جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

سمت مشرق همیشه نورانی است


سمت مشرق همیشه نورانی است
● آیینه ها
▪ محمد نیک
ابر رحمت به خاک می بارد بزم دلخواه عاشقان برپاست
از کرامت جوانه می روید فصل آیینه کاری دل هاست
چشم ها را به اشک شوق بشوی حرف با لهجه سکوت بزن
با ارادت نماز عشق بخوان قبله فرقی نمی کند که کجاست
گر هوای حرم به سر داری پر و بالی کبوترانه بزن
گر غریبی و گر که دلتنگی آشنای غریبه ها اینجاست
ارمغان شکسته دل ها چیست چشم هایی که جزر و مد دارند
هرچه بی سر پناه و سرگردان دیده را دوخته به دست رضاست
چه خبرهاست پشت پنجره اش با خودش هر که عالمی دارد
رنگ آیینه ها طلا شده است بانگ نقاره خانه ها به هواست
با همه مهربانتر است از مهر کوثر جاری خداوند است
تشنه را با لبان تفتیده چشم او چشمه سار آب بقاست
ای که سنگ صبور دل هایی بغض هایی شکفتنی دارم
تیری انداختم به تاریکی من که دستم زدامنت کوتاست
مهر مهر تو بر جبین دارم السلام علیک یا خورشید
سمت مشرق همیشه نورانی است
هر حدیدی در این حدود طلاست
ای که گلدسته طلا داری کوی تو عطر زعفران دارد
«امن من عذاب» یا مولا سایه سار حریم امن شماست
شرمسارم من ای امام رئوف به امید قبول آمده ام
من هم آهو، مرا ضمانت کن بر لبم ذکر التماس دعاست
● نقاره ها...
▪ دکتر بهزاد پورحاجیان
نقاره ها قیام عروجند تا اذان
یعنی خدا شروع شد از لهجه زمان
بی تو بهشت، شوق بهاری پر از عطش
باران بریز بر سر اردیبهشت مان
یک دست پیش پای تو لبریز نافله
دستی به گیسوان ضریحت در آسمان
من پیش پای پنجره ات آب می شوم
با شعله های سرکش تا مغز استخوان
در پشت آن مشبک فولادیت شبی
آباد کن تمام مرا، دست مهربان!
انگار مدتی است که از پا فتاده ام
حالا که آمدی، نفسی بیشتر بمان
● یک تکه از بهشت
▪ رضا عابدین زاده
هرچند حال و روز زمین و زمان بد است
یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی فرشته ای که به پابوس آمده
انگار بین رفتن و ماندن مردد است
این جا مدینه نیست، نه اینجا مدینه نیست
پس عطر و بوی کیست که مثل محمد است
حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای
این جا برای عشق شروعی مجدد است
جایی که آسمان به زمین وصل می شود
جایی که بین عالم و آدم زبانزد است
هر جا دلی شکست به اینجا بیاورید
این جا بهشت شهر خدا، شهر مشهد است
●امتداد روشن آسمان
▪ زهرا محدثی
ای گنبدت شبیه بلندای بیکران
ای امتداد روشن و دیرین آسمان
ای آن که در غروب غم انگیز و بی فروغ
وقتی هجوم اشک نمی دادمان، امان
تنها بهار یاد تو فردای عشق را
از دوردست آیینه می دادمان، نشان
وقتی نسیم آبی دریا نمی شکفت
وقتی بهار آیینه می شد خزان خزان
با آستان عشق تو می شد عروج کرد
می شد به سمت آیینه ها رفت و آسمان
محضر عبور مطلق افسرده حالی ام
محض بهار آبی دل های مردمان
از بیکران فرصت شفافت ای زلال
از فصل عشق از گل شب بو کمی بخوان
ای فرصت ظهور نفس های پاک عشق
ای امتداد روشن و دیرین آسمان
در غربت وسیع خزان آور غروب
در امتداد سرد نفس هایمان بمان
● آسمان توسی
▪ منیژه درتومیان
گیسو فشانده بر سر و دوشش چو آبشار
رنگین کمانی از گل و ابریشم بهار
برکت گرفته خاک خراسان عاشقی
از طلعت حضور امامی بزرگوار
شمس الشموس عالم عشقی و سال هاست
خورشید از وجود تو می گیرد اعتبار
گل می دهد عقیق یمانی زصحن نو
تا شمسه های مسجد دهلی و قندهار
آهو اگر نگاه تو را منتشر کند
چشمان مست دخترکان می شود خمار
تا سفره های کوچک ما بارور شود
ای آسمان توسی من زعفران ببار
حق است اگر تمامی انگورهای شهر
عمری شراب گریه کنند از فراق یار
آقا گناه ساده صیاد را ببخش
وقتی به آهوانه چشمی شده دچار
صیاد و صید هر دو به هم خو گرفته اند
سهل است اگر شکارچی اینجا شود شکار
ساعت به وقت بال کبوتر اذان سرود
دارد بهشت می چکد از طعم هر انار
این دفعه هم قبول کن این شعر خسته را
از شاعری شکسته که با اسم مستعار
هر شب تو را میان غزل گریه می کند
با غربتی به وسعت شب های انتظار
این دلسروده نذر نگاه کبوتران
تقدیم زائران غریبت به یادگار
● حج قبول
▪ هاشم رضازاده
دل را رواق چشم تو مخمور می کند
تشبیه چلچراغ به انگور می کند
گفتند چاره نیست که دفع بلا کنیم
چشمت به یک کرشمه بلادور می کند
وقتی غروب می شود، انگار خویش را
خورشید پشت چشم تو مستور می کند
کاری که موج زلف تو با شانه کرده است
غیر از تو، در بهشت فقط حور می کند
مشقی که عشق یک شبه کرده است پیش تو
موسی چهل شب است که در تور می کند
حجت قبول زائر برگشته از حرم
سعی تو را خدای تو مشکور می کند
منبع : روزنامه خراسان