یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

سرشت انسان


سرشت انسان
گفت وگو درباره سرشت آدمی را می توان یکی از مهم ترین مباحث انسان شناسی دانست که طی قرون متمادی، اذهان بسیاری از متفکران را به خود جلب کرده است.
ارایه تعاریف متعدد و متنوع و فقدان یک روش شناخته متقن معتبر بشری و نیز پررمز و راز بودن ذات انسان، موجبات تحیر و سردرگمی بسیاری از دانشمندان را در این مساله فراهم آورده و برخی مانند پاسکال را بر آن داشته که شناخت ذات انسان را غیرممکن بدانند و برخی را به این گمان سوق داده که منکر ذات و سرشت مشترک برای انسان ها شوند.
● مقصود از طبیعت مشترک انسانی:
مقصود از این که انسان دارای سرشت و طبیعتی مخصوص به خود است، اثبات این نکته نیست که انسان هم تراز سایر حیوانات و مانند هر یک از حیوانات، ویژگی مختص به خود را دارد بلکه مقصد اثبات این نکته است که انسان ها پاره ای خصوصیات مشترک فراحیوانی دارند.
● ویژگی های سرشت انسانی:
نخستین ویژگی های سرشت انسانی، فراحیوانی بودن آن است به این معنا که گرایش ها و توانش ها و بینش های او در حیوانات یافت نمی شود؛ مانند قدرت انتزاع و استنتاج.
دومین ویژگی طبیعت مشترک، غیراکتسابی بودن آن است به همین دلیل این عناصر در میان همه افراد بشر یافت می شوند.
سومین ویژگی عناصر طبیعت مشترک انسان، زوال ناپذیری آنهاست. طبیعت مشترک انسان به دلیل آن که تشکیل دهنده هویت و مایه های اولیه انسانیت اوست، از انسان جدایی ناپذیر و زوال نایافتنی است.
ویژگی های یاد شده، هر یک معیار بازشناسی عناصر طبیعت مشترک انسان است و حضور این ویژگی ها در گرایش ها، بینش ها و توانش های انسان، نشان می دهد که این گرایش ها، توانش ها و بینش ها، جزو طبیعت انسانی است.
● دلایل طبیعت مشترک انسانی:
نخستین شاهد بر طبیعت مشترک آدمیان، این واقعیت است که انسان دارای دستگاه شناختی و ادراکی ویژه ای است که به کمک آن به عمل قیاس و استنتاج قادر می شود و می تواند به معلومات جدیدتری برسد.
شاهد دیگر بر وجود طبیعت مشترک، وجود گرایش ها و تمایل های فراحیوانی عام در میان انسان هاست. علم خواهی و حقیقت جویی، فضیلت خواهی و کمال طلبی، زیبایی طلبی، جاودانگی طلبی، نمونه هایی از این نوع گرایش های اصیل و فطری هستند. معنای اصیل و فطری بودن آنها آن است که روح هر انسانی، ملازم و همراه با این تمایلات است. علل و عوامل خارجی در رشد و فعلیت یافتن آنها و در میزان شدت و ضعف این تمایلات دخالت دارند، اما تاثیری در اصل پیدایش و تکوین آنها ندارند.
سومین میدان جست وجوی طبیعت مشترک، توانش ذاتی بشر است. توانایی فراگیری زبان و تفهیم و تفاهم از طریق نمادهای اعتباری، استعداد رسیدن به مدارج عالی کمالی و قدرت خودسازی، از جمله توانش های انسانی است که از عناصر طبیعت مشترک انسانی به شمار می آید و از آغاز تولد با هر انسانی همراه است و عوامل دیگر صرفا در تقویت و تضعیف و یا شکوفایی آنها نقش بازی می کند. این توانش ها نیز دلیل وجود طبیعت مشترک انسانی است.
در آیات و روایات نیز مضامینی وجود دارد که با صراحت یا به طور ضمنی، بر وجود حقیقت ویژه انسانی و طبیعت مشترک انسان ها اشاره دارد.
حکمای اسلامی در بحث های مربوط به شناخت شناسی ثابت کرده اند که شناخت عقلانی بشر به طور بالقوه و استعدادی در انسان وجود دارد و به مرور زمان، فعلیت می یابد. از نظر ستون دینی نیز بشر در بدو تولد فاقد ادراک و شناخت حصولی و مفهومی است.
اکثر قریب به اتفاق امور سرشتی و فطری موجود در انسان اعم از آنچه به جنبه های حیوانی انسانی مربوط می شود، مانند غرایز و آنچه به جنبه انسانی و فراحیوانی او اختصاص دارد، از بدو تولد ظهور و بروز ندارند، بلکه قوا و استعدادهایی نهادی و نهانی هستند که با گذشت زمان و به تدریج شکوفا می شوند؛ مانند غریزه جنسی و جاودانگی طلبی.
بنابراین نمی توان مانند وجود گرایانی مانند سارتر، رفتارگرایانی مانند واتسون، جامعه گرایانی افراطی مانند دورکیم و برخی از فلاسفه تجربی مانند جان لاک، انسان را لوح سفیدی پنداشت که صرفا با عوامل و عناصر غیر ذاتی شکل می گیرد و نقش بندی می شود، بلکه انسان در بعد بینش، گرایش و توانش از عناصر سرشتی و فراحیوانی برخوردار است؛ هر چند برخی بالفعل و برخی بالقوه باشند یا برای به فعلیت رسیدن آنها به عوامل خارجی و فراهم شدن زمینه ها نیاز باشد.
جمعی از دانشمندان مانند پیروان فروید، سودگرایان، لذت گرایان و منش گرایان و برخی از فلاسفه تجربی مانند توماس هابز، طبیعت انسانی را پست و شرور می دانند. نو فرویدی ها مانند اریک فروم، انسان گرایان مانند کارل راجز و ابراهام مزلو و رمانتیست ها مانند ژان ژاک روسو، طبیعت انسان را نیک و خیرخواه و شرور انسانی را برخاسته از تصمیم گیری های نادرست افراد یا تاثیر محیط اجتماعی بر انسان می دانند.
قرآن مجید طبیعت انسان را مشتمل بر مجموعه ای از بینش ها، گرایش ها و توانش ها می داند که بسیاری از آنها جهت گیری خاصی ندارند. هرچند پاره ای از آنها مانند فطرت خداجویی، خداشناسی و خداپرستی به سوی ذات اقدس الهی جهت گیری دارد. از سوی دیگر نقش محیط قبل و بعد از تولد و محیط طبیعی و اجتماعی را به کلی نادیده نمی گیرد و نسبت به تاثیر فی الجمله آنها هشدار می دهد؛ ولی عنصر تعیین کننده را در کل گزینش و تصمیم گیری آگاهانه انسان می داند. بنابراین طبیعت مشترک انسان را مجموعه عناصری تشکیل می دهد که بخشی از آنها به سوی خیر و صلاح جهت گیری دارند؛ ولی در صورت برخورد انفعالی یا غفلت آمیز انسان با طبیعت مشترک و سایر عوامل موثر در رفتار انسانی، حتی این بخش نیز کارایی خود را از دست می دهد.
فرستادن پیامبران الهی، لزوم اجرای دستورات خداوند و برقراری حکومت دینی، همه در راستای فعال ساختن انسان و استفاده برنامه ریزی شده از مجموعه عناصر طبیعت مشترک اعم از جهت دار و بی جهت و سایر عوامل است و شرور انسانی، معلول برخورد غفلت آمیز و منفعلانه، خیر و نیکی های انسانی برخاسته از برخورد فعالانه و آگاهانه تحت تعالیم اخلاقی و دینی است.
محمود رجبی
منبع: انسان شناسی / موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید