یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

حکایت تکراری مرجع و شیخ


حکایت تکراری مرجع و شیخ
حضرت امام جعفر صادق(علیه‌السلام):
دو طایفه کمر اسلام را شکستند، منافقین زیرک، زاهدان احمق.
این روزها که سیاست بی‌رغبت سکه رایج روزگار پایانی سال است، هر چیزی می‌تواند سو‍ژه مناسبی برای فضای سیاسی جامعه باشد تا در این فضای رخوت‌انگیز نفسی بدمد یا شاید رغبت خفته به زیر خاکستر این فضای سیاسی سرد، کمی گرما گیرد، به امید گُر گرفتن در آینده و فضای گرم سیاسی دیگر.
در این فضا ـ چنان که چیزی افتد و همه به عنایت عصر ارتباطات دانند ـ گفت‌وگویی سبب شد تا ستاره‌داران و قپه به‌دوشان مایل به ورود رسمی به عرصه قدرت چیزی گویند و دیگری تایید کند و آن یکی تکذیب، و در این میان سایتی رشد کرده در چنین فضایی، برای ربودن گوی سبقت تندروی، پرده‌دری کند و افشاگری بنامدش.
اما بر سر این ماجرا کسی چنان به دفاع برخاست که جان بر سر این راه نهاد؛ کسی که روزی امین «امام» بود و پس از عروج او، امین دفترش.
حاصل این ماجرا اندوه یاران بود و گردهم آمدن برای عرض تسلیت و تعزیت، به رسمت مألوف مذهب. و چنان شد که امین دیگر آن روز، به روایت حکم و تاریخ، در مقام مرجع امروز، به اقامه نماز میت ایستاد و دیگران به رسم سنت دینی، به وحدت ایستادند و طلب مغفرت کردند برای رحیل تازه فقید.
اما در این میان، چرخ گردون سیاست از دربار مداحی به فحاشی رسید، بی هیچ خط و ربطی. و حتی مسؤولیتی. بنده خدا به دلیل اقامه نماز آن مرجع را شیخ [‍... ] نامید و دیگرانی که به نماز میت ایستاند را [‍... ] و [‍... ] و [‍... ]. اما این نخستین‌باری نبود که یک مرجع‌، شیخ [‍... ] نامیده می‌شود.
آنجایی حرمت مرجعیت شکسته می‌شود که معنی «نقد» استحاله می‌گردد و به تبع آن «منتقد» دگر جایگاهی می‌نشیند؛ هر چند که به صفت «منصف» نیز آراسته گردد. راستی معنای استحاله چیست؟!
جایی چنان قداستی برای سیاست قائل و صاحبش قائل می‌شوند که به هر حرفی و نه انتقادی، به سرعت فریاد «مرگ بر [‍... ] » را طنین‌انداز می‌کنند و این‌بار به بهانه نمازی، فحاشی.
هیچ‌کس نپرسید که چرا در جامعه‌ای که حکومتِ داعیه‌دار اخلاق آن هم از نوع اسلامی بر آن حکم می‌راند، شرایط باید به گونه‌ای باشد که هر پخته‌ روزگاری به این «اجتهاد» برسد که: «باکم از ترکان تیرانداز نیست / طعنه تیرآورانم می‌کشد».
مگر نه آنکه آن پیر در صحیفه‌اش گفته بود که «هر که به مرجع تقلیدی توهین کند، ولایتش نسبت به امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را از دست داده است.»
ظاهرا آنچه در فضای سیاسی بسیار وا قعیت دارد، «جسارت» است، آن هم نه برای موازنه و مبادله سیاسی در یک فضای واقعی، که برای توهینی که «افشاگری» می‌خوانندش از سوی افراد کوچک هر طیف، به بزرگانی که معمولا می‌کوشند تا جز درباره کلیات و اصولیات چیز بیشتری به زبان نیاورند.
اکنون دیر زمانی است که حرمت مرجعیت شکسته شده است، همان مرجعیت که شاه سابق هم در دیدارشان، دو زانو می‌نشست و مرجعیت عامه جهان تشیع نیز در خطابش به پادشاه جوانی که به سن نوه‌اش بود، به احترام، «اعلی حضرت» می‌گفت. اما اکنون بر هر مرجعی که نمی پسندش، نامی چون «شیخ» می‌نهند و او را به هر صفتی «متصف» می‌کنند، بی‌آنکه بدانند شیخ نیز در چه در تاریخ و چه در ادبیات دینی معنی بس پرمحتوا دارد، اما حیف که «دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر/ کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست».
اگر به‌جای قاضی این ایام به قضاوت ننشینیم، در نقش یک گزارشگر امینِ روایِ روزگارِ سپری شده به صراحت در گفتار می‌توان گفت که اگر سواری گرفتن از شتر چموش قدرت را نکوهیده نپنداریم ـ‌که تازه اگر سوار بر آن باشند و سواری ندهند‌ـ از نردبان مقدسات و اعتقادات مردم بالا رفتن و گردآسیاب عوام‌فریبی چرخیدن و از پل دین گذر کردن بسیار نکوهیده‌تر و ناپسندتر از جنایت به نام دین است. اینکه عده‌ای چماق به دوش و فرقه‌ای کفن‌پوش دندان «تمساح خشونت» را تند و تیز کنند، دیگر در عصر آگاهی فایده‌ای نخواهد داشت چرا که با چنین کاری عجوزه تندخو و عفریته زشت‌روی خشونت به نکاح دین در نخواهد آمد و اگر سودی افتد،‌ همان زیان دین‌گریزی و حرمت‌شکنی حریم مرجعیت شیعه خواهد بود.
حدیث گهربار ششمین امام مسلمانان، حضرت امام جعفر صادق(علیه‌السلام)، اینجا چه زیبا مصداق دارد که «دو طایفه کمر اسلام را شکستند، منافقین زیرک، زاهدان احمق.»
چه دنیای پیچیده‌ای است؛ اکنون تفکیک «منافق» و «زاهد» نیز مشکل شده است. هوشیار باشیم.
امیرعلی علامه‌‏زاده
منبع : دسترنج


همچنین مشاهده کنید