یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


کتاب حتی «بدش» هم از بدهای دیگر بهتر است


کتاب حتی «بدش» هم از بدهای دیگر بهتر است
نمایشگاه کتاب همیشه تب وتاب به جان اهل قلم و ناشران می اندازد که باز انداخته است. تا چند سال پیش که دعوای ترافیک بود و محل خوش آب و هوای سابق را به نفع نمایشگاه های دیگر مصادره کردند. چون ظاهرا فقط برای نمایشگاه کتاب مناسب نبود. هرچند عادت کردن به محیط تازه که کاربری اش برای نماز عید و اجتماعات بزرگ طراحی شده دشوار می کرد اما در عمل دسترسی آسان و سریع به آن تجمع همه ناشران داخلی در رواق شرقی، روشنایی و تهویه مناسب تر رونق تازه ای به نمایشگاه بین المللی کتاب تهران بخشید. امسال دومین باری است که در محل جدید نمایشگاه برگزار می شود و ظاهرا امسال زودتر آماده شده هرچند برخی ناشران نتوانستند به نمایشگاه برسند. عده ای برای آنکه کتاب هایشان مجوز نگرفته و به حد نصاب نرسیده و عده ای غرفه های محدودتر نصیبشان شده. عده ای هم مطابق معمول غرفه های بزرگ تری گرفتند، اما به گواه سال های قبل خلوت تر. امسال را هم سیاق، می توان از پارسال گرفت.
اما حکایت اهل فرهنگ حکایت درد دیرینی است. کسی که عرصه ادبیات را نشناخته و گستردگی و عمق آن را درک نکرده نه زحمت شاعر و نویسنده را درک می کند و نه از کار او سر درمی آورد. عرق ریزان روح او را بازی می داند. شکایت و ناله اش را جوسازی. حکایت اهل کتاب و قلم با این افراد مثل رقابت دو رقیب نامتوازن است. حریف احساس می کند طرف مقابلش به هر صورت می خواهد سر او کلاه بگذارد. بنابر این به هیچ وجه حاضر نیست اصل را بر برائت بگذارد. حتی زمانی که برائت حاصل می شود نیز بر مواضع خود می ایستد. خود را محور عالم می داند. اما عالم فرهنگ هم با عالم سیاست فرق دارد هم با عالم اقتصاد. کمی عشق و جنون قاطی دارد.همین عشق و جنون کشتی اهل فرهنگ را حتی در دریای آرام به پیش می راند. در فرهنگ ما کسی که به بلوغ هنری و درک فرهنگی رسیده باشد، احساس می کند کار مهمی انجام نداده است. خیلی کم پیش می آید نویسنده و شاعری از کار خود تعریف کند. حاضر است کار دیگری را بستاید اما قضاوت کار خود را به دیگران وا می گذارد. اما در قرن هفتم و هشتم هجری که اوج هنر برترین شاعران ماست، به جز فردوسی که مدعی حفظ فرهنگ و زبان فارسی است، هیچ شاعری ادعایی ندارد؛ حتی مولوی با تمام وسعت اندیشه کلامش.
شاعران معاصر ما نیز چنین هستند. در شعرهای نیما یوشیج هم هیچ جا نمی بینم او خودش را مرکز دنیا بداند. گرچه ابری بودن خانه اش را مساوی ابری بودن جهان می داند. شاعران و نویسندگان هر چه جلوتر می روند درمی یابند کوتاه بینی است که کسی بخواهد خودش را محور بداند و بخواهد در این عرصه برای دیگران تکلیف بفرماید. ادبیات به نوعی پاسخ به احساسات و عواطف بشر است، پس هر زمانی که جامعه بشری به تلاطم درآید یا آرام شاعران با زبان شعر، و نویسندگان با زبان داستان آن را منعکس می کنند.
فضای اجتماعی، شاعر را به سرودن و نویسنده را به نوشتن وا می دارد اسباب تاسف است. در ملکی که میزان تحصیلکرده هایش روز به روز بیشتر می شود شمارگان چاپ اول کتاب ها به زحمت از ۱۵۰۰ نسخه فراتر رود. تازه همان شمارگان هم از لحظه تولید تا زمان انتشار آنقدر معطل می ماند که پدیدآورنده فراموش می کند اصل مطلب چه بوده.
