احوال شخصیه به شهرداری ها محول شد، طلاق مورد توجه قرار گرفت و حق وراثت به اولاد بزرگ تر از بین رفت و تمام فرزندان در گرفتن ارثیه با هم برابر شدند. اولین متن قانون اساسی در سپتامبر ۱۷۹۱ به تصویب رسید و حکومت استبدادی فرانسه به حکومت مشروطه سلطنتی تغییر نام داد و شاه تمام قدرت های خود من جمله حق وتو را از دست داد.
شاه که حاضر به قبول مواد قانون اساسی نبود به همراه خانواده اش راه فرار را پیش گرفت ولی در شهر وارن در جنوب غربی فرانسه دستگیر، به پاریس برگردانده و زندانی شد. در همین زمان دوحزب رقیب ژیروندن ها و مونتاییار (ژاکوبن) ها در مجلس و در صحنه سیاسی فرانسه شروع به فعالیت کردند.
دوران وحشت و ترور در فرانسه شروع و کمیته نجات ملی به رهبری روبسپیر به وجود آمد. انقلابیون در ۲۱ ژانویه ۱۷۹۳ شاه و همسرش، ژیروندن ها، ژنرال های مظنون ارتش شاهی و دانتون و طرفداران وی را در میدان انقلاب با گیوتین گردن زدند. روبسپیر یک سال بعد توسط تروریست ها دستگیر و او را هم با گیوتین گردن زدند و دوران وحشت و ترور پایان یافت و دوران مجلس کنوانسیون ملی شروع ولی به دنبال نابسامانی های اجتماعی دوران گرسنگی و بیکاری مردم شروع شد، سلطنت طلبان از این موقعیت سوء استفاده کرده و کشورهای اروپایی را به کمک طلبیدند.
کشورهای اروپایی هم از ترس ایجاد شورش های مشابه و انقلاب در کشور خود به آنها کمک کردند و فرانسه به طور غیرمستقیم دچار جنگ های خارجی شد. در سال ۱۹۹۲ جمهوری اول به وجود آمد و پس از آن زمان دیرکتوار ۱۷۹۵، کنسولی ۱۷۹۹، امپراتوری ناپلئون ۱۸۰۴ و بازگشت به خاندان بوربون ها ۱۸۱۵ فرارسید. در ۱۸۳۰ انقلاب ژوئیه و لویی فیلیپ به سلطنت رسید، انقلاب کارگران در سال ۱۸۴۸جمهوری دوم را به وجود آورد؛ امپراتوری دوم در سال۱۸۵۲، جمهوری سوم در سال ۱۸۷۱و دولت موقت در سال۱۹۴۰ تشکیل شد. پس از جنگ دوم جهانی در سال ۱۹۴۷ نوبت جمهوری چهارم فرا رسید و جمهوری پنجم در سال ۱۹۵۸شروع شد. نیکلا سارکوزی ششمین رئیس جمهور این جمهوری است.
دکتر سیدحامد رضیئی
منبع : روزنامه اعتماد