جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

مهمان نوازی بی کفش ما


مهمان نوازی بی کفش ما
«آقای دکتر، وسواسه، قبول. این کلومیپرامین را هم می خورم. اما فقط یک سوال دارم. کف کفشی که از مستراح آمده، شاید از روی کثافتی در خیابان رد شده باشد، کثیف نیست؟ با این کفش می شود روی فرشی که می نشینیم، نماز می خوانیم، غذا می خوریم، راه رفت؟ کثیفه دیگه، قبول کنید. حالا این آقا میگه مهمان های من باید بیان توی همین اتاق با کفش روی مبل ها بشینن و وقتی من می خوام همه جا رو تمیز کنم می گه تو وسواس داری.»
«جواب ندارم.»
واقعیت این است که خانه های ما، ظواهر ما و آنچه که وانمود می کنیم، هستیم بسیار زودتر از عادات ما و تلقی ما از زندگی تغییر کرده اند و در این گذار که به صورتی ناخودآگاه، نیندیشیده و تا حدودی لجام گسیخته صورت گرفت کسی به داستان کف کفش و فرش و مبل روی قالی و مهمان نوازی با کفش یا بی کفش نیندیشیده است. هیچ کس حتی لحظه یی درنگ نکرد تا شاید حداقل مثل ژاپن، با نوعی استیل ایرانی در کنار استیل اروپایی به حیات خود ادامه دهد. وقتی که این تغییرات رخ می داد این گونه مسائل (این جزییات) بی اهمیت هیچ جایی را در اذهان روشنفکران کل نگر ما اشغال نمی کرد. آنها همه صرفاً به دنبال تعبیر و تغییر محیط در کلیت آن بودند و این کلیت در بسیاری موارد هیچ مصداق جزیی در زندگی واقعی نمی یافت.
حتی اگر استاد معماری و دکوراسیون دانشگاه بودی، روشنفکری ات فقط در وجهی کلی یا صرفاً سیاسی بروز پیدا می کرد نه در اندیشیدن به نوعی از دکوراسیون ایرانی که زندگی آسان ایرانیان را در خانه هایی با استیل اروپایی رقم می زند، باید دنیا را یک روزه و یکباره آباد کرد. جزییات تابعی از کل هستند، کل که درست شد همه چیز درست می شود، اینگونه بود که خانه های ما در برابر مهاجمانی قرار گرفت که به دست خود ما آرامش را از ما گرفتند. مبل های بزرگ و پهناوری که هرکدام به فرهنگ خاصی تعلق داشتند و در آن فرهنگ کاربرد خاصی یافته بودند، بخش قابل توجهی از این متراژهای کوچک و گرانبها را به بهانه میهمان (میهمانی که ماه تا سال نمی آید) در تصرف خود درآوردند تا جای زیادی برای نشستن و بازی بچه ها نماند. تا نیمه شب ها این اشباح کفن پوش کابوس هولناک خوابگردی های ما باشند و با پایه های خود برای انگشتان پایمان تله بگذارند، فضای اندک باقیمانده در سالن نیز به تصرف سفره یی چوبین و دراز درآمده که آن هم در انتظار میهمان در بسیاری از موارد کفن پوش است و تازه در صورت استفاده هم سفره یی است همیشه باز.
سفره همیشه بازی که به یاد می آوریم مادربزرگ همیشه از آن نفرت داشت. او سفره گسترده بر زمین را به دقت از نان خالی می کرد، نان ها را می بوسید و در کیسه یی می گذاشت و سفره را می شست و برمی داشت، آنگاه میانه سالن خالی بود تا بچه ها بازی کنند یا اهالی خانه در فضایی بازتر بنشینند. از سالن چه باقی ماند؟ گوشه یی که همه در آن روی چند مبل یا قالی کز کرده اند و نه به یکدیگر که به صفحه جادو می نگرند. آن سوتر اتاق ها هم در تصرف هیکل هایی است که مادربزرگ از آن شرم بیشتری می داشت؛ رختخواب گسترده. رختخوابی که تمام شبانه روز جمع نمی شود بدترین چیزی بود که مادربزرگ می توانست شاهد آن باشد. چیزی که خشم او، آن روی او را بالا می آورد. حالا نه تنها چندین متر از این شصت هفتاد متر هم به تصرف دائمی رختخواب درآمده بلکه این رختخواب ها با آن بدنه چوبی پردست انداز چندین مترمربع از فضای خانه را به اشغال خود درآورده است. مادربزرگ همه را مجبور می کرد رختخواب خود را جمع کنند و مرتب در کمد مخصوص بگذارند، فضای اتاق ها دلبازتر می شد، اهالی خانه صبح یک فعالیت فیزیکی کرده بودند و شب را بر زمینی به مراتب بهداشتی تر از تشک های ابری روی تختخواب خوابیده بودند. زمینی که به جهت صافی کمر، درد ایجاد نمی کند و روز هم شاید در مبل های نرم اما کمردردزا فرو نمی رفتند،
به نظر می رسد به رغم تمام شعارهایمان زندگی واقعی ایرانی را وقعی نگذاشته ایم حتی جنبه هایی از آن را که اضافه بر راحتی ناشی از عادت علمی تر هم بوده اند رها کرده ایم. در موارد دشوار نظیر آنچه که این تضاد را می تواند بستر مناسبی برای مستعدان به وسواس بسازد، هیچ تلاشی نکرده ایم. وقتی که ایرانیان زندگی ایرانی را وانهند بدیهی است نان ایرانی در هیچ سفره بین المللی حضور نخواهد داشت، کسی برای ایرانیان صبحانه ایرانی نخواهد پخت و بستر و کرسی ایرانی در هیچ مغازه بین المللی (نظیر ای ک ای) حضور نخواهد داشت.
تنها مسائل فرهنگی ما نیستند که در تنگنای سنت و مدرنیته گرفتار آمده اند. پیش از آن زندگی روزمره ما، سفره ما، رختخواب و دستشویی ما نیز میان این دو آرواره دست و پا می زنند.
بابک زمانی
منبع : روزنامه اعتماد