یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

راهی به رهایی


راهی به رهایی
نیچه در فلسفه خویش تمایز مشهوری را مطرح می كند میان نهیلیسم فعال و نهیلیسم منفعل. نهیلیسم فعال به معنای خواستن نیستی به عوض نخواستن هیچ چیز، در حكم همان خود تخریبیSelf destruction فعالی است كه از نظر او برای آن كه زندگی را به تمامی و به نحوی اصیل بزییم، باید درگیر آن شویم. سوژه مدرن همواره از پیش درگیر این فرآیند خود تخریبی است. نهیلیسم منفعل نیز، به بیان ساده گذران یك زندگی عادی، مبتذل و احمقانه است، بدون داشتن شورهای والا و بزرگ. مسئله این است كه در این دنیای به اصطلاح پسا سیاسی این دو سویه نهیلیسم در نوعی دیالكتیك كشنده و مخرب گرفتار آمده اند. سوژه باید این دور باطل را درهم شكند.
این دور باطل را، به تعبیری، می توان همان چرخه قانون و میل تخطی از قانون دانست. بی تردید تخریب نفس در تقابل با صیانت از نفس شرط زیستن تجربه های مدرن و مواجهه با تناقضات آن است، لیكن نهیلیسم فعال و خواستن نیستی دقیقا در جهت بریدن از حلقه معیوب انكار خود ویرانگر زندگی است و اساسا یكی از استراتژی های عمده نیچه را می توان در همین اصل خلاصه كرد.
به هر حال، آیا به گفته افتخاری راد می توان خودكشی را نهایتا یك استثنا تلقی كرد كه از دور باطل قانون و میل یا خشونت می گریزد و در «تن حاكم» هضم نمی شود.
در اینجا ذكر برخی نكات روانكاوانه كه ابدا هیچ ربطی به تقلیل مسئله به اصطلاح «مهم» فلسفی خودكشی به تبیین های روانكاوی و جامعه شناسی ندارد و فلسفی درخصوص مقولات «تصمیم و انتخاب»، میل و قانون، رانه مرگ، و تن حاكم ضروری است. در مقاله افتخاری راد خودكشی، بی استثنا و در هر صورتی، استثنایی است بر تن حاكم و از این حیث، رهایی بخش emancipatory است. بله، می توان با مسامحه گفت كه در شرایط و در متن سنت ها و جوامعی خاص، تفكر یا اقدام به خودكشی واجد سویه هایی رهایی بخش است. حتی با تشریح مفهوم «بین دو مرگ» لاكان می توان نشان داد كه در برخی موارد با تباه شدن تن و مرگ بیولوژیك، فرد در هیئت نمادین Symbolic بازمی گردد و از اقتدار نام authority of the name برخوردار می شود، نظیر شبح سنگین صادق هدایت در فرهنگ ما. اما به نظر می رسد نگرش موجود در مقاله «در باب خودكشی» با بسط آموزه های اگزیستانسیالیستی آن نهایتا نگرشی است مبتنی بر نوعی اخلاق مازوخیستی و بیمارگونه كه خودكشی را ذاتا و در هر شكلی رهایی بخش می داند. می توان با قاطعیت گفت كه این نوع اخلاق نیز هنوز در محدوده ها و مرز های قانون باقی می ماند و گرفتار دور باطل قانون و خشونت می شود. در واقع، یكی از تجلی های «وسواس بیمارگونه به مرگ» كه بدیو آن را مشخصه زندگی در عرصه سرمایه داری پسین می داند همین توجه مفرط به خودكشی و ارتقای آن به مرتبه یكی از مهم ترین مسائل فلسفی است. اصلا چرا مفهوم خودكشی را باید منحصر به فلسفه كنیم، آن هم یكی از مهم ترین مفاهیم فلسفی اگر خودكشی شكل اغراق شده مرگ است، پس مگر كلنجار رفتن با مسئله خودكشی چیزی جز لاس زدن با مسئله «بسیار مهم» مرگ است راه دور نرویم، شماره آخر فصلنامه ارغنون به ویژه مقدمه فاضلانه دكتر محمد صنعتی حد اعلای این وسواس بیمارگون و سرگرمی فكری در سطح روشنفكری جامعه ایران است.
فقط در یك صورت می توان مسئله خودكشی و مقولات تصمیم و انتخاب در رابطه با آن را بزرگ نمایی و از آن دفاع كرد، آن هم وقتی سوژه با تصمیم خویش دست به یك عمل act سیاسی اخلاقی به معنای رادیكال كلمه می زند و می توان این عمل را در قالب نوعی كنش تفكر سیاسی صورت بندی كرد. باید در استفاده از استعاره فوكویی «تن حاكم» مراقب باشیم و دست كم قدری دقت و ظرافت خرج كنیم، در غیر این صورت نام توخالی تن حاكم را می توان با هر محتوای دلبخواهی ای پر كرد، از نوعی نگرش مبهم دلوزی به سرمایه داری گرفته تا یكی كردن حاكمیت با لیبرال دموكراسی و از این قبیل.
خودكشی شاید بتواند در شرایط خاص و بسته به سوژه كنش و جایگاه و موقعیتش پایگاهی برای تحقق حقیقت باشد، اما به طور فی نفسه چیزی جز یك واقعیت مبتذل نیست.با نگاهی به نظریه آگامبن درخصوص «وضعیت استثنایی» و رابطه آن با حیات برهنه bare life می بینیم كه استثنا نه صرفا انحرافی از قاعده بلكه خود همان شرط تحقق قاعده است و در این مقام به ویژه اكنون كه در سطح جهانی، استثنا به قاعده بدل شده است، هر یك از ما می تواند در جایگاه شخص ساكن اردوگاه، یا هوموساكر باشد و راهی برای بیرون رفتن از سیكل معیوب قانون و خشونت وجود ندارد. در پایان كتاب «وضعیت استثنایی»، او دو دنیای یوتوپیایی را به تصور در می آورد و دو راه حلی را عرضه می كند كه در آنها، این دور باطل شكسته می شود و بشریت از شر امتزاج قانون و تخطی از قانون میل رها می شود. یكی از این راه حل ها در یوتوپیای فرضی آگامبن كه به قول ژیژك راه حل درست است تفكیك این دو قانون و خشونت از هم است. به قول او روزی خواهد رسید كه بشریت با قانون «بازی» خواهد كرد، درست به همان شكل كه كودكان با اشیای بی فایده بازی می كنند. در آن روز، بشریت قانون را «مطالعه می كند و می خواند» اما این قانون دیگر اعمال نمی شود و به قالب عمل درنمی آید.
خودكشی نیز نهایتا در دل قانون و تن حاكم هضم می شود و در اكثر موارد حتی همان نمونه هایی كه افتخاری راد برشمرد سامان دادن گورستان ها، مراسم كفن و دفن، گواهی صدور فوت و... در مورد خودكشی هم صادق است.به زعم كسی چون بدیو نیز شرط رهایی از بند قانون و نظم حاكم بر زندگی، این است كه هر یك از ما در مقام موجوداتی متناهی ممكن است درگیر نوعی فرآیند رخداد حقیقت فرآیندی كاملا حادث كه از هیچ سربر می دارد شویم و امكان مشاركت در زندگی ای دیگر در تقابل با سیر آرام زندگی عادی و مبتذل و حیوانی به رویمان گشوده شود.به عبارت دیگر این امكان وجود دارد تا ما از مرحله حیوانی درگیر با وسواس بیمارگونه به امر مبتذل مرگ به مقام سوژه یك حقیقت ارتقا یابیم. نظریه بدیو معادل با بصیرت های سن پلی درباره «طریق تن» و «طریق روح» است. از یك سو، طریق تن مبین عالمی است كه در آن مرز میان حیات و مرگ به شكلی هولناك درهم می ریزد همان تخریب نفس و بقای نفس و ما در آن بین تبعیت از قانون و میل به تخطی از آن تقسیم شده ایم. اما «طریق روح»، یعنی طریق مسیحی عشق، در حكم گسست از این حلقه معیوب قانون و میل است.به هر تقدیر، تقریبا همه این بصیرت ها و نظریات یك مسئله واحد را می پرورانند: بریدن از حلقه معیوب انكار خود ویرانگر، مهلك و بیمارگونه زندگی.نكته مهم دیگر در مقاله «در باب خودكشی» كه یادآور ایدئولوژی های وطنی اگزیستانسیالیسم سارتر و كامو بود، گره زدن مسئله خودكشی با مقولات تصمیم و انتخاب است. مقوله تصمیم نیز ازجمله مفاهیمی است كه محور استدلالات بسیاری از متفكران رادیكال و نیز محافظه كار، مثل اشمیت امروز را شكل می دهد. در اكثر این نظریات سوژه اساسا با تصمیم یكی و هم تراز می شود، همان تصمیم یا عملی كه ما به مدد آن از كثرت محض و داده شده وضعیت به چیزی به نام رخداد حقیقت بدیو گذر می كنیم، یا همان تصمیمی كه در نهایت واقعیت یا جامعه لاكلائو را می سازد. واقعیت و جامعه هیچ گاه كامل نیست و اساسا وجود ندارد و بنابراین نیازمند حركت یا ژست تصمیم از سوی سوژه است تا بتواند آن كل یا دال تهی را پر كند. به قول كی یركه گور، تصمیم همان لحظه یا سویه جنون است، یا طبق صورت بندی لاكلائو، تصمیم معادل است با سوژه پیش از سوژه مند شدن subjectivization.
