شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


مهربانی با پیش شرط یا بدون آن‌...


مهربانی با پیش شرط یا بدون آن‌...
خانواده‌هایی که دور و بر ما زندگی می‌کنند با همه تفاوت‌هایشان در شاخص‌های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی در ۲ قالب کلی پذیرنده و طرد کننده قرار می‌گیرند.
برخلاف خانواده‌های طردکننده، فضای خانواده‌های پذیرنده یا مشارکت جو به گونه‌ای طراحی شده است که به دیدگاه‌ها، اظهارنظرها، استعدادها و کنش‌های اعضا فرصت بروز و ظهور می‌دهد.
اعضای خانواده‌های پذیرنده بدون پیش شرط و تبصره با هم مهربانی می‌کنند، اختلافات را به شکلی هدایت شده بروز می‌دهند، به عقاید همدیگر احترام می‌گذراند، برنقاط قوت هم تکیه می‌کنند، از یکدیگر عیب جویی نمی‌کنند و در پی سلطه نیستند.
دکتر فرزانه صداقت، روان‌شناس با تشریح ۲ نوع خانواده کلی (خانواده پذیرنده و خانواده طردکنند) معتقد است: خانواده‌های نوع اول شکلی پذیرنده دارند. به این معنا که روابط اعضا با هم براساس پذیرش دیگری شکل می‌گیرد، اما خانواده‌های نوع دوم سلطه جو و طردکننده‌اند و دائم در حال دفع دیگری هستند.
شما هر خانواده‌ای را که دور و برتان می بینید می‌توانید در این دو مدل جای بدهید. به هر حال ویژگی‌های این دو نوع خانواده در مقابل یکدیگر قرار می‌گیرد. اگر در خانواده‌های نوع اول خویشتن دوستی و دیگر دوستی را می‌بینیم، در خانواده‌ نوع دوم افراد هم با خود و هم با دیگری سوءرفتار دارند و محبت یکدیگر را نمی‌پذیرند.
در ضمن در این نوع خانواد‌ه‌ها سلطه‌جویی به شکل فعال یا منفعل دیده می‌شود. یکی از تفاوت‌های عمده خانواده‌های نوع اول و دوم این است که در خانواده‌های پذیرنده، توانایی‌ها و قابلیت‌های افراد آنچنان که هست پذیرفته می‌شود و بایدها و نبایدهای توهین‌آمیز و تحقیرکننده وجود ندارد. اگر باید و نبایدی هم مطرح می‌شود توام با مهر و علاقه است، در صورتی که در خانواده‌های نوع دوم، این تصور غلط رایج است که همه باید مثل ما باشند.
● معیشت، بیرون از دایره پذیرش و طرد
به اعتقاد این روان‌شناس، پذیرنده بودن یا نبودن خانواده ارتباطی با جبر روزگار یا شرایط اقتصادی ندارد. چه بسا خانواده‌هایی که در شرایط بغرنج اقتصادی قرار دارند اما پذیرنده‌اند، همچنان که لئوبوسکالیکا، کشیش و نویسنده معروف در کتاب پرتیراژ «زندگی با عشق چه زیباست» تعریف می‌کند که خانواده‌ای فقیر داشته، به طوری که مجبور بوده‌اند کلم پخته بخورند؛ اما یکدیگر را دوست داشتند و به هم عشق می‌ورزیدند. در مقابل خانواده‌هایی هم وجود دارند که کوچک‌ترین دغدغه و مشکل اقتصادی ندارند و در رفاه کامل با بهترین امکانات زندگی می‌کنند اما جو همین خانواده‌ها و روابط حاکم بر آن سرد و طردکننده است.
● بینش، گام اول‌
اما پرسشی وجود دارد: آیا خط‌کشی بین خانواده‌های پذیرنده و طردکننده، همیشگی است؟ خانواده‌ای که طردکننده است، برای همیشه طردکننده است؟ فضای خانواده را نمی‌توان تغییر داد؟
دکتر صداقت شرط تغییر از طرد به پذیرش را بینش می‌داند: بینش اولین گام برای تغییر است. شما اگر احساس نکنی که حالت خوب نیست، می‌پذیری که دنبال تغییر شرایط نباشی؟ بسیاری از افراد واقعا حالشان خوب نیست؛ اما درباره این موضوع بینش ندارند و اگر هم کسی به آنها بگوید حالشان خوب نیست، بلافاصله گارد می‌گیرند و شروع می‌کنند به متهم کردن بنابراین بینش نسبت به مشکل گام نخست در تغییر است و گرنه کسی که می‌گوید:‌«ما همین طور که هستیم خوبیم» به همان وضعیت موجودش قناعت کرده است.
اما وقتی خانواده‌ای پذیرفت که روابطش نه براساس احترام متقابل که بر مدار سلطه قرار دارد و از طرفی می‌خواهد این وضعیت را تغییر دهد با برگزاری دوره‌های مهارت زندگی می‌توان رفتارهای این خانواده را اصلاح کرد، به شرط این که درمانگر مشوق خوبی باشد و خانواده را در مسیر نرم و آرامی قرار دهد، برای این که افراد بیشتر به اینرسی (سکون) و برگشت به وضعیت اول تمایل دارند، بنابر این تغییر باید با نرمش صورت گیرد.
● کودک خانواده پذیرنده، کودک میانجی‌
اما پژوهش صورت گرفته‌ای در یکی از کشورها تفاوت خانواده‌های پذیرنده و طردکننده را به طرز جالبی نشان می‌دهد. این پژوهش آنقدر تاثیرگذار بوده که در حال حاضر به فیلمی‌ آموزشی در سراسر جهان تبدیل شده است.
فضای این پژوهش در یک مهدکودک می‌گذرد. در این پژوهش ۲ دوربین در بیرون و درون مهدکودک رفتارهای والدین و بچه‌ها را زیرنظر گرفت. نکته جالب اینجا بود که وقتی خانواده‌ها برای بردن بچه‌ها به مهدکودک می‌آمدند رفتارهای کاملا متفاوتی داشتند.
پدر مادری به محض خروج بچه از مهدکودک او را در آغوش می‌گرفتند، می‌بوسیدند و به اتفاق سوار ماشین می‌شدند. خانواده دیگری از ماشین پیاده می‌شدند، سلام و احوالپرسی رد و بدل می‌کردند.
خانواده‌هایی هم بودند که زحمت پیاده شدن از ماشین را به خودشان نمی‌‌دادند، از همان جا به بچه می‌گفتند: بپر بالا! بعد هم غر می‌زدند که چرا یقه لباست آن طوری است، چرا کیفیت را آن طور دست گرفته‌ای ، چرا... در این پژوهش چندین هفته رفتار خانواده‌ها به این شکل کنترل می‌شد. از طرفی همزمان با این دوربین، دوربین دیگری اعمال و رفتارهای کودکان را ضبط می‌کرد.
در یکی از صحنه‌های این پژوهش که بعدا به فیلم مستند آموزشی تبدیل شد، ۲ کودک از خانواده‌های طردکننده (همان خانواده‌هایی که جلوی مهدکودک رفتار سردی با کودکانشان داشتند) در حال دعوا با هم هستند و به صورت هم چنگ می‌اندازند. در این میان کودکی که از خانواده پذیرنده است (همان خانواده‌هایی که از ماشین پیاده می‌‌شوند و کودکشان را در آغوش می‌گیرند) سعی می‌کند با میانجگیری آن دو کودک را از هم جدا کند.
این کودک پنجساله نمی‌تواند آن دو کودک را از هم جدا کند، شروع می‌کند به نوازش آن دو کودک، باز نتیجه نمی‌گیرد. آن دو را رها می‌کند و با دقت دوروبرش را می‌پاید. همان لحظه بیسکویتی را بالای تاقچه می‌بیند. قد کودک به تاقچه نمی‌رسد، می‌رود طبل کوچکی پیدا می‌کند و طبل را زیر پایش می‌گذارد و بالاخره موفق می‌شود بیسکویت‌ها را از روی طاقچه بردارد.
او با بیسکویت‌ها به نزد همان دو کودک که در حال دعوا هستند برمی‌گردد، آن دو کودک به محض این که بیسکویت ‌ها را می‌بینند از هم جدا می‌شوند و شروع می‌کنند به خوردن بیسکویت‌ها.
آنچه واضح است این که والدین که خودشان را دوست ندارند، نمی‌توانند کودکشان را هم دوست داشته باشند. پدر مادری که تصور می‌کنند تعریف از خود، خودخواهی است، نمی‌توانند نه خود و نه دیگری (کودکشان) را بپذیرند.
والدینی که طردکننده‌اند، تصور می‌کنند اگر از کودکشان تعریف کنند لوس می‌شود، در صورتی که پژوهش‌های جدید روانشناختی نشان می‌دهد برای رشد مطلوب کودک تا زمانی که او خودش می‌خواهد باید در آغوش والدین بماند.
نیلی انگجی، کارشناس ارشد مشاوره، شکل تصمیم‌گیری در خانواده را پیش شرط مهمی در مشارکت‌جو بودن یا نبودن خانواده می‌داند: اگر پدر، مادر یا هر دو نقش سالاری در خانواده را عهده‌دار شوند، طبیعتا کمترین فضایی برای اظهارنظر فرزندان وجود نخواهد داشت و خود به خود آنها از مجاری تصمیم‌گیری حذف خواهند شد.
این شیوه از رفتار علاوه بر این که می‌تواند حس اعتماد به نفس را از فرزندان بگیرد و در مسوولیت‌پذیری آنها خلل وارد کند، آنها را از واقعیت‌های خانواده نیز دور نگه می‌دارد.
برای مثال در خانواده‌ای که مشارکت جو نیست، طبیعی است فرزندان آگاهی درستی درباره درآمدها و هزینه‌های خانواده ندارند و نمی‌دانند خانواده‌شان با طیف وسیعی از هزینه‌ها روبه‌روست بنابراین فرزندان مدام روی خواست‌ها و نیازهایشان که عمدتا محصول قیاس در مدرسه و جامعه است، پافشاری می‌کنند و فضای خانواده را به سمت تنش، درگیری و دعوا سوق می‌دهند.
اتفاق دیگری که در این قبیل خانواده‌ها می‌افتد و بسیار حائز اهمیت است، تصور غلط فرزندان از معیارهای محبت والدین است. فرزندان در این خانواده‌ها عمدتا محبت والدین را مشروط به رسیدن به خواسته‌هایشان می‌کنند؛ به عبارت بهتر آنها اگر بلافاصله به خواسته‌ها و درخواست‌هایشان برسند، دست به این نتیجه‌گیری می‌زنند که: «پس والدین ما را دوست دارند»‌ اما در صورتی که به این خواسته‌ها نرسند، تصور می‌کنند «آنها از ما بدشان می‌آید».
این در حالی است که در خانواده‌های مشارکت جو به دلیل این که فرزندان در جریان تصمیم‌گیری‌ها قرار می‌گیرند، بخوبی از وضعیت و فضای اقتصادی ‌ معیشتی خانواده آگاهند و سطح انتظارات و توقعات خود را در سطح هزینه‌ها و درآمدها موازنه می‌کنند. اتفاق دیگری که در این خانواده‌ها می‌افتد، مستقل بودن محبت والدین از رسیدن به خواسته‌های فرزندان است.
در این خانواده‌ها محبت والدین در ذهن فرزندان مولفه‌ای مجزا از رسیدن آنها به خواسته‌هایشان است بنابر این وقتی فرزندی در این خانواده به خواسته‌هایش نمی‌رسد، اولا آن را به کمبود محبت پدر مادر گره نمی‌زند و در گام‌ بعدی به سبب درک و دریافت درستی که از واقعیت‌های خانواده‌اش دارد، فضا را به سمت تنش هدایت نمی‌کند.
● برخورد سخاوتمندانه با دیدگاه فرزندان‌
نکته مهم دیگری که این مشاور روی آن انگشت می‌گذارد، وجود فضای انعطاف‌پذیری در خانواده‌های مشارکت جوست؛ به این معنا که اگر دیدگاهی ولو از سوی کوچک‌ترین و کم سن و سال‌ترین فرد خانواده ابراز شود، اما درست باشد، پذیرفته می‌شود. در واقع والدین مشارکت جو به این دیدگاه بسیار درست رسیده‌اند که: پذیرفتن نظرات درست کوچک‌ترها نه تنها منافاتی با وظایف مسوولیت‌های آنها ندارد، بلکه در رشد سالم فرزندان به آنها کمک می‌کند. البته حرف آخر را والدین می‌زنند؛ اما اینجا هنر و مدیریت پدر مادر و دخالت دادن فرزندان در پروسه تصمیم‌گیری بسیار مهم و تاثیرگذار است.
نکته دیگر، دخالت ندادن بیش از حد بازه سنی فرزندان در اظهارنظرهایشان است. این‌گونه نیست که تصور شود فقط فرزندان بزرگ‌تر حق اظهارنظر یا سهیم شدن در تصمیم‌گیری را دارند، چه بسا نظرات فرزندان کوچک خانواده درست‌تر و منطقی‌‌تر باشد، به عبارت دیگر نباید فضای تصمیم‌گیری به گونه‌ای ایجاد شود که فرزندان کوچک احساس کنند دیدگاه‌هایشان کم‌ترین تاثیری در تصمیم‌های خانواده ندارد، چرا که آنها را به سمت انزوا می‌کشاند.
به هر حال یکی از پایه‌های رشد شخصیتی کودکان به وجود آوردن فضای آزادی برای اظهارنظر و طرح دیدگاه‌‌های آنهاست. مسلما والدین باید به شکلی کاملا جدی به نظرات فرزندانشان توجه و با استدلال و منطقی که از سوی کودک پذیرفتنی است، این نظرات را تحلیل کنند.
منبع : روزنامه هموطن سلام