پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

پرتوی از سیره و سیمای امام رضا (ع)


پرتوی از سیره و سیمای امام رضا (ع)
حضرت علی بن موسی، ملقّب به رضا، در سال ۱۴۸ هجری قمری در روز ۱۱ ذیقعده در مدینه به دنیا آمد. پدر آن حضرت، امام موسی بن جعفر و مادرش بانویی بزرگوار به نام نجمه بود. که او را سمانه و تُکْتَمْ و طاهره نیز میگفتند. بعد از شهادت امام کاظم(علیه السلام)، آن حضرت در ۳۵ سالگی عهدار دار مسئولیت امامت و حفظ مبانی اسلامی و رهبری شیعیان گردید.
مدّت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود که می توان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد:
۱) ده سال اوّل امامت آن حضرت که همزمان با دوره زمامداری هارون بود.
۲) پنج سال بعد از آن که مقارن با خلافت امین، فرزند هارون بود.
۳) پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلّط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود.
امام رضا(علیه السلام) در هر یک از این سه دوره، به مقتضای مسئولیت خطیر امامت، با اوضاع و احوال پیچیده خلافت آن روز که به نام اسلام بر مردم حکومت می شد و با وجودنابسامانی های زیادی که از جهات مختلف در زندگی اجتماعی مردم وجود داشت، وظایف متناسب خود را در راه خدمت به اسلام انجام می داد.
امام هشتم تا آنجا که قدرت و امکان داشت از فرصتی که در سه سال آخر عمرش پیش آمد، در بیداری مردم و توجّه دادن آنان به اصول مسائل و پرده برداشتن از چگونگی اغفال آنان به صورت ها و عناوین گوناگون، حدّاکثر استفاده را نمود.
شهادت آن حضرت در سال ۲۰۳ هجری در سناباد نوقان، که امروز یکی از محله های مشهد است، در ۵۵ سالگی، به وسیله سمّی که مأمون به او خوراند، اتّفاق افتاد.اکنون مزار و مرقد شریفش بزرگترین زیارتگاه در ایران اسلامی، در شهر مقدّس مشهد، مورد توجّه شیفتگان حضرتش می باشد.
● سفر امام رضا(علیه السلام) به ایران
مأمون که در زمان پدرش از طرف وی والی خراسان بود، بعد از درافتادن با برادرش امین و کشتن او، مرکز خلافت را از بغداد به مرو منتقل کرد.
بعد از استقرار حکومت مطلقه، دو چیز او را واداشت که از امام علی بن موسی الرّضا(علیه السلام) دعوتی مصرّانه به عمل آورد تا حضرت را به زور و اکراه هم که شده به مقرّ حاکمیّت خود بکشاند:
۱) خالی بودن دستگاه حکومتی از وجود یک رکن مهمّ علمی و معنوی،
۲) جلوگیری از نفوذ چشمگیر مردم آگاه، به ویژه طرفداران آل علی(علیه السلام).
مأمون گمان می کرد با آمدن علی بن موسی الرّضا(علیه السلام) به ایران، ضمن پر شدن خلأ علمی و معنوی، با عَلَم کردن ولیعهدیِ آن حضرت، در ظاهر به خواسته های طرفداران آل علی و پیروان امام هشتم جامه عمل پوشانده می شود و آرامشی در قلمرو حکومت ایجاد و راه بهره برداری های سیاسی هم هموار میگردد، یا دستکم با این اقدام، سرپوشی روی کارهایی که شده و یا در شرف انجام است، گذاشته می شود.
● مردم ایران و آل علی(علیه السلام)
اشاره به این نکته نیز لازم است که در خطّه ایران، مردم به آل علی(علیه السلام) و امامان شیعه، علاقه و محبّتی خاصّ داشتند و زمینه مساعدی از نظر معنوی در دلهای مردم ایران درباره علویان وجود داشت.
ایرانیان آگاه و خیرخواه از حکومت های گذشته خود خاطرات خوبی نداشتند، زیرا با آنان از طرف زمامداران طوری رفتار می شد که گویی مردم عادی برای خدمت متصدّیان امور آفریده شده اند و بایستی بدون چون و چرا فرمانبردار آنان باشند! این بود که مردم با آشنایی به اسلام و درک سادگی و طبیعی بودن مقرّرات آن، شیفته اسلام شدند و خواستار برقراری حکومت اسلامی گردیدند.
