جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


نقاشی در دوراهی راه و بیراه


نقاشی در دوراهی راه و بیراه
در نقاشی امروز ایران، نمایش موضوعات انسانی نه به شکل یک اثر صرفاً فیگوراتیو کار پیچیده یی است. جدا از محدودیت های اجتماعی رایج در تصویر کردن این موضوع وقتی قرار است نقاش امروز، انسان و مجموعه روابطش را به تصویر بکشد، در ذهن خود تصویر تاریخی را متصور می شود که سال هاست نقاشان (چه ایرانی و چه غیرایرانی) از آن گفته اند و در ساده ترین نتیجه ممکن نمونه جدیدی برای بیان نمی یابد. در این صورت نقاش چاره یی جز پذیرفتن این تقدم و تاخر زمانی ندارد چرا که به طور طبیعی باید تصویرگر چیزی باشد که پیش از این تصویر نشده است.
در چنین حالتی واکنش به مسائل پیرامونی راه دشواری طلب می کند و با آنچه سال ها قبل و در نقاشی های مبنی بر مضامین اجتماعی از رئالیسم گرفته تا آثار دوران های بعد از جنگ های جهانی یا تصویر کردن روابط ساده و مهجور انسانی در سال های نزدیک تر رخ می داد، متفاوت است. نقاش امروز در مسیر واکنش به این مسائل تنها به این دلیل ساده که می باید متفاوت بود و متفاوت گفت، لازم است حرفی بزند که تاکنون گفته نشده و از بد حادثه در این میان گفتنی ها کم است. نقاش خود را مجبور می بیند تا فضایی را تجربه کند که در آن از واکنش های نقاشانه خبری نیست و بار بیان نقاشانه اش برعهده کنش های خودساخته است. گروهی دیگر در این میان تنها سراغ تکنیک ها می روند و با این پیش فرض که حرف جدیدی برای گفتن نیست، زبانی دیگر را برای گفتن حرف هایشان انتخاب می کنند.
تمام این موارد را می توان در حالتی متصور شد که نقاش امروز همچنان می پذیرد نقاشی آن چیزی است که در چارچوبی دوبعدی به نام بوم یا کاغذ و با ابزار خودش که رنگ یکی از اصلی ترین عناصر آن است، رخ می دهد و هیچ گاه از این قواعد دوبعدی پیش ساخته (جدا از اتفاقی که در ذهن مخاطب می افتد) فراتر نمی رود. پذیرفتنی است طی چنین فرآیندی با تمام این محدودیت های دیکته شده که بخش عمده یی از آن معلول تاریخ هنر است، کار سختی باشد. در این صورت هنرمند ملزم به سنت شکنی است. باید قواعد را تغییر داد و بیانی انتخاب کرد که حین کنش مندی خاص خود هنرمند، تاثیرگذار و با کمی اغراق در آینده جریان ساز هم باشد. در این حالت نقاشی پیش از آنکه به قواعد خودش پایدار بماند تکیه خود را بر قواعد شاعرانه می گذارد و در نتیجه هر چه در لحظه اتفاق می افتد روی بوم یا کاغذ نقش می بندد و ماندگاری تاثیر آن هم در ذهن مخاطب از همین قواعد شاعرانه ناشی می شود. نقاشی همانند شعر اگر در اولین برخورد بتواند ارتباطی مشترک میان خود و مخاطب برقرار کند، پذیرفته می شود و در غیر این صورت به راحتی از حافظه تصویری مخاطب پاک می شود. اما هیچ گاه نمی توان به رغم یکسانی قواعد باز مساله زبان را نادیده گرفت، چنان که در نهایت گفتن به شیوه یی تازه مقدم بر بیان به شکل تازه می شود.
در نقاشی های موضوعی (چنان که معمول این سال هاست) هنرمند انتخاب ساده تری دارد. در گذار تاریخی، انسان و روابطش به همراه مسائلی که یک اجتماع با آن درگیرند و ... به هر شکل نشان داده شده، اما آنچه هنوز می تواند تصویر شود خود انسانی است که در لحظه اکنون دست به خلق اثر می زند. نقاشً موضوعً انسان چاره یی جز ارائه درونیات و تصویر خود، در فضایی که همه راه ها را به فضای پیرامونی اش می بندد، نمی بیند. او می پذیرد که بخشی از اتفاقات و مسائل ذهنی خود را بازگو کند و چه مخاطب با او همراه شود و چه این اتفاق نیفتد، خودش را موضوع اثرش قرار دهد. چنین برخوردی با خود به عنوان موضوع، با پیش فرض تصویر کردن همه چیز همان طور که هست، دست کم برای نقاش ایرانی ساده نیست و بخشی از آن از روحیات ما و اجتماعی که در آن زندگی می کنیم، ناشی می شود. در چنین محدوده یی صحبت از دیگران و حواشی آنها کار محتمل تر و پذیرفته شده تری است تا صحبت از خود.
قصد بر این نیست تا پای اخلاقیات را به این محدوده باز کنیم چرا که تاریخ هنر محلی برای اخلاق گرایی نیست، اما آیا نقاش امروز می پذیرد ارائه کننده تصویری از خودش بدون هیچ واسطه و مرزهایی پیش ساخته در ذهن خود باشد؟ نمایشگاه نقاشی های آلا دهقان هم که این روزها در گالری آران برپاست در اولین برخورد، نمایشگاهی با دغدغه هایی از جنس آنچه در بالا گفته شد، نشان می دهد. دهقان در نمایشگاه اخیرش با مجموعه های «زندگی خواهر من است»، «مادرم و ابرها»، «طناب سفید»، «اتاق ابری»، «دست ها»، «مخفیگاه»، «حیوانات بی نام» و «پدر پنهان» قصد دارد تصویری از انسان ارائه دهد که به هیچ وجه عمومی نیست. این آثار البته به جز مجموعه «حیوانات بی نام» انسانی را تصویر می کند که برای بازخوانی آن دیگر نمی توان به سراغ مسائل جامعه شناختی رفت و تنها شیوه بازخوانی در برخورد با این آثار که نمونه هایی ناب تر از آن را می توان در نقاشی کودکان سراغ گرفت، تکیه بر عناصر روانشناختی است.
چنین نگاه و برخوردی هدف این نوشته نیست اما در همان اولین نگاه می توان این تفاوت را قائل شد که کودک در نقاشی اش (و در حین بازی با رنگ و خط و تجربه ابزار) بدون آگاهی از اصول و قواعد نقاشانه به چنین نتیجه یی می رسد و نقاش آموزش دیده با همین اصول و قواعد نمی تواند چنین کند. او همچنان درگیر انتخاب رنگ ها و چیدن آنها در کنار یکدیگر است. با کادری مواجه است که از ابتدا خودش را در آن قرار داده و تاریخی را دیده و خوانده که خواسته یا ناخواسته نمی تواند از آن چشم بپوشد. در این میان، شناوری میان تاریخ هنر در مجموعه نمایشگاهی آلا دهقان بیشتر از همه به چشم می خورد. هر چند او تلاش کرده با استفاده از ابزار و تکنیک های مختلف و بیانی شبه کودکانه انسانی را متصور شود و تصویر کند که جز نگاه کودکانه بر آن نامی نمی توان گذاشت، اما در خلق آثارش نگاهی هم به نقاشی ها و تکنیک های نقاشان آشنای تاریخ هنر دارد. پرتره های آلا دهقان در مجموعه «دست ها» بی واسطه یادآور پرتره های فرانسیسکو کلمنته است.
فضاسازی هایش هر جا که لزوم چنین فضاسازی هایی را حس کرده، آثار هاکنی و ماتیس را به یاد می آورند و در مجموعه های «زندگی خواهر من است» و «طناب سفید» همان برخورد اکسپرسیوی را برمی گزیند که گروهی از نقاشان غربی پیش از این چنین کرده اند. جدا از همه اینها دهقان در این مجموعه ها اگر چه با موضوعات درگیر است و همه چیز را در خدمت آنها قرار می دهد، ناگزیر به انتخاب تکنیکی است که از تجربه کردن فراتر نمی رود و حتی در آثار پیش رو در نمایشگاهش هم به پختگی نمی رسد. با تنوع تکنیک ها هیچ دلیلی برای محدود کردن نقاشی در یک محدوده رنگی خاص و مهم تر از آن حذف خصوصیت اصلی رنگ یعنی خاصیت بیانی آن حس نمی شود.
رنگ ها در این مجموعه، چنین خاصیتی را از دست می دهند و به ساده ترین عنصر نقاشی ها تبدیل می شوند و حتی عنصر خط که می توانست به عنوان یکی از همان اصول آگاهانه به خدمت گرفته شود (همچنان که در بخشی از آثار این مجموعه ها استفاده شده) هم همین صورت را به خود می گیرد. در بخشی از کاتالوگ این نمایشگاه آمده است؛ «آثار نیمه فیگوراتیو او بدون هیچ گونه نظم و ترتیبی در حال فرار از فضای تهی هستند... احساس در دام افتادگی که همه جا را اشغال می کند، ظریف اما قاطع. راهی به بیرون نیست، نه حتی به سوی فضای تهی.» نگارنده نیز با این نظر موافق است اما با این تفاوت که این آثار احساس در دام افتادگی نیستند بلکه خود نقاش با آثارش خواسته یا ناخواسته خود را در دام موضوع انداخته است و صدالبته که راهی به بیرون نیست.
در مجموعه نمایشگاهی دهقان به جز مجموعه «اتاق ابری» توجهی به فضاسازی نمی شود و در مواردی هم تکنیک هایی استفاده شده که همخوان نیستند و لزوم چنین فضاسازی ناموجودی را بیشتر می کنند. عبارت «فضای تهی» درباره این مجموعه نمایشگاهی عبارت مناسبی است اما به گمان نگارنده اینکه این فضا را چطور تعریف و استفاده کنیم، مساله مهم تری نشان می دهد و اگر منظور از این عبارت استفاده یی است که دهقان از آن در مجموعه های «دست ها» و «حیوانات بی نام» می کند، باید تعبیرهای دیگری به کار برد. سفیدی ها (فضای بدون رنگ) و کادر انتخابی در این مجموعه ها، انتخاب خود هنرمند است. دهقان در بخشی از این آثار با استفاده از کاغذهای رنگی یا حتی قاب بندی اثرش چنین فضایی را نقض می کند. هر چه باشد مجموعه این نمایشگاه تنها در خدمت موضوع آن است و آلا دهقان در موضوع گرایی اش مجبور است دیگر عناصر را از شیوه برخورد با فیگورها گرفته تا استفاده مناسب تر از تکنیک ها و رنگ بندی فدا کند.
جدا از هر مقایسه یی، اتفاق مشابه دیگری نه از جنس موضوع که از جنس تکنیک و کاربرد رنگ در نمایشگاه نقاشی های رضا نصرتی در گالری آریا افتاده است. نصرتی در این نمایشگاه آثاری انتزاعی را به نمایش گذاشته که بیش از هر چیز بر عنصر رنگ تکیه دارند و در نهایت برداشت های ذهنی مخاطب را در سایه همین تک عنصر تحت تاثیر خود قرار می دهند. او در این نمایشگاه (که عنوان تجربه های جدید رنگی را هم با خود یدک می کشد) با رنگ هایی ثابت که در ساده ترین تعبیر می توان آنها را رنگ های شخصی هنرمند دانست، در ابعاد یکسان آثاری را به نمایش گذاشته که در همان برخورد اول مجموعه نمایشگاهش را در یکی دو اثر خلاصه می کنند. او تکنیک رنگ گذاری ثابتی برای آثارش انتخاب کرده و با محدود کردن دایره رنگ بندی هایش در هر اثر ضعف عمده نمایشگاهش را رقم زده است.
در استفاده انتزاعی از رنگ، بدون هیچ موضوع پیش ساخته یی، این اتفاق است که می تواند سهم عمده یی در شکل نهایی اثر پیدا کند اما در این نمایشگاه به عمد یا غیرعمد هر اتفاقی از این دست نادیده گرفته شده است. نصرتی با رنگ های ثابتی در پس زمینه اثرش شروع می کند و با طی چند فرآیند رنگی و کنترل شده در نهایت به ترکیبی می رسد که مجموعه یی از یک تنالیته رنگی بدون هیچ برداشت جانبی ارائه می کند. جدا از همه اینها اتفاقی که در آثار او می افتد، اتفاقی خاص خود هنرمند نیست و نمونه های مشابه دیگری از این جنس آثار در نقاشی ایران می توان سراغ گرفت. گویا تنها تفاوت این نمایشگاه در شیوه اجرایی آن است؛ شیوه یی که به هیچ وجه در اختیار اثر دیده شده نیست و حتی مناسب آن تشخیص داده نمی شود. در این شیوه با بستن همه راه ها به روی هر اتفاقی به همراه نظم کنترل شده در آثار، رنگ ها دچار محدودیت می شوند که با این حساب لزومی جز شخص هنرمند برای این تکنیک و رنگ ثابت در اثر حس نمی شود و بیان رنگی جای خود را به بیان شخصی هنرمند می دهد.
اما سوال اینجاست که آیا هنرمند به مدد این بیان شخصی توانسته اثری متفاوت به نمایش بگذارد و مهم تر از آن نقش این رنگ ها در متفاوت بودن چیست. برخوردی که نصرتی با بوم در فرم بندی هایش می کند از جنس برخوردهایی است که نقاشان سال ها پیش با بوم های سفید می کردند. چنین آثاری به شدت بر ترکیب بندی خود تکیه داشتند و جدا از بار موضوعی شان در ساده ترین شکل بیان، امکان خلق مابه ازایی از خود را سلب می کردند، اما گویا در آثار نصرتی قرار است همه چیز در همان لایه ساده ترین شکل ممکن بماند. او در نمایشگاهش ترکیب های ثابتی را در جهت های عمودی و افقی به کار گرفته و در کنار آن (همان گونه که خود در ابعاد آثارش چنین کرده) قاب بندی اثرش را هم به خدمت نمی گیرد. با این حساب تجربه های جدید نصرتی در محدوده نمایشگاهی وی (بدون توجه به هر اتفاق بیرونی) قابل ارزیابی است و در نهایت آنچه در ذهن می ماند چیزی نیست که او پیش از این از مخاطب آثارش انتظار داشته است. در این انتظار اگر پای تکنیک و رنگ به میان کشیده شود حرفی برای گفتن نیست و اگر بتوان استفاده او از رنگ هایی متفاوت و جذاب را به عنوان جسارت تلقی کرد نصرتی در نمایشگاهش تنها به همین جسارت بسنده کرده است.
علی مطلب زاده
منبع : روزنامه اعتماد