از هرکدام از دوستان نویسنده و شاعر که سوال می کنیم می گویند کتابشان هنوز مجوز نگرفته. در حرف نویسندگان ما را به عرش می رسانند و در عمل به هیچ می گیرند. ناشران می گویند: کتاب های ما مجوز نگرفته اند، ولی مسولان آمار می دهند که آمار چاپ کتاب سه برابر شده است. نگاه آماری به خصوص در زمینه علوم انسانی به شکل عام و ادبیات به شکل خاص کارایی ندارد. ببینید از یک کتاب خاص و بی محتوا ۲۸ ترجمه منتشر می شود و احتمالا ده تای دیگر هم زنبیل بسته اند که آمار را زیاد کنند. من اعتقاد ندارم که آن کتاب ها منتشر نشود به هرحال آن کتاب ها به نوعی محرک صنعت نشر نیز هست. کتاب حتی «بدش» هم از بدهای دیگر بهتر است. کسی که حتی برای «بی ارزش ترین» کتاب از نگاه من هزینه می کند، بسیار ارجمندتر از کسی است که همان پول را خرج خرید سیگار می کند. امیدوارم شرکت دخانیات و واردکنندگان سیگارهای کنت و پال مال و وینستون لایت و... به فکر شکایت از بنده نیفتند.هشت هزار و اندی ناشر داریم و حدود دو هزار کتابفروشی، بسته شدن هر کتابفروشی تیری است که بر قلب فرهنگ کشور می نشیند. اما یک کتاب شعر یا داستان چندین ماه می ماند و سر آخر بی هیج تغییری مجوز می گیرد. یا با چند اصلاح جزیی و سلیقه ای، گاهی هم البته چرخ می شود. یک ترجمه مجوز می گیرد و ترجمه دیگر از همان کتاب معطل می ماند و مشروط به حذف مواردی که در کتاب دیگر عینا آمده است. گاهی هم کل ماجرا هواست. کتاب که خم رنگرزی نیست حداقل شش تا هفت ماه جسم و چشم نویسنده و مترجم و شاعر را می فرساید،حروف چینی و ویراستاری و اصلاح و نمونه خوانی و ... شش ماه هم که معطل بماند پدیدآورنده چه کند. یک عده هم البته هستند که به همین بهانه کم کاری خود را پنهان کنند. حیف است در مملکتی که به سابقه فرهنگی خود می نازد «من سانسور می شوم» مایه مباهات عده ای باشد و دست مایه ای برای کسانی که نمی خواهند سر به تن ملت ایران باشد که شماطت مان کنند.
امروز به بزرگداشت فردوسی و خیام و حاقظ می پردازیم. اما یادمان نرود که روزگاری توی سر همین شاعرها می زدند و شاعری را که شعرش با مدح خداوند و رسول و وصی آغاز می شد، رافضی و ضد دین می خواندند. در یکی از همین کشورهای منطقه که نویسنده اش یک جایزه نوبل نصفه نیمه و مشارکتی برده و از قضای روزگار با سیاست های داخلی و خارجی کشورش به شدت مخالف بود و مخالفتش را در هر فرصتی ابراز می کرد، شهرداری زادگاهش از پنج کیلومتری خانه اش تابلو راهنمایی و رانندگی نصب کرده که آهسته برانید، بوق نزنید نویسنده در حال نوشتن است،
بعدالتحریر: الان که این مطلب را می نویسم، تلویزیون روشن است و ساعت ۴۵:۲۲ روز دوشنبه است. شبکه سه سیما یک نانوایی سنگکی را نشان می دهد که یک قفسه پر از کتاب هم برای مطالعه گذاشته. نگفتند کجاست، اما کارشان درست است. کلی مسرور شدم. در بخش معرفی کتاب هم جومپا لاهیری امیرمهدی حقیقت را تبلیغ می کردند. جایزه پن همینگوی را هم به فتح خواندند.راستی کاش می گفتند
مژده دقیقی و تینا حمیدی هم این کتاب را ترجمه کرده اند.
اسدالله امرایی
منبع : روزنامه سرمایه


همچنین مشاهده کنید