چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

صهیونیست سوسیالیست


صهیونیست سوسیالیست
دیوید بن گوریون اولین نخست وزیر اسرائیل و از مهمترین بنیانگذاران آن بود؛ كسی كه تقریباً تمامی جنگ های اسرائیل را علیه اعراب رهبری كرد. زندگی بن گوریون همراه با فراز و نشیب های فراوانی بود كه وی را از یك یهودی تندرو در جوانی و میانسالی به دروازه های بوداییسم در سال های آخر زندگی خود رساند.
دیوید بن گوریون در سال ۱۸۸۶ در پلونسك دهكده ای دلگیر در لهستان به دنیا آمد. وقتی به سن تحصیل رسید پدرش كه یك یهودی افراطی بود او را به یك مدرسه عبری زبان سپرد.بن گوریون بعدها رهبری گروه كوچكی از نوجوانان یهودی تندرو را به نام ازرا عهده دار شد كه اعضای آن اجازه داشتند فقط به زبان عبری با هم ارتباط برقرار كنند.
وی در سن ۱۸سالگی در مدرسه ای مختص یهودیان در ورشو مشغول به تدریس شد و در همان زمان به عضویت گروه سوسیال- صهیونیستی كارگران صهیون درآمد، گروهی كه آرزوهای صهیونیستی خود را با رنگ و لعابی ماركسیستی دنبال می كرد.
بن گوریون لهستانی برای اولین بار در سال ۱۹۰۶ به فلسطین پا گذاشت و سریعاً به عضویت یكی از كمون های كارگران كشاورزی درآمد كه بعدها به كیبوتز معروف شد. وی همچنین به پایه گذاری یك گروه شبه نظامی به نام هشمر كمك كرد كه این گروه در آن زمان به ترور فلسطینیان و انگلیسی های حاكم بر فلسطین می پرداختند.بن گوریون در خلال سال های جنگ جهانی دوم با هدف رسیدن به اهداف صهیونیستی- سوسیالیستی خود راهی نیویورك شد.در واقع رفقای وی او را از فلسطین اخراج كردند. بسیاری از كسانی كه با وی آشنا بوده اند معتقدند استبداد نهادینه در شخصیت او و نحوه حكومت وی تحت تاثیر انقلاب لنین در شوروی و سبك حكومتی وی بوده است. در همین دوران ولادیمیر ژابوتینسكی یكی از رهبران یهودی موفق شده بود تا در ارتش انگلیس واحدی مختص به یهودیان ایجاد كند كه بازگشت بعدی بن گوریون به فلسطین در لباس نظامی ارتش انگلیس بود.
در سال ۱۹۳۰ بن گوریون به گروهی به نام هیستادروت پیوست كه تا سال ها قدرت مطلق سیاسی خارج از سیستم حكومتی اسرائیل بود.هیستادروت یك اتحادیه كارگری بود كه وظیفه اصلی آن ایجاد محدودیت هایی علیه اعراب، تاسیس و توسعه مدارس برای یهودیان و ایجاد خدمات بهداشتی- درمانی برای یهودیان بود. وی در سال ۱۹۳۵ همچنین در راس حزب ماپای كارگر اسرائیل قرار گرفت و به جناح عملگرای آن گرایش بیشتری داشت.
بن گوریون در آن سال ها پله های ترقی را در هیستادروت طی كرد تا جایی كه بعدها به مقام نمایندگی این سازمان در آژانس یهود رسید و در سال ۱۹۳۵ ریاست هر دو سازمان را برعهده داشت. این سال ها مصادف بود با سال هایی كه اذیت و آزار یهودیان در اروپا به ویژه در آلمان به اوج خود رسیده و هیچ كشوری حتی انگلیس حاضر نبود یهودیان را پناه دهد، در این زمان بن گوریون از شرایط بین المللی به بهترین نحو استفاده كرد. او با زیركی استراتژی دوگانه ای را دنبال می كرد تا بتواند به هر طریق یهودیان را به فلسطین برساند.
او جوانان یهود را به عضویت هنگ یهودیان ارتش انگلیس درآورد تا آنها به این طریق وارد خاك فلسطین شوند و یا با نازی ها مبارزه كنند و به موازات آن دست به ایجاد یك شبكه زیرزمینی زد كه یهودیان را از طریق دریا و به صورت قاچاقی وارد خاك فلسطین می كرد. همین استراتژی دوگانه وی باعث شد كه در سال ۱۹۴۷ سازمان ملل اعلام كند كه فلسطین باید به دو قسمت عربی و یهودی قسمت شود.
هر چند كه وی در آن سال ها به شدت معتقد بود كه نباید یهودیان را به صورت كاملاً آشكار از اعراب متمایز كرد و همچنین ارتش خود را باید مخفی نگه داشت و به شدت طرفدار نظریه ملت و ارتش در سایه بود، ولی در نهایت او بود كه در ۱۴ مه سال ۱۹۴۸ به عنوان بانفوذترین و قدرتمندترین شخصیت سیاسی اسرائیل و با وجود تمامی مخالفت های نزدیكان، دوستان و حتی واشینگتن در حالی كه تنها از حمایت اكثریت كوچكی از سیاستمداران از جمله گلدا مایر برخوردار بود، در یك سخنرانی جنجالی استقلال اسرائیل را رسماً اعلام كرد و آتش خونین ترین جنگ اعراب و اسرائیل را كه منجر به مرگ یك درصد اسرائیلی ها و هزاران عرب و آوارگی بیش از نیم میلیون فلسطینی شد، برافروخت.
بعد از اعلام استقلال اسرائیل توسط بن گوریون او به عنوان اولین نخست وزیر و همچنین وزیر دفاع اسرائیل مشغول به كار شد و حزب كارگر نیز به رهبری وی توانست به پیروزی انتخاباتی دست پیدا كند. او به عنوان نخست وزیر رنگی از شخصیت مستبدانه خود به تمامی نهادهای اسرائیل داد و مهر شخصی خود را بر روی آنها زد و به عنوان وزیر دفاع نیز در اولین حركت تمامی نظامیان این كشور از ارتش تا شبه نظامیان را متحد كرد. این بدان معنا بود كه شبه نظامیان نیز باید زیر نظر ارتش اسرائیل عمل كنند كه این مسئله باعث خشم گروه های مسلح زیرزمینی و متحجر من جمله هاگانا و پالماچ شد ولی در هر صورت آنها هیچ انتخابی نداشتند و ناگزیر به زیرمجموعه های ارتشی كه فرماند هی آن را مناخیم بگین برعهده داشت پیوستند. در سال ۱۹۵۳ بن گوریون در انتخابات مغلوب رقیب خود موشه شارت شد و تا سال ۱۹۵۵ از عرصه قدرت به دور بود. در این سال و در پی انتخابات جدید كنست (مجلس قانونگذاری اسرائیل) وی به مقام وزارت دفاعی رسید و پس از دو سال دوباره به مقام نخست وزیری دست پیدا كرد.وی در دوران دوم نخست وزیری خود به شدت معتقد بود كه اسرائیل باید روابط خود را با آلمان غربی گسترش دهد كه در این راه بسیار تلاش كرد. این درحالی بود كه جنگ سینا نیز بین اسرائیل و مصر در جریان بود. در سال ۱۹۶۳ بن گوریون به بهانه مسائل شخصی از پست خود كناره گیری كرد ولی دلیل واقعی آن را می توان به رسوایی وزیر دفاع كابینه اش مربوط دانست.
ماجرا به این صورت بود كه در سال ۱۹۵۴ یك تیم متشكل از چند جاسوس اسرائیل در مصر كشف شد كه وزیر دفاع بن گوریون اعلام كرد در این زمینه هیچ مسئولیتی را نمی پذیرد و ادعا كرد تمامی دستورها توسط شخص بن گوریون صادر شده است هر چند كه بن گوریون نیز ادعا كرد كه او نیز هیچ اطلاعی از این موضوع نداشته ولی در نهایت جای خود را به لوی اشكول داد.
این مسئله به رقابت های دیرینه او و رقیب هم حزبی اش لوی اشكول رنگ و لعاب تازه ای بخشید كه در نهایت مشكلات رو به گسترش بین او و اشكول باعث به قهقرا رفتن حزبشان در ژوئن سال ۱۹۶۵ شد.
بن گوریون با كمك شیمون پرز حزب جدیدی را پایه گذاری كرد به نام رافی كه موفق به فرستادن ۱۰ نماینده در انتخابات سال ۱۹۶۸ كنست شد.در این سال دیگر اعضای حزب تازه تاسیس وی تصمیم گرفتند تا با حزب ماپای ائتلاف كنند تا حزب بزرگ كارگر اسرائیل را به وجود آورند كه بن گورین به شدت با این مسئله به مخالفت پرداخت و حزب تازه ای را برای خود تاسیس كرد به نام هارشیما هماملاچیت یا لیست ملت كه در انتخابات سال ۱۹۶۹ تنها موفق شد چهار نماینده راهی كنست كند. در سال ۱۹۷۰ بن گوریون به طور رسمی با عالم سیاست خداحافظی كرد. بن گوریون مولف كتاب های بسیار زیادی نیز هست كه اكثر آنها نگاهی فیلسوفانه به جهان دارد. وی پس از بازنشستگی از كارهای سیاسی سال های آخر عمرش را در كیبوتز بوكر كه خود موسس آن نیز به شمار می آمد گذراند و در سال ۱۹۷۳ نیز در همان محل مرد. مجله تایم در ویژه نامه سال ۱۹۷۳ خود برای مرگ بن گوریون می نویسد:
بن گوریون در آخرین سال های رهبری دراماتیكش كتاب های فلسفی را می بلعید و گرایش عجیبی به بوداییسم پیدا كرده بود حتی در واپسین سال های عمرش زبان كهن یونانی رافراگرفته بود تا بتواند افلاطون را بخواند و حس كنجكاوی بی رحمانه ای در باب علوم طبیعی پیدا كرده بود و به شدت به اسپینوزا علاقه مند شده بود.
ترجمه و تالیف: ارشاد علیجانی
منبع : روزنامه شرق