یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

راه رفتن بر طناب سیاست


راه رفتن بر طناب سیاست
طی بیست و هشت سالی که از انقلاب اسلامی گذشته است، همواره دو جناح برابر هم بوده اند. جناح راستگرا و جناح چپگرا.
در اینجا لزومی ندارد درباره درستی و نادرستی این دو تعبیر سخنی بگوییم. شاید اگر قصد تعریف و تبیین جدی داشته باشیم، راه به جایی نبریم اما به طور کلی همه ما بر اساس تجربه‌ای كه طی این سالها به دست آورده‌ایم، آگاهیم که معنای کلی این دو اصطلاح چیست و اختلاف نظرها در کدام است. این را هم می‌دانیم که دایره هر کدام از اینها در طول این دو سه دهه، گرفتار قبض و بسط زیادی بوده است.
در نظر مؤلف این سطور یک اصل را می‌توان در تعریف آنها در نظر داشت و آن این که، خط اصولگرا یا سنت گرا ـ گرچه این تعبیر هم تا حدودی مبهم است ـ نگاه به درون دارد و خط چپگرا نگاه به بیرون. هر دوی اینها عکس این گرایش را هم دارند و تلاش می‌کنند برخلاف آنچه به آن متهم هستند، روی دیگر سکه هم را نشان دهند. مثلا خط اصولگرا تلاش می‌کند خود را اصلاح‌طلب و نوگرا هم نشان دهد چنان که جناح چپگرا می‌کوشد تا خود را وفادار به سنت‌ها بنمایاند و بگوید که باورش به سنت همچنان برقرار است.
این معیار، مربوط به گرایش‌های کلی موجود در ایران و تقریبا متفاوت با جریان‌هایی است که در کشورهای دیگر می‌گذرد. روزگاری در ایران، طرفداری از اقتصاد بازار آزاد اختصاص به جریان راست داشت، و اکنون آن جناح طرفدار عدالت شده و جناح چپ روی اقتصاد بازار آزاد تکیه دارد. بخشی از این مساله ناشی از همان نگاه پیشین است که جناح اصولگرا تصورش بر این است که چپگرایان در این زمینه هم نگاهشان به بیرون است.
به هر روی، اگر این تعریف را مبنای تعریف این دو جناح بگیریم، باید خط میانی را روی مرزی تصویر کنیم که ایستادن روی آن دشوار است. شما یا باید روی سنت‌ها بایستید و گهگاهی ترانه تجدد بسرایید و یا باید مبنای کار خود را در بیرون قرار دهید و در این سوی، به تاویل امور بر وفق مراد بپردازید و نشان دهید که البته و هنوز، وفادار به «داشت‌های خود» هم هستید.
در عمل، آنچه در طول این سه دهه رخ داده، حضور دوجناح در صحنه سیاسی کشور و نه سه جناح بوده است. این اتفاق دقیقا مطابق واقعیات پیش رفته است، و اگر جز این بود، فراوان بودند کسانی که می‌توانستند روی خط مرزی حرکت کرده و خود را مستقل از دو جناح نشان دهند. معمولا این افراد در این دو سه دهه مثل راه رفتن روی طناب، چند قدم بر می‌داشتند اما نمی‌توانستند آنجا بمانند و زندگی کنند.
شاید یکی از بزرگترین جریانهای میانی، جمعیت دفاع از ارزشها بود که رهبری نسبتا نیرومند و منظمی داشت. اما چندی نگذشت که نیروهای آن تجزیه شده برخی به جناح چپ پیوستند و برخی به جناح راست. آنهایی هم که سعی کردند روی مرز حرکت کنند، مجبور شدند سیاست را کنار بگذارند. به هر حال، اقبالی از سوی مردم متوجه آنان نشد. در مجلس پنجم جناحی میانی به مدیریت طه هاشمی ایجاد شد که آن هم سبب شد تا وی از مجموعه کنار گذاشته شده و در حاشیه بماند.
اما اکنون! باز هم صحبت از ایجاد خطوط میانی هست. در این میان، افراد زیرکی هم هستند که هوشمندانه تلاش می‌کنند تا این خط میانی را تبیین کنند. چنان که در انتخابات جاری شوراها، هم در جناح چپ و هم اصولگرا این نوع نگرش وجود دارد. نگرشی که سبب می‌شود تا پوششی برای اختلافات داخلی میانه اعضای درونی هر دو جناح باشد.
راستش نه تنها این قبیل اقدامات راه به جایی نمی‌برد ـ براساس تجربه و تحلیلی که عرض شد ـ بلکه به دودلی و نگرانی مردم هم دامن می‌زند و سبب مشارکت کمتر می‌شود. البته چه بسا کسانی بتوانند از چند لیست، جمعیتی را انتخاب کنند. اما این برای غالب مردم ناممکن است و بنابراین تفرقه میان یک جناح برای این دسته از مردم دشواری پدید می‌آورد.
به نظر می‌رسد بهتر است بر اساس تجربه‌های گذشته، همچنان دو جناح اصولگرا و اصلاح‌طلب انسجام کلی خود را حفظ کرده و رقابت واقعی را بر اساس دو انگاره‌ای که شرحش رفت پدید آوردند.
در این سوی، البته کسانی از مردم خواهند بود که از هر دو لیست دسته‌ای را انتخاب می‌کنند اما با حفظ وحدت دو دسته در درون، فضای سیاسی کشور در میان دو جناح موجود، از نوعی ثبات و پایداری برخودار خواهد ماند.
نویسنده این سطور البته موافق با حرکت آگاهی‌بخش و اطلاع رسانانه انتقادی نسبت به هر دو جریان است، حرکتی که هدف آن ایجاد تعادل در دو جناح باشد، اما به دلیل آن که سامان سیاسی در دنیا بر اساس نظام حزبی بوده و به صورت سنتی به عنوان دو جریان چپ و راست شکل گرفته، معتقد است که امکان ایجاد یک خط وسط به عنوان یک خط سیاسی نیست. بنابرین هر حرکتی در جهت ایجاد نوعی حزب وسط نمی‌تواند مقرون به پیروزی باشد.
عادل رحمتی