شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


نگاه اخلاقی نظریه انتقادی


نگاه اخلاقی نظریه انتقادی
نظریه انتقادی، مکتب بسیار موثری در حوزه تلاش‌های دانشگاهی و علمی بوده است که طیف گسترده‌ای از زیباشناسی تا جامعه‌شناسی و اخلاق را در برمی‌گیرد. در دهة ۱۹۸۰ میلادی چشم‌انداز انتقادی در روابط بین‌الملل مطرح شد. با وجود اینکه عنوان «مکتب» یا «نظریه» برای نظریه انتقادی در بسیاری از متون درسی به کار می‌رود اما بسیاری از نویسندگان وجود یک «مکتب انتقادی» یا «راست‌کیشی انتقادگرایی» را رد می‌کنند. البته این ادعا را می‌توان در خصوص سایر نظریه‌های روابط بین‌الملل نیز صادق و اطلاق عنوان «نظریه» یا «مکتب» به همه این چارچوب‌های تحلیلی را با مسامحه دانست.
نظریه انتقادی ریشه در اروپای غربی دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ دارد. در این زمان مارکسیسم نه تنها مجبور شد تا شکست برخی از قیام‌های انقلابی را بپذیرد، بلکه ظهور فاشیسم را نیز پذیرفت. در واقع نظریه انتقادی از تلاش‌های به عمل آمده در قالب سنت مارکسیستی رشد نموده ‌است.اما به رغم این پیشینه تأثیرات نظریه انتقادی بر روابط بین‌الملل در سال‌های اخیر مشاهده شد.
نظریه انتقادی در معنای عام، شامل طیف وسیعی از دیدگاه‌های انتقادی در روابط بین‌الملل است که در مقابل جریان اصلی(main stream) از جمله واقعگرایی قرار می‌گیرد. در معنای خاص، نظریه انتقادی متأثر از «مکتب فرانکفورت» است و شامل نظریه‌های پسا تجددگراییst modernism)، پسا ساختارگرایی (poststructuralism)و مینیسم (feminism) است.ویژگی اصلی نظریه انتقادی روابط بین‌الملل، توجه به مباحث هستی شناختی و معرفت شناختی است و از این‌رو مورد انتقاد جریان اصلی روابط بین‌الملل قرار می‌گیرد؛ چرا که مباحث اصلی مورد توجه جریان اصلی مسائل محتوایی است و نه فرا نظری.
دغدغه‌های فرانظری هم در مکتب فرانکفورت قابل مشاهده است و هم در رویکردهای گرامشی‌محور.
نظریه انتقادی در روابط‌بین‌الملل از یک سو متأثر از مکتب انتقادی فرانکفورت و بحث‌های «ماکس هورکهایمر»،«تئودور آدورنو» و اندیشه‌های «یورگن هابرماس» در نقد تجدد (modernity) و روشنگری به ویژه در تجلیات معرفتی و فرهنگی آن و یا تلاش برای سوق تجدد به ابعاد فراموش شده و رها شده توسط آن است. «رابرت کاکس» (Cox) اولین اندیشمندی بود که نظریه انتقادی را وارد روابط بین‌الملل کرد. او متأثر از اندیشه‌های«آنتونیو گرامشی» مارکسیست ایتالیایی بود.
علاوه بر «کاکس»، اندیشمندانی چون «ریچارد اشلی»،«مارک هافمن»،«استفن گیل» و «اندرو لینکلیتر» را می‌توان از اندیشمندان انتقادی به شمار آورد.اندیشمندی که مشترکات زیادی بین اندیشه‌های او و نظریه انتقادی مشاهده می‌شود «آنتونیو گرامشی» است. از نظر گرامشی واقعیت اجتماعی به محدودیت‌های ساختاری منحصر نمی‌شود و شامل آگاهی نیز هست و در نتیجه، انگاره‌های فلسفی، نظری و اخلاقی را در بر می‌گیرد.
از بعد معرفت‌شناختی، تأکید گرامشی بر مفهوم «روشنفکر ارگانیک» دلالت بر امکان ارائه واقعیت‌های متعدد از چشم‌اندازهای متفاوتی دارد که خود ریشه در جایگاه‌های متفاوت اجتماعی دارند. گرامشی با ایجاد پیوند میان نظریه و تولید شناخت و نظریه هویت و منافع نشان می‌دهد که نظریه همیشه برای کسی و در راه هدفی است. به عبارت دیگر، نظریه به اعتقاد وی برای رسالتی خاص و هدفی مشخص است.
همچنین گرامشی با دید انتقادی خود، قائل به وجهی اخلاقی برای تحلیل نیز هست. او جدایی شناخت از ارزش را نفی می‌کند. دیدگاه وی بر خلاف دیدگاه غالب علمی که به دنبال مدیریت وضعیت موجود است، به دنبال حل مشکل بسیار بنیادی «خیر» و «جامعه خوب» است.
از نظر نظریه انتقادی شناختی رها از ارزش وجود ندارد و تأکید بربازاندیشی(reflextivity) در مورد آنچه هست و آنچه باید باشد، دارند. از نظر آنها کنشگر و مشاهده‌گر نمی‌توانند از هم جدا باشند.تاکید نظریه‌پردازان انتقادی بر ساخت اجتماعی واقعیت است. یعنی واقعیت اجتماعی زمان‌مند و مکان‌مند است و نه همیشگی. بر این اساس امکان حصول به قوانین جهان شمول و ثابت در حوزه حیات اجتماعی ممکن نیست. البته این به معنای نسبی‌گرایی معرفتی و قائل نشدن به شیوه‌ای برای حصول به واقعیت (آن‌طور که پسا تجدد گرایان معتقدند) نیست.
پیروان مکتب انتقادی قائل به نوعی «شالوده انگاری حداقلی» هستند. یعنی سرشت مشروط و موقت شناخت و رابطه میان قدرت و شناخت را تشخیص می‌دهند، اما به معیاری مبتنی بر«اجماع» یا «اجماع اخلاقی» برای تمایز میان دعاوی شناختی و تفاسیر موجه و ناموجه از حیات اجتماعی و اصول اخلاقی قائل هستند.
منبع : روزنامه فرهنگ آشتی


همچنین مشاهده کنید