جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

معمای تعریف


معمای تعریف
گفته شد هر نوع پی جویی آغاز فلسفه، مستلزم در اختیار داشتن تعریفی از فلسفه است. با این توصیف، این پرسش به میان می آید كه تعریف فلسفه چیست به عبارت دیگر، آیا ما تعریفی واحد، مشخص، و فیصله بخش از فلسفه در اختیار داریم تا آنكه مبتنی بر آن، آغاز قطعی فلسفه را روشن كنیم اینچنین است كه «معمای آغاز» به «معمای تعریف» می انجامد. متاسفانه این سئوال كه فلسفه واقعا چیست خود از دشوارترین سئوال های فلسفی است. چنانچه خود فلاسفه نیز هیچ اجماعی در این زمینه نداشته اند و نزد هر فیلسوف اصیلی دركی متفاوت از فلسفه وجود داشته است.
به عبارت دیگر، سنت فلسفی، نه تنها، تعریف یگانه ای از فلسفه را در اختیار ما نمی نهد بلكه ما را با طیفی از تعاریف متفاوت، بلكه متضاد، مواجه می سازد. برای نمونه، به طور كلاسیك، برخی فلسفه را جست و جو و تبیین عقلانی واقعیت، اعم از واقعیت جهان و انسان، دانسته اند و برخی دیگر، همانند فیلسوفان اگزیستانس، كار فلسفه را پرداختن به مسائل فوق عقلانی دانسته اند به آنچه كه ماورای فهم یا لااقل در كرانه های آن قرار می گیرد.
به نظر می رسد، در اینجا باید پرسشی بنیادی تر را طرح كنیم و بپرسیم «عقلانی» و «غیرعقلانی» چه تعریفی دارند اما متاسفانه باید گفت در این زمینه نیز هیچ وضع رضایت بخشی وجود ندارد و مشكلات تعریف «عقلانیت» كمتر از مشكلات تعریف فلسفه نیست. اما راز این همه تعاریف متفاوت، و بعضا متضاد، در چیستمی دانیم كه لازمه هر «تعریف» نوعی «تحدید» محدود ساختن است تا آنكه شیء مورد تعریف از اشیای دیگر متمایز شود. از این رو، در هر تعریفی از فلسفه، نوعی مرزبندی انجام می شود، و از پیش، هم درباره آنچه فلسفه است و هم درباره آنچه فلسفه نیست، داوری می شود. از سوی دیگر، «تعریف» نوعی «تقلیل» فروكاستن نیز هست تا آنكه تعریف كننده بتواند آنچه نمی شناسد را با توسل به آنچه می شناسد یا بهتر بگوییم می انگارد كه می شناسد برای خود آشنا سازد.
تعمق در این دو نكته ما را بدین رهنمون می كند كه در نهایت هر تعریفی نوعی «مفهوم سازی» و نوعی «اعتبار» است كه از جانب تعریف كننده صورت می گیرد و از آنجا كه عملا این اعتبارها و مفهوم سازی ها مختلف است، تعاریف نیز عملا متفاوت، و حتی متضاد، خواهند شد. بدین سان است كه هر تعریفی چیزهایی را می گوید و چیزهایی را نیز ناگفته می گذارد ناگفته هایی كه ای بسا كمتر شنیدنی نباشند. از این رو، اگرچه به نظر می رسد كه ما در نهایت، از به كارگیری تعاریف گریزی نداریم، ولی باید بدانیم آنها همچنان كه روشنایی هایی را به ارمغان می آورند و افق هایی را می گشایند، محدودیت هایی نیز ایجاد می كنند و افق هایی را نیز نادیده می انگارند. پس تنها راه این است كه همواره تعاریف را موقتی و عجالتی بدانیم و آنها را نقادانه مورد مداقه قرار دهیم تا ای بسا افق های روشن تر و وسیع تری را بیابیم. به عبارت دیگر، هیچگاه نباید جنبه اعتباری بودن تعاریف را از یاد ببریم و به آنها خصلت جاودانه و فراتاریخی بدهیم و باید بدانیم كه حتی اگر در مقطعی همگان بر تعریفی اجماع كردند، همچنان این تعریف ماهیت اعتباری دارد و نباید آن را تعریف حقیقی و نهایی پنداشت. با این تفاصیل، هیچ تعریفی از فلسفه را نیز نمی توان تعریف قطعی فلسفه دانست و بالطبع، هیچ آغازی را هم نمی توان آغاز قطعی فلسفه دانست. آغازها همواره اعتباری و نسبی خواهند بود.

مسعود زنجانی
منبع : روزنامه شرق