یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

پرسش از انسان


پرسش از انسان
در تصویرهایی که هنرمندان دوره نوزایی (رنسانس) با موضوع «انسان» کشیده‌اند، با چهره بهت‌زده فردی مواجهیم که گویی تازه از مادر زاده شده است و با حیرتی مضاعف به جهان پیرامون می‌نگرد، گویی به ناکجایی ناشناخته پرتاب شده است و می‌کوشد با آشناسازی خود با آن، نسبتی جدید با جهان بجوید. انسانی جدید زاده شده است، همه وقایع نشانگر اتفاقی است که هنوز روشن نیست، اما محسوس است.
جهان جدید در حال تکوین است و چه بسا انسانی نو. فیلسوفان به مثابه سازمان‌دهندگان به تفکر ماموریتی تازه دارند، تعریف انسان نو. در سلسله یادداشت‌های پیش رو، دکتر علی‌اکبر مصلح، استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی و نویسنده کتاب «پرسش از حقیقت انسان» می‌کوشد به شکل‌گیری و تکوین انسان در فلسفه معاصر بپردازد.
انسان معاصر به نحوی بسیار متفاوت با آنچه در تاریخ تفکر سراغ داریم به خویش می‌اندیشد. هرگونه تامل فلسفی و هرگونه تفکر به نحوی متضمن تامل در انسان است؛ ولی پرسش از انسان و «تامل در انسان» در دوره معاصر، معنای دیگری دارد و حاکی از وضعی خاص در تفکر و فرهنگ معاصر است.
آنچه با عنوان «انسان‌شناسی» در قرون هفدهم و هجدهم در مدارس آلمانی به وجود آمد (مارکوارد، ریتر ج ۱، ص ۳۷۴) خود نحوه‌ای از توجه به مساله انسان است.
حتی انتشار کتاب پراهمیت مقام انسان در کیهان به وسیله ماکس شلر در ۱۹۲۷ م، که آن را شروع «انسان‌شناسی فلسفی» می‌دانند باز تاکیدی بر اهمیت بحث انسان برای فهم مقام کنونی انسان در جهان است. این عبارت شلر که «امروز مسائل انسان‌شناسی فلسفی درست در کانون همه مسائل فلسفی قرار گرفته...» (همان)، ناشی از نظر خاص او درباره انسان است، نه همه آنچه معاصران را به تفکر دعوت می‌کند.
به تعبیر هایدگر، مساله انسان «... مدت‌هاست که دیگر فقط عنوانی برای یک رشته تخصصی نیست» (همان). گویی که در سیر تفکر غرب، به خصوص از دوره جدید تا دوره معاصر، وضعی فراهم شده، که سرنوشت همه بحث‌ها منوط به نحوه تامل در انسان و نحوه تلقی انسان از خویشتن است. همه فلاسفه بزرگ قرن بیستم گویی با این سوال مقدر روبه‌رو بوده‌اند: کدام انسان؟
این پرسش به قدری مهم است که می‌توان تاریخ تفکر را با دقت در نحوه تلقی هر عصر از انسان روایت کرد. امروزه بدیهی می‌نماید که تفکر جدید (مدرنیته) با تغییر تلقی انسان از خویش آغاز شده و اعلام آغاز پست‌مدرن با فهم این نکته صورت گرفته است که تلقی تفکر مدرن از انسان، تنها تلقی ممکن از انسان نیست. پس اگر منشأ تحول در فرهنگ، علم، سیاست، هنر و مانند آن تحول در تلقی انسان از خویشتن است، پرسش از انسان اهمیت دیگری پیدا می‌کند.
اهمیت بحث انسان در فلسفه معاصر بسیار فراتر از آن چیزی است که بر ماکس شلر آشکار شده است. شلر اظهار خرسندی می‌کند که بحث از انسان از دایره اهل فلسفه فراتر رفته و به زیست‌شناسان، پزشکان، روانشناسان و جامعه‌شناسان هم کشیده شده است و همه با هم دست‌اندرکار ترسیم تصویر جدیدی از ساختار ذاتی انسان‌اند (شلر، ص ۶). مطلب آن نیست که با گسترش بحث انسان در سایر شاخه‌های علمی، مسائل حل می‌شود و امور سامان می‌یابد.
پرسش از انسان در فلسفه معاصر بیشتر از آنکه شاخ و برگ پیدا کرده باشد، عمق و اصالت یافته است. در طول تاریخ، به نسبت‌ها و وجوه و شئون انسان همواره توجه شده، ولی در قرن بیستم توجه جدیدی نسبت به انسان بیدار شده است.
پرسش از حقیقت انسان و نسبت‌ها و شئون وی هیچ‌گاه این چنین در معرض تفکر قرار نگرفته بود. اسباب و علل جزئی و معد بسیاری زمینه چنین توجهی را فراهم کرده است. ولی بیش از هر چیز دیگر، تامل در سرچشمه‌های تفکر جدید به خصوص اومانیسم و سوبژکتیویسم (اصالت فاعل ‌شناسایی) در پدید آمدن این وضع دخیل بوده است.
در این یادداشت‌ها کوشش می‌کنیم با سیری اجمالی در نحوه تکوین تصویر انسان در دوره جدید و به خصوص زمینه‌های توجه یافتن متفکران قرن نوزدهم به بحران‌های تفکر جدید به مهم‌ترین رویکردهای تفکر معاصر به انسان اشاره کنیم.
اما تاکید بر فراهم کردن تمهید برای فهم «انسان معاصر» از آن جهت است که بدون شنیدن حکایت انسان دوره جدید و بدون ورود به گفتمانی که در این دوره درباره انسان آغاز شده است، فهم انسان معاصر ممکن نیست. با توجه به وضعیت کنونی تفکر به نظر می‌رسد، مقدمه لازم برای هرگونه تفکر عمیق، مواجه شدن با پرسش‌هایی است که انسان معاصر با آن روبه‌رو است. شاید در همین جهت اولین و مهمترین پرسش، «پرسش از انسان» باشد.
دکتر علی‌اصغر مصلح
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید