چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


جنسیت


جنسیت
در هر اندیشه مدرن و پسامدرن، جنسیت[۱] gender را می‏توان در بافت همسانی و تمایز، به بهترین نحو درك كرد. از حیث تاریخی، جنسیت، مقوله‏ای است كه در نیمه دوم قرن بیستم، هم‏زمان با آغاز نهضت فمینیسم[۲] feminsmكه اغلب عنوان «موج دوم»[۳] second wave به آن اطلاق می‏شود، ظهور یافت و مورد تحلیل و نقد فرهنگی قرار گرفت تا از جنبش حق رأیِ[۴] suffrage movement ابتدای این قرن و همین طور از نهضت‏های فمینیستی پساساختارگرا[۵] post stucturalist feminism متمایز گردد.
فمینیست‏ها با ایجاد تقابل بین جنس و جنسیت[۶] sex/gender opposition كه به تقابل آشنای ذات و تربیت شباهت دارد، استدلال نمودند كه تفاوت‏های فاحشِ میان زنان و مردان را نمی‏توان به هویت جنسی طبیعی، زیست شناختی یا «ذاتی» مربوط دانست، بلكه باید آنها را ناشی از تعیین نقش‏های جنسیتی از سوی جامعه در هر فرهنگ خاص دانست.
در اینجا گفته معروف سیمون دوبوآر(۱۹۸۶ ـ ۱۹۰۸)، فیلسوف اگزیستانسیالیست فرانسوی،می‏تواند راه‏گشا باشد: هیچ كس زن به دنیا نمی‏آید، بلكه به اجبار تبدیل به زن می‏شود.به طور خلاصه، تعیین نقش‏های اجتماعی زنان، بیشتر جنبه فرهنگی[۷] culturally دارد، نه زیست‏شناسی[۸] biologically.
در این اقدام اولیه، برای دور ریختن مفاهیم برگرفته از هویت زنانه و نیز هویت مردانه، محدودیت نقش‏های جنسیتی، پدیده‏ای اجتماعی ـ تاریخی تلقی گردید و در نتیجه، زمینه‏هایی برای تغییرات اجتماعی و سیاسی فراهم شد. تأكید بر جنسیت به عنوان ابزاری حساس برای مداخله در بنیادگرایی پدرسالارانه،[۹] patriarchal essentialism به پیوند با نوعی نهضت فمینیسم (كه غالباً «فمینیسم جنسیتی»[۱۰] gender feminism نامیده می‏شود) تمایل داشته است؛ نهضتی كه به‏ایجاد حقوق و فرصت‏های مساوی برای زنان توجه دارد و به وجود ماهیت انسانی عامی معتقد است كه زن و مرد به نحو مساوی و بر اساس شباهت‏های[۱۱] like «ذاتی» خود، در آن سهیم هستند.
با این‏حال در تفكر پسامدرن، مقوله جنسیت از منظرهای متفاوت اما متداخل، مشكل آفرین بوده است. هر چند ممكن است معدودی از نظریه پردازان پسامدرن در مورد این ادعا بحث و تأمل نمایند كه نقش‏های جنسیتی، ساختار فرهنگی دارند و به نحو زیست‏شناختی تعیین نمی‏شوند. با وجود این، در این مورد كه مقوله جنسیت نمی‏تواند تفاوت‏ها را به نحوی بسنده توجیه نماید، توافقی عمومی وجود دارد. در نتیجه، نقد فرهنگی از تفكر در چهار چوب جنسیت فراتر رفت تا پیش فرض‏هایی را كه غالباً فمینیسم جنسیتیِ پسامدرن را محدود می‏سازد، مورد چالش قرار دهد.
یكی از مهم‏ترین انتقاداتی كه فمینیسم جنسیتی مطرح ساخته، بر اساس تمایزات جنسی ارائه گردیده است و در مورد این ادعا كه زنان، «همانند»[۱۲] equal مردان هستند یا باید بخواهند كه با مردان «مساوی» باشند، توضیح می‏طلبد. نظریه پردازان فمینیسمِ مبتنی بر تمایز[۱۳] feminism of diffrence معتقدند: چنین اظهاراتی مستلزم گنجاندن زنان در نظام ارزشی مرد سالار است، و در حقیقت باید اصلاحات ریشه‏ای در آن‏ صورت گیرد.
فمینیسم‏های پسامدرنِ برجسته‏ای همچون: لوئیس ایریگاری[۱۴] luce Iriqaray ( ـ ۱۹۳۲) و هلن سیكسوز[۱۵] Helene Sixous ( ـ ۱۹۳۷)، به تفصیلِ نظریه‏های مربوط به تمایز زنان پرداخته‏اند و در این زمینه تا حد زیادی تحت تأثیر[۱۶] deconstruction ژاك دریدا[۱۷] Jacques Derrida‏ ‏ ( ـ ۱۹۳۰) و روان‏كاویِ[۱۸] Jacques Lacan پسافرویدیِ ژاك لاكان[۱۹] psychoanalysis بوده‏اند. دریدا و لاكان، در صدد تضعیف چیزی هستند كه آن را محو[۲۰] ercasure زنان از تاریخ تفكر فلسفی غرب می‏دانند.
در این دیدگاه، گریختن یا فراتر رفتن از جنسیت، به عنوان مقوله‏ای كه نظام بخش تحلیل‏هاست، مستلزم پذیرش این نكته است كه سنّت مابعدالطبیعی غرب با خودداری از توجه به خصوصیات جسم زن در نظامی كه به طور آشكار دارای تقابلی دوگانه[۲۱] binary oppoition است، با شكست مواجه می‏گردد. در واقع، فرض وجود ماهیتی كلی و «خنثی»،[۲۲] neutral برای انسان ارزش‏های مردانه و حالات وجودی را بنیان می‏نهد. این كلّیت بخشی مردانگی، به نوبه خود، مردانگی را معیار قرار داده، به نحوی مؤثر، تنوعِ تمایز زنان و تمایز در معنای دقیقش[۲۳] Diffrence as suchرا پنهان می‏سازد. در عوض، تمایز زنان، كار خود را با نظری استدلالی درباره [ویژگی‏های ]جنسی زنانه آغاز می‏كند تا بیان نماید كه پیش از تفكر در مورد تمایز به معنای دقیق كلمه، باید تمایزات خاص جسم زنان را نشان دهیم.
سایر فمینیسم‏های پسامدرن از جمله: جودیث باتلر[۲۴] judith Butler و دیان الام[۲۵] Diane Elam تأكید می‏كنند فمینیسم مبتنی بر جنسیت و فمینیسم مبتنی بر تمایز در نبرد برای تعیین اینكه آیا «زن» ساختاری (جنسیتی) صرفاً فرهنگی است یا بدون كم و كاست شكل «دیگر» چند گانه و نامشخص در كلام مردانه[۲۶] masculine discurse (یك جنس است، می‏توانند به ساختارهای دو گانه[۲۷] binary، طبقاتی[۲۸] hierarchical و غیر هم‏جنس خواهانه[۲۹] heterosexist سنت مابعد الطبیعه غرب تداوم بخشد و در نتیجه، قادر به تضعیف فشار ظالمانه این سنت نخواهند بود.
بر اساس این دیدگاه، مقوله جنسیت باید بار دیگر در پرتو شبكه پیچیده‏ای از روابط میان جنسیت و جنس مورد توجه قرار گیرد كه در نهایت، خود مقوله «زن» به عنوان مبنای سیاست فمینیستی تضعیف می‏گردد. این فمینیستها در ادامه شناسایی منابع ساختار شكنی «دریدا» و روان كاوی «لاكان»، به كارایی‏های نظام جنس/ جنسیتی به عنوان یكی از نظام‏های فراوانی اشاره می‏كنند كه تمایز را در معنای دقیقش، درون تقابل‏های دوگانه مابعدالطبیعه غرب، سازمان دهی می‏كند.
منبع: دایره المعارف پست مدرنیسم
ویراسته: ویكتور اِی. تایلور و چارلز اِی. وینكویست
منبع : سایر منابع