امّا با ملاحظه این که زمامداران و متصدّیان امور که پس از پیغمبر اسلام قدرتهای عامّه را در دست داشتند، بر خلاف آنچه اسلام می خواست عمل کردند، مردم ایران هدفهای اسلام را عملاً در آن حکومتها نیافتند، لذا به سوی «علی»(علیه السلام) که حقّ خلافت او مورد تعدّی قرار گرفته بود متوجّه شدند.
روش علی(علیه السلام) و سایر امامان شیعه، از امام حسن و امام حسین تا حضرت موسی بن جعفر(علیهم السلام) که سالهای سال از اواخر عمرش را در زندان خلیفه و عمّال ستمکارش گذرانده بود، زمینه بسیار مساعدی را فراهم ساخته بود که در جامعه اسلامی و یا دستکم یک ناحیه آن، حکومتی نمونه از آنچه اسلام می خواست تشکیل شود و تحت نظارت امام و پیشوایی از خاندان علی(علیه السلام)قرار گیرد.
در آن زمان چشم های امید شیعیان به سوی امام علی بن موسی الرّضا(علیه السلام) خیره شده بود، امامی که آوازه دانش و پاکی او به همه اقطار اسلامی رسیده بود، امّا امکان بهره برداری از افکار بلند و اهداف الهی او فراهم نبود.
پدر بزرگوارش سالهای طولانی را در زندان هارون گذرانده بود و خودش نیز مدّتها تحت نظر دستگاه های حاکم بود.
آری خلفای گذشته راضی نبودند که این چهره های پاک در جامعه اسلامی شناخته شوند، زیرا بیم آن داشتند که اگر مردم با آنان و کمالاتشان آشنا شوند، بیمایگی خود آنان و چاپلوسانی که در دستگاه شان حاکم بر مقدَّرات مردم شده بودند و هیچ گونه صلاحیتی نداشتند ظاهر گردد.
آن گروهِ عاری از اسلامی که از اسلام فقط ریاست و بهره برداری از آن را برای خود می خواستند و تنها به منافع خود میاندیشیدند، طبیعی بود که صالحان و لایقان را منزوی سازند و خود بر اریکه قدرت بنشینند و مرکب هوس را بتازند و نیکان را به حساب نیاورند.
مأمون می خواست، ضمن استفاده از موقعیّت علمی و اجتماعی حضرت رضا(علیه السلام)، کارهای او را تحت نظارت کامل خود قرار دهد.
از طرف دیگر، با این کار، می توانست محبوبیّت قابل ملاحظه ای در میان مردم بسیاری که امام رضا را دوست می داشتند به دست آورد.
و شاید مقاصد دیگری نیز در بین بوده است، چنان که معمولاً متصدّیان امور سیاسی برای هموار کردن راهها به منظور رسیدن به مقاصد سیاسی و اجتماعی خود، همیشه اغراضی در سر و یا در سرّ و ضمیر دارند که از آن جمله می توان از لطمه زدن به نفوذ و موقعیت کسانی که موقعیّتهای حسّاسی دارند و خودخواهی های سلطه گران اجازه تحمّل آنها را نمی دهد، نام برد.
در این مورد هم اگر متانت و طرز زندگی ساده امام(علیه السلام) نبود، سوء استفاده گران و هوچیان، بیمیل نبودند او را به دنیا دوستی و حبّ جاه و مقام و نظایر آن متّهم سازند.
با توجّه به همه این نکات، قرار شد که حضرت رضا(علیه السلام) را برای حضور در مرکز خلافت اسلامی، که از حدود کشورهای عربی به ایران منتقل شده بود، حاضر سازند.
در این امر، نقش و نقشه فضل بن سهل، وزیر اعظم و مورد اعتمادِ مأمون را، که اصالتاً نژاد ایرانی داشت، نمی توان نادیده انگاشت.
● عکس العمل امام رضا(علیه السلام) در برابر دعوت مأمون
امام رضا(علیه السلام) برای این که به مأمون و کارگزاران او بفهماند که از مقاصد نهانی و نقشه های طرح شده آگاهی دارد، ابتدا آن دعوت را نپذیرفت، ولی اصرار و تأکیدهای فراوانی انجام گرفت تا سرانجام، منجرّ به حرکت امام از مدینه به طرف مَروْ، مرکز خلافت اسلامی آن روز گردید.
امام(علیه السلام) طیّ مسافرتی به مکّه، از طریق عراق، عازم خراسان شد. از مکّه تا بصره، قافله با تشریفاتی خاصّ به راه افتاد. هودج های مجلّلِ دستگاه خلافت و وسایل مفصّل و اعجابانگیز دربار حکومت، که خود آنها جزء نقشه های طرح شده بود، همراهان امام را حمل می کرد.
این همراهان، شامل والی مدینه و گروهی از رجال و اشراف آن روز بودند. امّا امام رضا(علیه السلام) هیچ کس از افراد خانواده را همراه نیاورد، حتّی یگانه فرزند عزیز خود محمّد، ملقّب به جواد را هم در مدینه گذاشت و خود به تنهایی، راهی سفر به ایران شد. امام(علیه السلام) در طول راه حجاز تا بصره، در هر شهری به مناسبتی، با مردم مذاکراتی داشت. از بصره تا خرّمشهر از راه آب و از خرّمشهر به اهواز و سپس از راه اراک، ری و نیشابور، مسافرت ادامه یافت. سرانجام، روز ۱۰ شوّال ۲۰۱ هجری قمری این قافله به مرو رسید.
حضرت رضا(علیه السلام) در مرکز خلافت اسلامی با دانشمندان مختلف آن زمان، به ویژه رهبران مذاهب و ادیان غیر اسلامی، مناظرات و مباحث علمی جالبی داشته اند.
همه علمای مذاهب و صاحبان افکار و آرای مختلف، به بزرگواری و احاطه علمی آن حضرت ـ که در مواقع لزوم هم با همان زبان و اصطلاحات خاصّ و حتّی از منابعِ دینیِ خود آنان صحبت می کرد ـ اقرار و اعتراف کردهاند.
مجموعه مناظرات حضرت رضا(علیه السلام) با دانشمندان زرتشتی و مادّیگرایان و اسقف های بزرگ کاتولیک و علمای بزرگ یهود، در کتاب پرارج و گرانبهای الإحتجاج، تألیف ابیمنصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی، از علمای قرن ششم هجری، نقل گردیده است.
آنچه در همه این موارد چشمگیر بود این بود که تمام کسانی که با آن حضرت رو به رو می شدند و مباحثاتی انجام می دادند، در برابر کمالات معنوی امام(علیه السلام) تسلیم می شدند و جز قبول حقّ و اقرار و اعتراف به مقام شامخ علمی امام(علیه السلام) و صحّت مطالبی که می فرمود، چاره ای نداشتند. این مسأله خود موجب شهرت فوق العاده آن حضرت در زمینه احاطه کامل علمی و شایستگی همه جانبه از نظر رهبری می شد.
از درس ها و مطالب آموزنده حضرت رضا(علیه السلام) مطالبی توسّط دانشمندان بزرگوار اسلامی جمع آوری گردیده، از جمله کتاب عیون اخبار الرّضا و نیز کتاب علل الشّرایع که در آن از حکمت و مصالحی که در مورد احکام و دستورهای علمی اسلام، فوائد و آثار آنها از امام(علیه السلام) رسیده یاد شده است. این دو کتاب به وسیله مرحوم شیخ صدوق تألیف گردیده است.
کتابهای دیگری نیز مانند طبّ الرّضا یادگار آن حضرت است که هر یک در جای خود، کمالات و بزرگواری آن امام عزیز را معرّفی می کند.
● سفارشی از امام رضا(علیه السلام)
علی بن شعیب، یکی از شاگردان با استعداد و لایق آن حضرت، میگوید: روزی به دیدار امام رضا(علیه السلام) رفتم، از من پرسید: یا علی! چه کسی از نظر زندگی بهترین مردم است؟ جواب دادم: ای سرور و آقای من! شما به این مطلب از من داناترید. بعد از آن فرمود: «یا علی، مَنْ حَسَّنَ مَعاشَ غَیْرِهِ فی مَعاشِهِ.»; کسی که امور زندگی دیگران را از طریق امورِ زندگی خویش نیکو میگرداند. و سپس ادامه داد: می دانی چه کسی از نظر زندگی از همه مردم بدتر است؟ جواب دادم: شما داناترید. فرمود: کسی که دیگران از زندگی او بهره ای ندارند. از میان کلمات گهربار حضرت رضا(علیه السلام) چهل حدیث را برگزیدم، باشد که این سخنان سازنده برای حقیقت جویان، سرآغاز گرایشی عمیق به سوی تمام دستورها و رهنمودهای آن حضرت باشد.
● چهل حدیث
قالَ الاِْمامُ الرِّضا(علیه السلام):
۱) سه ویژگی برجسته مؤمن
لا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنًا حَتّی تَکُونَ فیهِ ثَلاثُ خِصال:
▪ سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ.
▪ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِیِّهِ.
▪ وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِیِّهِ. فَأَمَّا السُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ فَکِتْمانُ سِرِّهِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِیِّهِ فَمُداراةُ النّاسِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِیِّهِ فَالصَّبْرُ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ.
مؤمن، مؤمن واقعی نیست، مگر آن که سه خصلت در او باشد:سنّتی از پروردگارش و سنّتی از پیامبرش و سنّتی از امامش. امّا سنّت پروردگارش، پوشاندن راز خود است،امّا سنّت پیغمبرش، مدارا و نرم رفتاری با مردم است،امّا سنّت امامش، صبر کردن در زمان تنگدستی و پریشان حالی است.
۲) پاداش نیکی پنهانی و سزای افشا کننده بدی
«أَلْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ یَعْدِلُ سَبْعینَ حَسَنَةً، وَ الْمُذیعُ بِالسَّیِّئَةِ مَخْذُولٌ، وَالْمُسْتَتِرُ بِالسَّیِّئَةِ مَغْفُورٌ لَهُ.»:
پنهان کننده کار نیک [پاداشش] برابر هفتاد حسنه است، و آشکارکننده کار بد سرافکنده است، و پنهان کننده کار بد آمرزیده است.
۳) نظافت
«مِنْ أَخْلاقِ الأَنْبِیاءِ التَّنَظُّفُ.»:
از اخلاق پیامبران، نظافت و پاکیزگی است.
۴) امین و امیننما
«لَمْ یَخُنْکَ الاَْمینُ وَ لکِنِ ائْتَمَنْتَ الْخائِنَ.»:
امین به تو خیانت نکرده [و نمی کند] و لیکن [تو] خائن را امین تصوّر نموده ای.
۵) مقام برادر بزرگتر
«أَلاَْخُ الاَْکْبَرُ بِمَنْزِلَةِ الاَْبِ.»:
برادر بزرگتر به منزله پدر است.
۶) دوست و دشمن هر کس
«صَدیقُ کُلِّ امْرِء عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ.»:
دوست هر کس عقل او، و دشمنش جهل اوست.
۷) نام بردن با احترام
«إِذا ذَکَرْتَ الرَّجُلَ وَهُوَ حاضِرٌ فَکَنِّهِ، وَ إِذا کَانَ غائِباً فَسَمِّه.»:
چون شخص حاضری را نام بری [برای احترام] کنیه او را بگو و اگر غائب باشد نامش را بگو.
۸) بدی قیل و قال
«إِنَّ اللّهَ یُبْغِضُ الْقیلَ وَ الْقالَ وَ إضاعَةَ الْمالِ وَ کَثْرَةَ السُّؤالِ.»:
به درستی که خداوند، داد و فریاد و تلف کردن مال و پُرخواهشی را دشمن می دارد.
۹) ویژگیهای دهگانه عاقل
«لا یَتِمُّ عَقْلُ امْرِء مُسْلِم حَتّی تَکُونَ فیهِ عَشْرُ خِصال: أَلْخَیْرُ مِنْهُ مَأمُولٌ. وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ. یَسْتَکْثِرُ قَلیلَ الْخَیْرِ مِنْ غَیْرِهِ، وَ یَسْتَقِلُّ کَثیرَ الْخَیْرِ مِنْ نَفْسِهِ. لا یَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْحَوائِجِ إِلَیْهِ، وَ لا یَمَلُّ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ دَهْرِهِ. أَلْفَقْرُ فِی اللّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْغِنی. وَ الذُّلُّ فیِ اللّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْعِزِّ فی عَدُوِّهِ. وَ الْخُمُولُ أَشْهی إِلَیْهِ مِنَ الشُّهْرَةِ. ثُمَّ قالَ(علیه السلام): أَلْعاشِرَةُ وَ مَا الْعاشِرَةُ؟ قیلَ لَهُ: ما هِیَ؟ قالَ(علیه السلام): لا یَری أَحَدًا إِلاّ قالَ: هُوَ خَیْرٌ مِنّی وَ أَتْقی.»:
عقل شخص مسلمان تمام نیست، مگر این که ده خصلت را دارا باشد:
ـ از او امید خیر باشد.
ـ از بدی او در امان باشند.
ـ خیر اندک دیگری را بسیار شمارد.
ـ خیر بسیار خود را اندک شمارد.
ـ هر چه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود.
ـ در عمر خود از دانش طلبی خسته نشود.
ـ فقر در راه خدایش از توانگری محبوبتر باشد.
ـ خواری در راه خدایش از عزّت با دشمنش محبوبتر باشد.
ـ گمنامی را از پرنامی خواهانتر باشد
ـ سپس فرمود: دهمی چیست و چیست دهمی؟ به او گفته شد: چیست؟ فرمود: احدی را ننگرد جز این که بگوید او از من بهتر و پرهیزکارتر است.
۱۰) نشانه سِفله
«سُئِلَ الرِّضا(علیه السلام) عَنِ السِّفْلَةِ فَقالَ(علیه السلام):مَنْ کانَ لَهُ شَیْءٌ یُلْهیهِ عَنِ اللّهِ.»:
از امام رضا(علیه السلام) سؤال شد: سفله کیست؟فرمود: آن که چیزی دارد که از [یاد] خدا بازش دارد.
۱۱) ایمان، تقوا و یقین
«إِنَّ الاِْیمانَ أَفْضَلُ مِنَ الاٌِسْلامِ بِدَرَجَه، وَ التَّقْوی أَفْضَلُ مِنَ الاِْیمانِ بِدَرَجَة وَ لَمْ یُعطَ بَنُو آدَمَ أَفْضَلَ مِنَ الْیَقینِ.»:
ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است، و تقوا یک درجه بالاتر از ایمان است و به فرزند آدم چیزی بالاتر از یقین داده نشده است.
۱۲) میهمانی ازدواج
«مِنَ السُّنَّةِ إِطْعامُ الطَّعامِ عِنْدَ التَّزْویجِ.»:
اطعام و میهمانی کردن برای ازدواج از سنّت است.
۱۳) صله رحم با کمترین چیز
«صِلْ رَحِمَکَ وَ لَوْ بِشَرْبَة مِنْ ماء، وَ أَفْضَلُ ما تُوصَلُ بِهِ الرَّحِمُ کَفُّ الأَذی عَنْها.»:
پیوند خویشاوندی را برقرار کنید گرچه با جرعه آبی باشد، و بهترین پیوند خویشاوندی، خودداری از آزار خویشاوندان است.
۱۴) سلاح پیامبران
«عَنِ الرِّضا(علیه السلام) أَنَّهُ کانَ یَقُولُ لاَِصْحابِهِ: عَلَیْکُمْ بِسِلاحِ الاَْنْبِیاءِ، فَقیلَ: وَ ما سِلاحُ الاَْنْبِیاءِ؟ قالَ: أَلدُّعاءُ.»:
حضرت رضا(علیه السلام) همیشه به اصحاب خود می فرمود: بر شما باد به اسلحه پیامبران، گفته شد: اسلحه پیامبران چیست؟ فرمود: دعا.
۱۵) نشانه های فهم
«إِنَّ مِنْ عَلاماتِ الْفِقْهِ: أَلْحِلْمُ وَ الْعِلْمُ، وَ الصَّمْتُ بابٌ مِنْ أَبْوابِ الْحِکْمَةِ إِنَّ الصَّمْتَ یَکْسِبُ الَْمحَبَّةَ، إِنَّهُ دَلیلٌ عَلی کُلِّ خَیْر.»:
از نشانه های دین فهمی، حلم و علم است، و خاموشی دری از درهای حکمت است. خاموشی و سکوت، دوستیآور و راهنمای هر کار خیری است.
۱۶) گوشه گیری و سکوت
«یَأْتی عَلَی النّاسِ زَمانٌ تَکُونُ الْعافِیَةُ فیهِ عَشَرَةَ أَجْزاء: تِسْعَةٌ مِنْها فی إِعْتِزالِ النّاسِ وَ واحِدٌ فِی الصَّمْتِ.»:
زمانی بر مردم خواهد آمد که در آن عافیت ده جزء است که نُه جزء آن در کناره گیری از مردم و یک جزء آن در خاموشی است.
۱۷) حقیقت توکّل
«سُئِلَ الرِّضا(علیه السلام): عَنْ حَدِّ التَّوَکُّلِّ؟ فَقالَ(علیه السلام): أَنْ لا تَخافَ أحَدًا إِلاَّاللّهَ.»:
از امام رضا(علیه السلام) از حقیقت توکّل سؤال شد.
فرمود: این که جز خدا از کسی نترسی.
۱۸) بدترین مردم
«إِنَّ شَرَّ النّاسِ مَنْ مَنَعَ رِفْدَهُ وَ أَکَلَ وَحْدَهُ وَ جَلَدَ عَبْدَهُ.»:
به راستی که بدترین مردم کسی است که یاریاش را [از مردم] باز دارد و تنها بخورد و زیردستش را بزند.
۱۹) زمامداران را وفایی نیست
«لَیْسَ لِبَخیل راحَةٌ، وَ لا لِحَسُود لَذَّةٌ، وَ لا لِمُـلـُوک وَفاءٌ وَ لا لِکَذُوب مُرُوَّةٌ.»:
بخیل را آسایشی نیست و حسود را خوشی و لذّتی نیست و زمامدار را وفایی نیست و دروغگو را مروّت و مردانگی نیست.
۲۰) دست بوسی نه!
«لا یُقَبِّلُ الرَّجُلُ یَدَ الرَّجُلِ، فَإِنَّ قُبْلَةَ یَدِهِ کَالصَّلاةِ لَهُ.»:
کسی دست کسی را نمیبوسد، زیرا بوسیدن دست او مانند نماز خواندن برای اوست.
۲۱) حُسن ظنّ به خدا
«أَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللّهِ، فَإِنَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللّهِ کانَ عِنْدَ ظَنِّهِ وَ مَنْ رَضِیَ بِالْقَلیلِ مِنَ الرِّزْقِ قُبِلَ مِنْهُ الْیَسیرُ مِنَ الْعَمَلِ. وَ مَنْ رَضِیَ بِالْیَسیرِ مِنَ الْحَلالِ خَفَّتْ مَؤُونَتُهُ وَ نُعِّمَ أَهْلُهُ وَ بَصَّرَهُ اللّهُ دارَ الدُّنْیا وَ دَواءَها وَ أَخْرَجَهُ مِنْها سالِمًا إِلی دارِالسَّلامِ.»:
به خداوند خوشبین باش، زیرا هر که به خدا خوشبین باشد، خدا با گمانِ خوشِ او همراه است، و هر که به رزق و روزی اندک خشنودباشد، خداوند به کردار اندک او خشنود باشد، و هر که به اندک از روزی حلال خشنود باشد، بارش سبک و خانواده اش در نعمت باشد و خداوند او را به درد دنیا و دوایش بینا سازد و او را از دنیا به سلامت به دارالسّلامِ بهشت رساند.
۲۲) ارکان ایمان
«أَلاْیمانُ أَرْبَعَةُ أَرْکان: أَلتَّوَکُّلُ عَلَی اللّهِ، وَ الرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ وَ التَّسْلیمُ لاَِمْرِاللّهِ، وَ التَّفْویضُ إِلَی اللّهِ.»:
ایمان چهار رکن دارد:
۱) توکّل بر خدا
۲) رضا به قضای خدا
۳) تسلیم به امر خدا
۴) واگذاشتن کار به خدا.
۲۳) بهترین بندگان خدا
«سُئِلَ عَلَیْهِ السَّلامُ عَنْ خِیارِ الْعبادِ؟ فَقالَ(علیه السلام):أَلَّذینَ إِذا أَحْسَنُوا إِسْتَبْشَرُوا، وَ إِذا أَساؤُوا إِسْتَغْفَرُوا وَ إِذا أُعْطُوا شَکَرُوا، وَ إِذا أُبْتِلُوا صَبَرُوا، وَ إِذا غَضِبُوا عَفَوْا.»:
از امام رضا(علیه السلام) درباره بهترین بندگان سؤال شد.
فرمود: آنان که هر گاه نیکی کنند خوشحال شوند، و هرگاه بدی کنند آمرزش خواهند، و هر گاه عطا شوند شکر گزارند و هر گاه بلا بینند صبر کنند، و هر گاه خشم کنند درگذرند.
۲۴) تحقیر فقیر
«مَنْ لَقِیَ فَقیرًا مُسْلِمًا فَسَلَّمَ عَلَیْهِ خِلافَ سَلامِهِ عَلَی الاَْغْنِیاءِ لَقَی اللّهُ عَزَّوَجَلَّ یَوْمَ الْقِیمَةِ وَ هُوَ عَلَیْهِ غَضْبانُ.»:
کسی که فقیر مسلمانی را ملاقات نماید و بر خلاف سلام کردنش بر اغنیا بر او سلام کند، در روز قیامت در حالی خدا را ملاقات نماید که بر او خشمگین باشد.
۲۵) عیش دنیا
«سُئِلَ الاِْمامُ الرِّضا(علیه السلام): عَنْ عَیْشِ الدُّنْیا؟ فَقالَ: سِعَةُ الْمَنْزِلِ وَ کَثْرَةُ الُْمحِبّینَ.»:
از حضرت امام رضا(علیه السلام) درباره خوشی دنیا سؤال شد. فرمود: وسعت منزل و زیادی دوستان.
۲۶) آثار زیانبار حاکمان ظالم
«إِذا کَذَبَ الْوُلاةُ حُبِسَ الْمَطَرُ، وَ إِذا جارَ السُّلْطانُ هانَتِ الدَّوْلَةُ، وَ إِذا حُبِسَتِ الزَّکوةُ ماتَتِ الْمَواشی.»:
زمانی که حاکمان دروغ بگویند باران نبارد، و چون زمامدار ستم ورزد، دولت، خوار گردد. و اگر زکات اموال داده نشود چهارپایان از بین روند.
۲۷) رفع اندوه از مؤمن
«مَنْ فَرَّجَ عَنْ مُؤْمِن فَرَّجَ اللّهُ عَنْ قَلْبِهِ یَوْمَ القِیمَةِ.»:
هر کس اندوه و مشکلی را از مؤمنی برطرف نماید، خداوند در روز قیامت اندوه را از قلبش برطرف سازد.
۲۸) بهترین اعمال بعد از واجبات
«لَیْسَ شَیْءٌ مِنَ الاَْعْمالِ عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ بَعْدَ الْفَرائِضِ أَفْضَلَ مِنْ إِدْخالِ السُّرُورِ عَلَی الْمُؤْمِنِ.»:
بعد از انجام واجبات، کاری بهتر از ایجاد خوشحالی برای مؤمن، نزد خداوند بزرگ نیست.
۲۹) سه چیز وابسته به سه چیز
«ثَلاثَةٌ مُوَکِّلٌ بِها ثَلاثَةٌ: تَحامُلُ الاَْیّامِ عَلی ذَوِی الاَْدَواتِ الْکامِلَةِ وَإِسْتیلاءُ الْحِرْمانِ عَلَی الْمُتَقَدَّمِ فی صَنْعَتِهِ، وَ مُعاداةُ الْعَوامِ عَلی أَهْلِ الْمَعْرِفَةِ.»:
سه چیز وابسته به سه چیز است:
۱) سختی روزگار بر کسی که ابزار کافی دارد،
۲) محرومیت زیاد برای کسی که در صنعت عقب مانده باشد،
۳) و دشمنیِ مردم عوام با اهل معرفت.
۳۰) میانه روی و احسان
«عَلَیْکُمْ بِالْقَصْدِ فِی الْغِنی وَ الْفَقْرِ، وَ الْبِرِّ مِنَ الْقَلیلِ وَ الْکَثیرِ فَإِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی یَعْظُمُ شِقَّةَ الـتَّمْرَةِ حَتّی یَأْتِیَ یَوْمَ الْقِیمَةِ کَجَبَلِ أُحُد.»:
بر شما باد به میانهروی در فقر و ثروت، و نیکی کردن چه کم و چه زیاد، زیرا خداوند متعال در روز قیامت یک نصفه خرما را چنان بزرگ نماید که مانند کوه اُحد باشد.
۳۱) دیدار و اظهار دوستی با هم
«تَزاوَرُوا تَحابُّوا وَ تَصافَحُوا وَ لا تَحاشَمُوا.»:
به دیدن یکدیگر روید تا یکدیگر را دوست داشته باشید و دست یکدیگر را بفشارید و به هم خشم نگیرید.
۳۲) راز پوشی در کارها
«عَلَیْکُمْ فی أُمُورِکُمْ بِالْکِتْمانِ فی أُمُورِ الدّینِ وَ الدُّنیا فَإِنَّهُ رُوِیَ «أَنَّ الاِْذاعَةَ کُفْرٌ» وَ رُوِیَ «الْمُذیعُ وَ الْقاتِلُ شَریکانِ» وَ رُوِیَ «ما تَکْتُمُهُ مِنْ عَدُوِّکَ فَلا یَقِفُ عَلَیْهِ وَلیُّکَ».:
بر شما باد به رازپوشی در کارهاتان در امور دین و دنیا. روایت شده که «افشاگری کفر است» و روایت شده «کسی که افشای اَسرار می کند با قاتل شریک است» و روایت شده که «هر چه از دشمن پنهان می داری، دوست توهم بر آن آگاهی نیابد».
۳۳) پیمان شکنی و حیلهگری
«لا یَعْدُمُ المَرْءُ دائِرَةَ السَّوْءِ مَعَ نَکْثِ الصَّفَقَةِ، وَ لا یَعْدُمُ تَعْجیلُ الْعُقُوبَةِ مَعَ إِدِّراءِ الْبَغْیِ.»:
آدمی نمی تواند از گردابهای گرفتاری با پیمان شکنی رهایی یابد، و از چنگال عقوبت رهایی ندارد کسی که با حیله به ستمگری میپردازد.
۳۴) برخورد مناسب با چهار گروه
«إِصْحَبِ السُّلْطانَ بِالْحَذَرِ، وَ الصَّدیقَ بِالتَّواضُعِ، وَ الْعَدُوَّ بِالتَّحَرُّزِ وَ الْعامَّةَ بِالْبُشْرِ.»:
با سلطان و زمامدار با ترس و احتیاط همراهی کن، و با دوست با تواضع و با دشمن با احتیاط، و با مردم با روی خوش.
۳۵) رضایت به رزق اندک
«مَنْ رَضِیَ عَنِ اللّهِ تَعالی بِالْقَلیلِ مِنَ الرِّزْقِ رَضِیَ اللّهُ مِنْهُ بِالْقَلیلِ مِنَ الْعَمَلِ.»:
هر کس به رزق و روزی کم از خدا راضی باشد، خداوند از عمل کم او راضی باشد.
۳۶) عقل و ادب
«أَلْعَقْلُ حِباءٌ مِنَ اللّهِ، وَ الاَْدَبُ کُلْفَةٌ فَمَنْ تَکَلَّفَ الأَدَبَ قَدَرَ عَلَیْهِ، وَ مَنْ تَکَلَّفَ الْعَقْلَ لَمْ یَزْدِدْ بِذلِکَ إِلاّ جَهْلاً.»:
عقل، عطیّه و بخششی است از جانب خدا، و ادب داشتن، تحمّل یک مشقّت است، و هر کس با زحمت ادب را نگهدارد، قادر بر آن می شود، امّا هر که به زحمت بخواهد عقل را به دست آورد جز بر جهل او افزوده نمی شود.
۳۷) پاداشِ تلاشگر
«إِنَّ الَّذی یَطْلُبُ مِنْ فَضْل یَکُفُّ بِهِ عِیالَهُ أَعْظَمُ أَجْرًا مِنَ الُْمجاهِدِ فی سَبیلِ اللّهِ.»:
به راستی کسی که در پی افزایش رزق و روزی است تا با آن خانواده خود را اداره کند، پاداشش از مجاهد در راه خدا بیشتر است.
۳۸) به پنج کس امید نداشته باش
«خَمْسٌ مَنْ لَمْ تَکُنْ فیهِ فَلا تَرْجُوهُ لِشَیْء مِنَ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ:مَنْ لَمْ تَعْرِفَ الْوَثاقَةَ فی أُرُومَتِهِ، وَ الکَرَمَ فی طِباعِهِ، وَ الرَّصانَةَ فی خَلْقِهِ، وَ النُّبْلَ فی نَفْسِهِ، وَ الَْمخافَةَ لِرَبِّهِ.»:
پنج چیز است که در هر کس نباشد امید چیزی از دنیا و آخرت به او نداشته باش:
۱) کسی که در نهادش اعتماد نبینی
۲) و کسی که در سرشتش کَرم نیابی،
۳) و کسی که در آفرینشش استواری نبینی،
۴) و کسی که در نفسش نجابت نیابی،
۵) و کسی که از خدایش ترسناک نباشد.
۳۹) پیروزیِ عفو و گذشت
«مَا التَقَتْ فِئَتانِ قَطُّ إِلاّ نُصِرَ أَعْظَمُهُما عَفْوًا.»:
هرگز دو گروه با هم روبه رو نمی شوند، مگر این که نصرت و پیروزی با گروهی است که عفو و بخشش بیشتری داشته باشد.
۴۰) عمل صالح و دوستی آل محمّد
«لا تَدْعُوا الْعَمَلَ الصّالِحَ وَ الاِْجْتِهادَ فِی الْعِبادَةِ إِتِّکالاً عَلی حُبِّ آلِ مُحَمَّد(علیهم السلام) وَ لا تَدْعُوا حُبَّ آلِ مُحَمَّد(علیهم السلام)لاَِمْرِهِمْ إِتِّکالاً عَلَی الْعِبادَةِ فَإِنَّهُ لا یُقْبَلُ أَحَدُهُما دُونَ الاْخَرِ.»:
مبادا اعمال نیک را به اتّکای دوستی آل محمّد(علیهم السلام) رها کنید، و مبادا دوستی آل محمّد(علیهم السلام) را به اتّکای اعمال صالح از دست بدهید، زیرا هیچ کدام از این دو، به تنهایی پذیرفته نمی شود.
منبع : خبرگزاری فارس