شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


ترکیب های دوگانه کیمیایی در توجیه یک فضای پارادوکسیکال


ترکیب های دوگانه کیمیایی در توجیه یک فضای پارادوکسیکال
داستان ما و مسعود کیمیایی ادامه دارد. فیلمسازی که تا زمان زنده بودن، تا هر وقت که نفس دارد، خبرساز است و تاثیرگذار؛ که تا آخرین نفس فیلمش را می سازد و همه آنچه در این سال ها نصیب برده- چه انتقادهای بی رحمانه و چه ستایش ها- از همین عشق بی حدش به سینما و دوربین می آید. این خاصیت ترکیب های متفاوتی از کیمیایی و آینه روبه رویش می سازد. ترکیب های غریبی که هیچ وقت ثبات ندارد؛ و اصلاً بی ثباتی ذات دنیای کیمیایی است.
● کیمیایی و دنیایش
اگر «رئیس» ناهمخوان با روزمره جاری در تهران است، یا اگر فیلم های اخیر کیمیایی را به دوری از جامعه اش متهم می کردند، این به دنیای شخصی کیمیایی برمی گردد؛ دنیایی که هر چقدر در سال های پیش از انقلاب و در آغاز دوران فیلمسازی کیمیایی شبیه زندگی واقعی بود و رنگ «رئالیسم» داشت، در سال های بعد شکل عوض کرد و تغییر رنگ داد.
فضای پارادوکسیکال برخی کارهای متاخر کیمیایی - این ترکیب های ناهمگون فضاها و آدم ها- از جهان پیرامونی کیمیایی می آید؛ دنیایی که بخشی از آن در مواجهه یا همراهی ناگزیر با قدرت سپری شده، اسلحه و خون و مسافرهای بیگانه در آن نقش داشته اند و گاهی حتی پیش آمده که به شکل رضا معروفی اش برای پایان دادن به یک داستان ناگزیر قولی شود که خودش برای آن سرانجامی متصور نیست.
وقتی حرف می زند آدم هایی ذهنش را پر کرده اند که شکل دنیای روزمره نیستند ولی حضور دارند؛ و رئیس ماردوش فیلم تازه اش- این ارجاعات به رئیس از شنیده هاست که هنوز فیلم را ندیده ام- اگر شمایل کلاسیک شاهنامه دارد و حضورش در دنیای واقعی را به سخره رئالیسم جادویی می نامند، باز از جایی می آید. از خانه هایی که کیمیایی شبیه شان را دیده و ما- میان این روزمرگی بی حد و شکل عادی زندگی- نه.
نمی دانم اینها تعریف است یا نقد؛ نمی دانم چقدرش ورود به حریم خصوصی زندگی آدمی مثل کیمیایی است اما جایی سرانجام باید گفت که فیلمساز اجتماعی دیروز، امروزش را با خیال پردازی نمی گذراند. دنیای کیمیایی امروز همین شکلی است. همین قدر عجیب و غریب؛ که اگر جذاب است باز هم سینما نیست و او فقط سعی می کند به کابوس هایش شکل سینما دهد.
● کیمیایی و مردم
حالا تکلیف مخاطب چیست؟ کسی که به قول خود کیمیایی از «پیاده رو» می آید، ویترینی را می بیند و پا به سالن می گذارد چطور و چگونه باید با این جریان مالیخولیایی- ترکیب بهتری برای همه این داستان عجیب پیدا نمی کنم - کنار بیاید؟ یا بهتر بپرسم اصلاً چرا باید با این دنیا کنار بیاید؟
آدم هایی را دیده ام که هنوز هم به عادت اولین نمایش جشنواره ای فیلمی از کیمیایی را از دست نمی دهند، یا سنت تماشای نخستین سانس نخستین روز اکران هر فیلم تازه را حفظ می کنند. آنها هیچ کدام این فیلم های متاخر را دوست ندارند.
هنوز هم در صف با برخوانی دیالوگ های «قیصر» و «گوزن ها» سرشان را گرم می کنند و هنوز هم «بهروز» را آدم آرمانی دنیای فیلمسازشان می دانند و نه با عرب نیا نه با فروتن و نه حتی با انتظامی ارتباط برقرار نمی کنند.
این آدم ها ته هر فیلم سرخورده بیرون می آیند، با هیچ کس حرف نمی زنند و در واقعیت گم می شوند؛ اما وعده بعدی باز هم تکرار می شود و وعده بعدتر؛ و آنها معجزه را انتظار می کشند، غافل از اینکه کیمیایی امروز خودش را ارجح بر هوادار قدیمی می داند. خودش اهمیت دارد و اینکه فیلمش چقدر و کجا شبیه خودش است و شبیه آنچه تازه دیده و تازه شنیده و دوستش داشته. اینکه فیلم تازه چقدر شبیه خواسته آدم هایی است که نظرشان مکتوب می شود. در این سینما حالا منتقد و نویسنده مهم تر از مخاطب است و ترکیب دوتایی قدیم، شکل عوض کرده.
● کیمیایی و نویسندگان
صف بندی ها تغییر کرده است. مخالف دیروز، موافق امروز است و حامی دیروز، دشمن امروز. این اتفاق وقتی می افتد که فیلم ها تغییر نکرده. «سربازهای جمعه» همان قدر شبیه «اعتراض» است که شبیه «حکم» و احتمالاً فیلم تازه شبیه این سه.
مساله جای دیگری اتفاق افتاده. زمانی که عده ای فکر کردند حمایت هایشان بی دلیل بوده و عده ای گمان کردند هویت شان آن قدر که همراهی می تواند ثمربخش باشد، فایده ای ندارد. اینجا همه چیز شبیه خود فیلم ها شده. آدم های آرمانی که روزگاری دوست داشتند کلک شان درست و حسابی کنده شود رفته اند و آرمانی در حمایت و رد فیلمساز وجود ندارد. این تصویر آشنا نیست؟ غیر از همان دنیای کاسبکارانه «حکم» است و فصلی که حد میثاق از قواعد بازی حرف می زد؟
می دانید سعی دارم چه چیزی را توضیح دهم؟ همه داستان همین قدر ساده است و به همین اندازه پیچیده. کیمیایی امروز گرفتار فضای سهل و ممتنعی است که ایران امروز، تهران روزگارش، رنگ آن را دارد، فیلمش خوب یا بد بازتاب دهنده این فضا است و اجرای آن؛ هرچند این شهر را به جا نیاوریم، هرچند همه دنیای پر جانور «رئیس» را به ریشخند بگیرند.
کیمیایی تا وقتی نفس بکشد همین شکلی فیلم خواهد ساخت و همین اندازه آینه خواهد بود. این آینه را در همین ترکیب های دوتایی بگذارید. درست مثل فرمول های ریاضی. ترکیب «کیمیایی و دنیایش»، «کیمیایی و مردم» و «کیمیایی و نویسندگان». این شکلی نتایج درست تری می شود گرفت و قدری از پیچیدگی ها و تناقض ها کاسته خواهد شد. کیمیایی تا آخرین نفس همین خواهد بود؛ چه بپذیریم، چه نه.
خسرو نقیبی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید