شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


سرچشمه شور و حال ‏


سرچشمه شور و حال ‏
مرثیه‌سرایی كه در میان شاعران‌ِ پارسی‌گو دست ‌كم از نظر نگرش و محتوا، تا آنجا كه تاریخ شعر یاری می‌دهد و آثار شاعران در دست ما است، به یك منوال بوده است؛ پس از انقلاب ملت ایران و متأثر از آموزه‌های عرفانی امام خمینی (ره) مسیر آن در زبان فارسی كاملا‌ً تغییر كرد و محتوای مرثیه‌ها دگرگون شد. این مقال بر آن است كه به اختصار این مسئله را نشان دهد. نوشته‌اند: "رثا و مرثیه به شعرهایی اطلاق می‌شود كه در ماتم گذشتگان و تعزیت‌ِ خویشاوندان و یاران، اظهار تأسف و تألم بر مرگ سلاطین و صدور و اعیان و سران‌ِ قوم و ذكر مصائب پیشوایان‌‌ِ دین و ائمهٔ اطهار(ع) به‌خصوص حضرت سید‌الشهدا‌(ع) و برشمردن مناقت و فضائل و مكارم و تجلیل از مقام و منزلت‌‌ِ شخصی‌ِ متوفی و بزرگ نشان دادن‌‌ِ واقعه و تعظیم مصیبت و دعوت‌‌ِ ماتم‌زدگان به صبر و سكون و معانی دیگری از این قبیل سروده شده است"۱‏
بر این تعریف كه خود بیش از اندازه موسع است، موارد دیگری نیز افزوده شده است، از جمله: حبسیات و شعرهایی كه اشاره به آلام فردی یا جمعی دارد۲ اما به گمانم، تعریف مذكور هم زیاده از حد‌ّ جامع است و به جای تعریف‌‍ِ مرثیه، از استقرای‌ِ تمام ویژگیهای‌ِ مراثی حكایت دارد. آری در مراثی، مثلا‌ً ماتم‌زدگان را هم به صبر دعوت می‌كنند، اما این جانمایهٔ مرثیه نیست. در اصل، مرثیه همان است كه در ابتدای‌ِ تعریف آمده است: "اشعاری كه در ماتم و اظهار‌ِ تأسف بر مرگ ... سروده شده است". اما اینكه این مرثیه در ماتم چه كسی یا برای تعزیت‌‌ِ چه كسانی و یا تألم بر مرگ‌‌ِ كدام اشخاص سروده شده، چندان دخلی در ماهیت‌‍ِ آن ندارد.‏ پس مرثیه عبارت شد از شعرهایی كه در ماتم كس یا كسانی، یا برای اظهار تأسف بر مرگ‌‌ِ باز هم كس یا كسانی سروده شده است، حالا چه به قصد تعزیت‌‌ِ كس یا كسانی و چه برای بزرگداشت بزرگ یا بزرگانی. مثلا‌ً آنچه كثیری از شعرا، برای سید‌الشهدا(ع) سروده‌اند، برای تعزیت‌ِ‌ كسی نیست، بلكه برای تعظیم و تكریم نام و یاد آن بزرگوار و برای گرامی‌داشت حماسهٔ بزرگ‌‌ِ او و یارانش در واقعهٔ‌ عاشورا است. بنابراین اگر بپذیریم این قید را كه مرثیه برای "تعزیت‌‌ِ خویشاوندان و یاران‌" است، مراثی‌ای كه برای امام حسین‌(ع) سروده شده از محدودهٔ مرثیه خارج می‌شود و دیگر نمی‌توان به آنها عنوان مرثیه را اطلاق كرد؛ چرا كه این اشعار، برعكس این قید، آتش عزا را شعله‌ورتر می‌كند و داغ شهیدان كربلا را زنده نگه می‌دارد و برای خاطر مخاطبان اندوه افزون‌تری فراهم می‌سازد.‏ پذیرفتیم كه مرثیه عبارت از اشعاری است كه در ماتم‌ِ فرد یا افرادی سروده شده است و نپذیرفتیم كه چرا و به چه قصد. ظاهرا‌ً در گذشته آدمیان می‌توانستند نیت‌خوانی كنند و با راههایی، به نیتها و مقاصد افراد از رفتار، گفتار و كردارشان پی ببرند، اما روزگار‌‌ِ ما اگر از هیچ خاصیتی برخوردار نبوده، این ویژگی را داشته كه آدمیان را با محدودیتهایشان مختصری آشنا كند. از جمله، ما با گذشت زمان، دریافته‌ایم كه هیچ وسیله‌ای در اختیارمان نیست كه به كمك آن بتوانیم از نیتها و مقاصد‌ِ دیگران خبر بگیریم؛ تازه، در گذشته می‌شد از آثار‌‌ِ اعمال و كردار دیگران سخن گفت، ظاهرا‌ً معاصران‌ِ ما این را هم به طور كامل میسر نمی‌دانند. ما، تا حدودی می‌‌توانیم از توابع و لوازم یك عمل یا نظر باخبر شویم، اما اطلاع كامل از این امور باز با گذشت زمان می‌ماند. پس ما نمی‌توانیم از قصد‌ِ شاعران سخن گفته و در این بحث بگوییم: شاعران، مرثیه را به قصد تعزیت‌‌ِ دوستان و خویشاوندان یا با هدف‌‌ِ تكریم و ... سروده‌اند یا می‌سرایند، بلكه می‌‌توانیم بگوییم آنچه آنان در این باب سروده‌اند، در عمل این آثار را داشته یا نداشته است. مثلا‌ً می‌‌توانیم مدعی شویم كه مرثیه‌هایی كه شاعران دربارهٔ سید‌الشهدا(ع) و یارانش سروده‌اند یكی از راه‌هایی است كه موجب شده یاد و نام آن بزرگوار در ذهنها و دلها ماندگار شود. با تأكید بر این نكته كه نفس‌ِ این حماسه از آن‌چنان جانی برخوردار است كه نام هزاران مرثیه‌سرا را در ذهنها ماندگار كند!
باری از بحث پیرامون به مرثیه‌سرایی به‌سراغ اصل مدعای این نوشتار برویم‏
سخنی كه اكنون طرح می‌شود این است كه رویكرد شاعران در مرثیه‌هایِ خود یكسان است؛ چه آنهایی كه از سر ضرورت‌‌ِ شغل (شاعران درباری) مرثیه‌ ساخته‌اند و چه كسانی كه سوز دل خود را در قالب وزن و قافیه ریخته‌اند (شاعرانی چون خاقانی و حافظ) و چه كسانی كه با شعور دینی و شور ایمانی، دل به دست واژه‌ها سپرده‌اند (كسانی چون قاآنی و محتشم كاشانی). همهٔ این شاعران، برخلاف تنوع در قالب و احساس و عاطفه در یك چیز با هم مشتركند و آن عبارت است از همان مسئله‌ای كه در تعریف مرثیه ‌آمد، كه: "مرثیه بر اشعاری اطلاق می‌شود كه در ماتم گذشتگان و تألم بر مرگ‌ِ ... و تعظیم‌‌ِ مصیبت سروده شده است". به‌واقع در اموری از قبیل شعر، اهل فن به جای تعریف‌‌ِ "نفس‌الامری" به تعریفهایی مبتنی بر استقرا روی می‌آورند؛ یعنی به جای اینكه مثلا‌ً "شعر بماهو شعر" را تعریف كنند (یعنی آن‌چنان كه باید باشد) با استقرا در شعرهای موجود و در قالب ریختن‌‌ِ مشتركات‌ِ آنها، به زعم خود تعریفی از شعر را ارائه می‌دهند.به همین دلیل طبق تعریفهای قدما، شعرهای‌ِ نیما شعر نیست و شعرهای شاملو به هیچ‌وجه شعر نیست. در اینجا هم تعریف‌كننده، با جست‌وجو در میان آثار شاعران و یادداشت كردن ویژگیهای‌‌ِ مرثیه‌هایی كه سروده‌‌اند، به تعریفی از مرثیه رسیده است كه (همان‌گونه كه ذكر شد) بیش از حد‌‌ّ جامع است و تمام مسائل مربوط به مرثیه، چه داخل در تعریف و چه خارج از آن، در آن آمده و از جمله قیود مرثیه قرار گرفته است. بهتر ‌بود كه تعریف‌كننده، می‌گفت "از ویژگیهای مرثیه این است كه"، و بعد مطالب‌‌ِ خود را با این عنوان می‌آورد و نه به عنوان تعریف‌ِ مرثیه.‏ بنابراین با اتكا به تعریفی كه ذكرش رفت و با بررسی دیوانهای شاعران، می‌توانیم بگوییم كه در تمام این آثار، تأسف بر مرگ كسی و اظهار تألم از آن و یا ذكر مصیبت‌ِ همراه با حزن و اندوه، درونمایهٔ این شعرها را شكل می‌دهد.
برای تبیین مطلب به نقل چند نمونه از مرثیه‌های فارسی می‌پردازیم.
خاقانی در مرگ فرزندش می‌گوید:
دلنواز من‌ِ بیمار شمایید همه
بر بیمار‌نوازی به من آیید همه
من چو مویی و ز‌من تا به اجل یك سر‌‌ِ موی
به سرموی ز من دور چرایید همه؟
من كجایم؟ خبرم نیست، كه مست‌ِ خطرم
گر شما نیز نه مستید، كجایید همه۳‏
در این شعر، شاعر ناتوانی خود را در تحمل مرگ فرزند به بند وزن و قافیه می‌كشد و از دوستان و دوستداران خود می‌خواهد كه در كشیدن این بار او را یاری كنند. وی در مطلع دوم، بی‌تاب از آنچه بر وی می‌‌گذرد، از زبان فرزندش می‌سراید:‏
سر تابوت‌‌ِ مرا بازگشایید همه
خود ببینید و به دشمن بنمایید همه ‏
بر سر سبزهٔ باغ رخ من كبك‌مثال
زار نالید كه كبكان سرایید همه ‏
پس بگویید ز من با پدر و مادر من
كه چه دلسوخته و رنج هبایید همه
كم‌طاقتی شاعر به حد‌ّی است كه از زبان فرزند خطاب به طبیبان می‌گوید:
ای طبیبان‌ِ غلط‌گوی، چه گویم كه شما
نامبارك‌دم و ناساز‌دوایید همه
ای حكیمان‌‌ِ رصدبین، خط احكام شما
همه یاوه است و شما یاوه‌سرایید همه
و ای كسانی كه ز ای‍ّام وفا می‌طلبید
نوش‌دارو‌طلب از زهرگیایید همه۴‏آنچه در این ابیات موج می‌زند، اندوه است و تأسف. شاعر در فقدان فرزند خود طاقت از كف داده و تاب سنگین‌ بار فراق نوباوهٔ خود را ندارد و از این كه دلبندش روی در نقاب‌ِ خاك كشیده حسرت می‌خورد. به‌واقع شاعر از دو چیز دلگیر است؛ یكی مرگ فرزند و دیگر، باری كه فراق این فرزند بر دوش‌ِ او نهاده است. به‌عبارتی شاعر اگر می‌‌توانست دوری فرزند خود را تحمل كند، باز از اینكه فرزند او فنا شده متأثر می‌شد:‏
چه شنیدید اجل را؟ اجل آمد، گویی
كز فنا فارغ و مشغول بقایید همه۵‏
در اینجا شاعر از زبان فرزند خود به زندگان می‌گوید: شما چون در بقا غرقید، اجل را نمی‌دانید و فقط من كه فانی شده و از میان رفته‌ام معنای در رسیدن‌‌ِ اجل را می‌دانم. گویی آنان كه مرگ عزیزان‌‌ِ خویش را می‌بینند خود نمی‌میرند و هماره مشغول بقا خواهند ماند.
حافظ نیز به سیاق‌ِ ویژهٔ خویش در مرگ فرزندش مرثیه‌ای سروده است:‏
بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل كرد
باد غیرت به صدش خار پریشان‌دل كرد
طوطی‌‌ای را به خیال‌‌ِ شكری دل خوش بود
ناگهش سیل‌ِ فنا نقش‌ِ امل، باطل كرد
قره‌العین من آن میوهٔ دل یادش باد
كه چه آسان بشد و كار مرا مشكل كرد
تا می‌رسد به:
آه و فریاد كه از چشم‌ِ حسود مه چرخ
در لحد ماه كمان‌ابروی‌‌ِ من منزل كرد۶‏
سنگینی بار فراق فرزند، حافظ و خاقانی را بدگمان كرده است، در نتیجه خاقانی بدگمان به اطراف و اطرافیان خود بد می‌گوید، اما حافظ كه جهان وسیع‌تری دارد از مه چرخ می‌نالد و انگشت اتهام به سوی آن دراز می‌كند، اما به روش متداول‌‌ِ خود سعی می‌كند غزلی زیبا به اطرافیان و مخاطبان خود ارائه كند. هم حافظ و هم خاقانی هر دو در مورد مرگ از تعبیر "فنا" بهره می‌برند، حافظ اجل را به "سیل فنا" تشبیه می‌كند و خاقانی عیناً فنا را در برابر اجل به كار می‌گیرد و معادل آن محسوب می‌كند؛ تنها تفاوت در این است كه خاقانی به هم‌نوعان خود (از جمله طبیبان) بد می‌گوید، اما حافظ با مه‌ چرخ درمی‌‌افتد، آن‌هم شاید به خاطر اینكه با آن می‌تواند شبكهٔ تداعی معانی‌ِ "ماه كمان‌ابرو" و "چشم حسود" و "مه چرخ" را به راه بیندازد!‏
در مرثیه سرودن برای عزیزان، طبیعی است كه شاعر طاقت از كف بدهد و به هرچه لازم می‌داند بد و بیراه بگوید؛ عزیز خود را بزرگ بدارد؛ دوری او را بزرگ جلوه دهد؛ برای كاستن از رنج خود از دیگران همدردی بخواهد؛ مرگ عزیز خود را با فنا یكسان بینگارد؛ و... اما آیا برای سید‌الشهدا‌(ع) هم می‌باید به همین نحو مرثیه سرود؟ آیا بین مرگ‌ِ او با مرگ آدمهای معمولی تفاوتی نیست؟‏
از قوامی رازی آغاز می‌كنیم؛ از شاعر قرن پنجم هجری، كه سروده است:
روز دهم ز ماه محرم به كربلا
ظلمی صریح رفت بر اولاد مصطفی
هرگز مباد روز چو عاشور در جهان
كان روز بود قتل شهیدان به كربلا
آن تشنگان آل محمد اسیروار
بر دشت كربلا به بلا گشته مبتلا‏
تا آنجا كه شاعر، به واقعهٔ عاشورا به دیدهٔ عبرت می‌نگرد و می‌گوید:
قتل حسین و بردگی اهل‌‌ِ بیت‌ِ او
هست اعتبار و موعظهٔ ما و غیر ما
دل در جهان مبند كزو جان نبرده‌اند
پروردهٔ پیمبر و فرزند‌ِ پادشا
هرگه كه یادم آید از آن سی‍ّد شهید
عیشم شود منغّص و عمرم شود هبا
و این یعنی حادثه‌ای در زمین اتفاق افتاده است و ما زمینیان باید، مثل باقی حوادثی كه در زمین رخ می‌دهد، به دیدهٔ عبرت در آن بنگریم و آگاه باشیم كه این سرا، جای دل بستن نیست، چرا كه حتی در اوج هم (فرزند پیمبر یا پادشاه بودن ) نمی‌توان از آن جان سالم به در ب‍ُرد. شاعر در وصف سید‌الشهدا(ع) می‌نویسد:
روز دگر چنان‌كه شنیدی مصاف كرد
حاضر شده ز پیش و پس اعدا و اولیا
بر تن زره كشیده و بر دل گره زده
رویش ز غبن تافته پشتش ز غم دو تا
از آسمان دولت او ماه گشته گم
وز آفتاب صورت او گم شده ضیا۷‏
و نقل حكایت عاشورا به همین منوال است تا عصر ما، حتی علما و بزرگانی هم كه برای حضرت سید‌الشهدا مرثیه‌ای سروده‌اند، اغلب با همین دید از حماسهٔ‌ حسینی یاد كرده‌اند: ذكر مصیبت و شكوه از ظلم اعدا. گویی در پس آنچه در كربلا اتفاق افتاد، هیچ چیز دیگری وجود نداشت. حتی در عصر صفویه هم كه مراسم‌ عزاداری برای حسین‌بن‌علی(ع) شور بیشتری یافت، در این نگاه تغییری حاصل نشد. و این نگاه‌ِ یكسان به حادثهٔ عاشورا تا روزگار ما تداوم داشته است. برای نمونه بنگرید به ترجیع‌بند محتشم كاشانی، اشعار مرحوم كمپانی (كه از علما بود) و بخوانید این چند بیت را از قاآنی شیرازی:‏
با رود چه؟ خون. كه؟ دیده. چه‌سان؟ روز شب . چرا؟
از غم. كدام غم؟ غم‌ِ سلطان‌ِ اولیا
نامش كه ب‍ُد؟ حسین. نژاد كه؟ از علی
‏ مامش كه بود؟ فاطمه. ج‍َد‌ّش كه؟ مصطفی
چون شد؟ شهید شد. به كجا؟ دشت ماریه.
كی؟ عاشر‌ِ محرم. پنهان؟ نه، بر ملا.
شب كشته شد؟ نه، روز. چه هنگام؟ وقت‌ِ ظهر
شد از گلو بریده سرش؟ نی، نی، از قفا
سیراب كشته شد؟ نه، كس آبش نداد؟ داد
كه؟ شمر. از چه چشمه؟ ز سرچشمهٔ فنا.۸‏در این شعر هم با همان نگاه متداول، واقعهٔ عاشورا روایت شده است و طرفه آنكه مصرع آخری كه نقل شد، كاملا‌ً در تضاد با معارف اسلامی و مخالف صریح آیات قرآن است، چرا كه در این مصرع شهادت سید‌الشهدا با فنا برابر دانسته شده است (مثل مرثیه‌های خاقانی و حافظ برای فرزندانشان)، در صورتی كه هیچ مرگی نه فنا كه هجرت است؛ هجرت از دنیایی به دنیایی بزرگ‌تر، چه رسد به شهدا كه حتی در برزخ هم چشم بر هم نمی‌نهند، بلكه مستقیم از دنیا به مهمانی رب‌ّ خود وارد می‌شوند. در آیهٔ ۱۶۹ و ۱۷۰ سورهٔ مباركهٔ آل عمران خداوند به‌صراحت می‌فرماید: مبادا شهدا را مرده بپندارید، چرا كه آنان زنده‌اند و نزد خدای خود روزی می‌خورند.۹‏
آنچه تاكنون نوشته شد، برای اثبات این نكته بود كه شاعران پارسی‌گوی، در سرودن‌‌ِ مرثیه تفاوت چندانی بین مردگان‌ِ معمولی و شهیدان نگذاشته‌اند و بر مرگ‌ِ هر دو گروه، به یك اندازه، اندوه سروده‌اند و غصه خورده‌اند.‏ برخی از عارفان، هر عصری را جلوه‌ای از یكی از اسمای الهی دانسته‌اند. شاید بتوان به قرینهٔ این سخن گفت، در میان مسلمان در هر عصری، برخی از آیات الهی و معارف‌ِ اسلامی برجستگی داشته و دیگر آیات و معارف در ذیل‌ِ آن معنا شده است. در دوران ما، یعنی سی ـ چهل سال‌‌ِ اخیر هم می‌توان گفت كه آیات‌ِ جهاد و شهادت چنین نمودی داشته‌اند. در این دوران حتی علما هم به دو گروه تقسیم شده‌اند: مجاهد و مبارز و غیرمجاهد و غیرمبارز. و این، شاید بازخوردی بوده از شرایط و مقتضیات زمانه؛ چرا كه پس از برخورد حذفی‌ِ رضا شاه با علما، و احساس خطر علمای مسلمان نسبت به سكولار شدن‌ِ جامعه و فرهنگ و در خطر قرار گرفتن اصل اسلام می‌باید هم این نگرش به وجود بیاید و در مقابل نگرشهای دیگر ظهور و بروز بیشتری داشته باشد. سلسلهٔ علمای مجاهد در عصر ما را می‌توان به شهید مدرس و مرحوم كاشانی و دیگر علمای آن دوران رساند؛ اما درخشان‌ترین چهرهٔ این سلسله، بی‌شك امام خمینی(ره) است، كه با اعتماد ‌به‌نفس‌ِ بی‌نظیر و با عزمی قاطع و صبری ناپیدا‌كران، مجاهدتی یك‌تنه آغاز كرد و آن‌چنان در كار خود تداوم داشت تا دریایی از خروش و طوفانیهایی از بیداری و آگاهی به وجود آورد. برای نمونه چند مورد از سخنان امام خمینی(ره) را می‌آوریم و با تفسیر او از اسلام آشنا می‌شویم:
"اسلام با حماسهٔ شیعه همیشه مقارن بوده است. در صدر اسلام، امیرالمؤمنین، سلام‌الله علیه، بزرگمرد اسلام، بزرگمرد دنیا، با مجاهدات بزرگ خود اسلام را رشد داد، اسلام را شكوفا كرد... یا ائمهٔ طاهرین او مثل سید‌الشهدا، سلام‌الله علیه، كه قیام و نهضت كرد... پس از آنها طایفه‌ای كه با جب‍ّاران و یا دیكتاتورهای‌ِ عصر مقابله و معارضه كردند، همین شیعیان علی علیه‌السلام، بودند. در عصر ما هم شما شیعیان‌ِ بزرگ‌ِ اسلام تنها طایفه‌ای هستید كه در مقابل دیكتاتورها و در مقابل ابرقدرتها ایستادید... اسلام به‌واسطهٔ طایفهٔ شیعه زنده است. قیامهای پی‌درپی‌ِ شیعهٔ علی، علیه‌السلام، اسلام را زنده كرده است"۹‏
و یا: "شما در تاریخ كجا سراغ دارید كه داوطلب بیایند و بگویند كه من می‌خواهم شهید بشوم. یاالله! دعا كن كه من شهید بشوم. گریه كند به اینكه دعا كن كه من شهید بشوم. این اسلام است كه این‌طوری كرده است"۱۰‏
‏و از این نمونه در سخنان امام‌(ره) زیاد است كه: "در روایتی كه در كافی نقل شده است، در این روایت انبیا را مقارن شهدا قرار داده است كه در جلوه‌ای كه حق ‌تعالی می‌كند بر انبیا، همان جلوه را بر شهدا می‌كند. شهید هم ... حجاب را شكسته است؛ همان‌طور كه انبیا حجاب را شكسته بودند... مژده داده‌اند كه برای شهدا این آخر منزلی كه برای انبیا هست، شهدا هم برحسب‌‌ِ حدود وجودی خودشان به این آخر منزل می‌رسند. این‌طور مطلبی كه برای شهید گفته شده است برای كم كسی است. آنها را قرینهٔ انبیا قرار داده‌اند. در روایتی هست كه هر خوبی بالاتر از او هم خوبی هست تا برسد به قتل در راه خدا؛ شهادت در راه خدا، بالاتر از او دیگر خوبی‌ای در كار نیست"۱۱ ‏
امام خمینی(ره) بیش و پیش از آنكه به عمل سیاسی بپردازد، فقیه، الهی‌دان، فیلسوف و سرانجام عارف بود و كاریزمای او در میان مردم، از اینجا سرچشمه می‌گرفت. او در بهترین سالهای جوانی، مثل انبیای الهی، در خلوت به تهذیب نفس و خودسازی پرداخته بود و بدین طریق خود را برای ورود به عرصهٔ اجتماع و مسئولیت‌پذیری اجتماعی مهیا كرده بود و اگر می‌بینیم كه پس از خرداد ۴۲، ذره‌ای در انجام وظیفهٔ اجتماعی به خود تردید راه نداد و حتی لحظه‌ای نایستاد یا عقب ننشست، به‌خاطر آن سرمایهٔ معنوی‌ِ مطمئنی بود كه در جوانی و میان‌سالی، برای خود فراهم كرده بود، با اندوخته‌ای كه به مرور در میان جامعه منتشر شد و كم‌كم آثار و بركات‌ِ آن در فرهنگ و سیاست و اجتماع، ظهور و بروز یافت. بسیاری دیده بودند، از جمله مأموران رژیم شاه، كه امام خمینی(ره) ذره‌ای از مرگ نمی‌هراسید و اگر او دیگران را در سالهای جنگ به جهاد و شهادت فرا می‌خواند، خود سالها پیش جهاد و رفتن تا مرز شهادت را تجربه كرده و این آزمون را با توفیق و سربلندی گذرانده بود. بدین سبب، ن‍َف‍َس او در نفوس طوفان به پا می‌كرد و كلام او به دلها و جانها حیات می‌بخشید.
سنگ‌نوشته‌های قبرستانها، اغلب حاوی چند چیز است: طلب دعای خیر، گله از بی‌وفایی دنیا، اندوه از جوانمرگی، و ... و خلاصه چیزی از شادی و شادكامی در آن نیست، اما بر سنگ مزار شهیدان انقلاب و جنگ تحمیلی، قضیه كاملا‌ً برعكس است و هر چه هست، شادی است و احساس سرفرازی و پیروزی!
كه گر حال و مقام من بدانی
شهادت را دگر مردن ندانی
یا:
می‌رفت و ترانهٔ شهادت می‌خواند
انگار كه عزم هجرتی والا داشت
شهادت لاله را بوئیدنی كرد
شهادت جامه را پوشیدنی كرد
ببوس ای خواهرم قبر برادر
شهادت سنگ را بوسیدنی كرد۱۲‏
بر سنگ مزار جوانی هم آمده است: شهادت در وطن حجلهٔ دامادی‌ ماست/ این شهادت در ره‌ِ دین شادی ماست
در شعر شاعران متعهد ما هم این تفاوت‌ِ نگاه و دیدگاه كاملا‌ً مشهود است.
برای نمونه، این چند رباعی را ببینید:
خورشید اگر به مهر تابنده شده است
وز عطر بهار، شهر آكنده شده است
تغییر نیامده است در لیل و نهار
ذرات تو در جهان پراكنده شده است۱۳‏
وقتی علم ستیز بالا می‌رفت
صد تیغ شهاب‌ریز بالا می‌رفت
خورشید به عزم حمله بر شب از كوه
آهسته و سینه‌خیز بالا می‌رفت
(قیصر امین‌پور)می‌رفت به فوج عاشقان پیوندد
چون موج به بحر بی‌كران پیوندد
گفتم: به كجا؟ به خنده گفتا: تا وصل
آنجا كه زمین به آسمان پیوندد
(علی صوفی‌زاده)
یاران ز دیار رمز و راز آمده‌اند
از عرصهٔ عشق، سرفراز آمده‌اند
خورشید‌صفت به شب شبیخون زده‌اند
با دامن پرستاره باز آمده‌اند
(جلال محمدی)
نوشیدن نور ناب كاری است شگفت
این پرسش را جواب كاری است شگفت
تو گونهٔ یك شهید را بوسیدی
بوسیدن‌ آفتاب كاری است شگفت
(قیصر امین‌پور)
و در مقابل مرثیه‌هایی كه از شاعرانی چون قاآنی و دیگران نقل كردیم این مرثیه را كه شاعر برای شهید جلال محقق گفته است ملاحظه كنید:
از زمزم خون، زلال را آوردند
سرچشمهٔ شور و حال را آوردند
بوی نفس‌ِ سپیده برمی‌خیزد
از سینهٔ شب جلال را آوردند ۱۴‏
‏(احمد خوانساری)
در شعرهایی كه در پارهٔ سوم و چهارم‌ِ این مقاله نقل شد همه‌اش سخن از فنا است و زاری و رنج و خون دل و لحد و اسارت و عیش منغض و بی‌وفایی دنیا و... .
در شعرهایی كه در این بخش نقل شد، همه‌اش بحث از نور است و بهار. در این شعرها شهید به خورشید تشبیه شده است و شهادت شده است طریقی برای پیوند زمین با آسمان.
در شعر شاعران متعهد، شاعر به جای آنكه برای شهیدان غصه بخورد به حال‌ِ آنها غبطه می‌خورد:
پرستوهای عاشق پرگشودند
غزلهای جدایی را سرودند
نسیم‌آسا شبی زین‌جا گذشتند
مرا ای كاش با خود برده بودند۱۵‏
و این چند بیت را هم بخوانید از زكریا اخلاقی:‏
كس تماشا نكند منظره زیباتر از این
خاطری را نبود خاطره زیباتر از این
آن‌چنان پنجره بر نور گشودی كه به عشق
نگشوده است كسی پنجره زیباتر از این
زیر شمشیر شهادت سحر آن‌سان رفتی
كه نرفتند از این دایره زیباتر از این
نرسد دعوت معشوق فریباتر از آن
نشكفد تلبیه از حنجره زیباتر از این ۱۶‏
سرانجام:
به گمان این نوشته، تفاوتی كه مرثیه‌های شاعران متعهد پس از انقلاب با اكثر قریب به اتفاق‌ِ شاعران قبل از آن دارد، ناشی از الهام گرفتن از مشرب اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی(ره) و نوع تفسیر او از آموزه‌های دین اسلام و آیات قرآن است. امام خمینی(ره) به ضرورت زمانه، خود عمری با شهادت زیست و نه تنها لحظه‌ای از مردن در راه خدا نترسید، كه همواره در آرزوی شهادت بود. گفتیم كه شاید ضرورت زمانهٔ او چنین اقتضا می‌كرد. چرا كه در عصر او بحث بر سر اصل اسلام بود و این خود دین خدا بود كه در خطر قرار گرفته بود و او خود را مأموری می‌دید الهی كه می‌باید از این دین دفاع كند و در این راه همهٔ هستی خود را در طبق اخلاص بگذارد.
در عصر ما ضرورت مجاهده در راه حفظ دین اسلام به جایی رسیده بود، كه همان‌گونه كه در این مقاله آمده، علما به دو گروه تقسیم شدند: مجاهد و غیرمجاهد. و چنان شد كه این تقسیم‌بندی به زمانهای گذشته نیز توسعه داده شد، در صورتی كه چه ‌بسا در روزگاران گذشته چنین ضرورتی نمی‌توانسته معنا و مفهوم داشته باشد و مسائلی دیگر مطرح بوده است. برای مثال شاید جهاد مجلسی‌های بزرگ همان كاری بوده است كه انجام داده‌اند: حفظ، ثبت و ضبط میراث‌ِ معنویِ تشیع.
‏۱ـ شعر و ادب فارسی، زین‌العابدین مؤتمن، تهران بی‌نا، ۱۳۳۲، ص ۴۷.
۲. درودی جوان، مرتضی، مقالهٔ : مرثیه در ادب فارسی، مجلهٔ: تابران، شمارهٔ نهم، فروردین ـ اردیبهشت ۱۳۸۱.
۳. هزار سال شعر فارسی، به انتخاب؛ سیروس طاهباز، تهران: كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان، ۱۳۸۰، ص ۲ ـ ۱۵۱.
۴. همان، ص ۵ ـ ۱۵۴.
۵. همان، ص ۱۵۵.
۶. دیوان حافظ، از نسخه محمد قزوینی و دكتر قاسم غنی، تهران: یاسین، ۱۳۷۸، ص ۱۳۹.
۷. كلیه اشعار قوامی رازی به نقل از منبع قبلی، ص ۱۱۷ ـ ۱۱۳.
۸. همان، ص ۳۵۹.
۹. كسانی را كه در راه خدا كشته شده‌اند مرده مپندار، بلكه زنده‌اند و در نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند و از فضیلتی كه خدا نصیبشان كرده است شادمان‌اند.. (سورهٔ آل‌عمران، آیات ۱۶۹ و ۱۷۰)
۱۰. در جست‌وجوی راه از كلام امام، دفتر چهارم، تهران موسسهٔ انتشارات امیر‌كبیر، ۱۳۶۱، ص ۴۰ ـ ۳۹.
۱۱. همان، ص ۴۳.‏
‏۱۲. آواز پر ملائك محمدكاظم، مجموعه شعر "سنگ مزار شهیدان"، تهران: بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس، ۱۳۷۷، ص ۳۱۸ ـ ۳۱۷.
۱۳. مصطفی محدثی خراسانی
۱۴. تمام این رباعی از این منبع نقل شده است: رباعی امروز، محمدرضا عبدالملكیان، تهران انتشارات برگ، ۱۳۶۷.‏
‏۱۵. گزیدهٔ ادبیات معاصر، صادق رحمانی، مجموعه شعر، ش ۱۲۰، تهران: نیستان، ۱۳۸۰، ص ۴۹.
۱۶. تبسمهای شرقی، زكریا اخلاقی، تهران: حوزه هنری، ۱۳۸۰.‏

جواد صالحی
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر


همچنین مشاهده کنید