سوای معضله دار بودن این امر كه بخواهیم تصمیم را فقط در مورد مقولاتی چون مرگ و خودكشی برجسته كنیم، در مقاله افتخاری راد تمامی تمایزهای اساسی، بر سازنده و تعیین كننده كنش در این مورد، كنش خودكشی به قیمت مفهوم كلی و توخالی استثنا بر تن حاكم محو می شود. خودكشی جوانی كه در كنكور ناكام شده است، عملیات انتحاری یك نوجوان ۱۶ساله كه غفلتا ۸۰ نفر دیگر كسانی كه تصمیمی در مورد مرگ شان نگرفته اند را به هوا می فرستد، كیش cult خودكشی در ژاپن كه موجب شده است تا جوانان ژاپنی بی هیچ دلیل یا تصمیم عجیبی دست به خودكشی زنند این خبر را چند ماه پیش در سایت abcnews خواندم، خودسوزی زنان یا دختران ایلامی، خودكشی از سر فقر و خودكشی به هزاران دلیل عینی و بی معنای دیگر. اینها همه هیچ یك تغییری در این حكم ایجاد نمی كنند كه نفس عمل خودكشی به خودی خود عظیم است
حال بیاییم این جمله حقیقت لاكانی را تكرار و سرسختانه از آن دفاع كنیم كه «خودكشی یگانه عمل موفقیت آمیز است.» این دعوی حداقل از این حسن برخوردار است كه زیر پای تمام بازی های اگزیستانسیالیستی با خودكشی را خالی می كند و پرده از كذب نهفته در آنها برمی دارد.
ما همواره میل می ورزیم، میلی معطوف به دیگری. دیگری یا نظم نمادین پیرامون یك امر ناممكن تروماتیك ساخته می شود، پیرامون چیزی كه خود نمی تواند نمادین شود امر واقعی لاكانی. اما هر آدمی در ساختار روان خود با فانتزی یا خیال سروكار دارد می توان گفت فانتزی یگانه امر شخصی و منحصر به فردی است كه هیچ كس دیگری نمی تواند در آن شریك شود. كاركرد فانتزی چیست ما همواره با پس مانده یا باقی مانده ای مواجه ایم كه فضا را برای میل می گشاید و دیگری نظم نمادین و جامعه را نامنسجم می كند و فانتزی تلاشی است برای پنهان ساختن این عدم انسجام و شكاف در دیگری.
در اینجا باید بر مفهوم «پیمودن یا درنوردیدن» travesing فانتزی تاكید كرد. اگر بپذیریم كه نظم نمادین حول محور امر واقعی شكل می گیرد و كاركرد فانتزی نیز پنهان ساختن این امر و غلبه بر این عدم انسجام است، بنابراین با پیمودن یا درنوردیدن فانتزی ما با رانه مرگ مواجه می شویم. در قلمروی ورای فانتزی ما با هیچ چیزی روبه رو نیستیم مگر رانه مرگ death drive و چرخش تكراری، مكانیكی و كور آن به گرد ابژه. در یك كلام، میل آدمی معطوف به مرگ است و خودكشی یگانه راه تحقق این میل و در نتیجه یگانه كنش موفقیت آمیز است، زیرا برخلاف هر كنش دیگر كه نهایتا از تحقق میل باز می ماند ابژه میل، یا ابژه a كوچك، همواره یا از دست رفته یا هنوز به دست نیامده است خودكشی مستقیما میل را محقق می سازد.مقاله «در باب خودكشی» مرا به یاد یكی از مقالات ژیژك انداخت، كه او در آن ذكری از گاندی و استراتژی سیاسی او كرده بود. یكی از جمله های معروف گاندی چنین است: خودت همان تغییری باش كه دوست داری آن را در جهان ببینی. اما به قول ژیژك آیا محدودیت نهایی این استراتژی این نیست كه فقط در برابر یك رژیم لیبرا ل دموكرات عمل می كند و كارگر می افتد، رژیمی كه توسط یك سری استانداردهای حداقلی و معین اخلاقی سیاسی سر پا نگه داشته می شود به بیانی ساده تر، در این استراتژی پیش فرض ما این است كه آنان كه قدرتی در دست دارند تن حاكم هنوز «دارای وجدان اند» لحظات گیج و منگ شدن تن حاكم. در اواخر دهه ۱۹۳۰ از گاندی پرسشی می شود به این مضمون كه یهودیان در آلمان علیه هیتلر چه باید بكنند پاسخ گاندی نیز این است كه آنها باید دست به «خودكشی» جمعی بزنند و با این كار «وجدان» عالم را بیدار كنند. به قول ژیژك به سادگی می توان واكنش نازی ها به این سخن رادیكال را به تصور درآورد: بسیار خب، ما هم كمكتان خواهیم كرد...
جواد گنجی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید