جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

اصول حکمت متعالیه برعقلگرایی گذاشته شده است


اصول حکمت متعالیه برعقلگرایی گذاشته شده است
اول خرداد هر سال به نام کسی نامگذاری شده است که تاریخ فلسفه وامدار اندیشه های گرانسنگ اوست. اندیشمندی که جهان فلسفه اسلامی بی نام او ناشناخته است.
تاریخ در خاطره خود نام کمتر کسانی را سراغ دارد که چنین درخشان بر پهنه علم و ادب ایران زمین بدرخشد. حضور مردانی ستاره گون در گستره فقاهت و فلسفه همواره بر تارک تاریخ این مرز و بوم درخشیده است و یاد آنان، دیوان شعری است که در ذهن ایران و ایرانیان تا ابد زمزمه خواهد شد. ملاصدرا، حکیم و فقیه بزرگ ایرانی، از جمله این مردان است.
ملاصدرا عالمی تمام عیار بود که علم او در حلمش تجلی می یافت و تلاشهای علمی اش در تهذیب فراوان. او عالمی بود که عملش تجسم واقعی میزان یافته هایش از طبیعت و ذهن به شمار می رفت. انسانی وارسته که جز در طریق حق گام برنداشت و عمری را به قناعت، زهد و ریاضت سر کرد. آن وارسته دوران هفت بار با پای پیاده به سفر حج رفت و در هفتمین سفر خود هنگامی که از حج باز می گشت، در سال ۱۰۵۰ ه. ق در حوالی بصره دیده از جهان فرو بست .
ملاصدرا پایه ریز حکمت متعالیه است. حکمتی نوگرا در فلسفه که با اتخاذ طریق سومی منبعث از اصول مشترک فریقین اشراق و مشاء، سعی در ارایه راه جدیدی در فلسفه دارد. او عقل و دین را حقیقت واحدی می پندارد و اذعان می کند که هرگز نتایج عقلیه به مخالفت با دین منجر نخواهند شد.
برگزاری همایش نکوداشت حکیم صدرالمتالهین را بهانه ای برای گفتگو با آیة ا... سید محمد خامنه ای رئیس بنیاد حکمت اسلامی صدرا ساختیم.گفتگوی کوتاه ما با ایشان را مطالعه بفرمایید:
▪ شاید برای ورود به بحث مناسب باشد به مفهوم «حکمت» از منظر فلاسفه اشاره ای داشته باشید و اینکه آیا این مفهوم در بین فلاسفه اسلامی و غیراسلامی به یک معنا به کار می رود یا معانی متعددی برای آن ذکر شده است ؟
ـ کلمه «حکمت» با توجه به ریشه عربی آن، به معنای کمال و استواری است. هرچیز بدون نقص، حکیم است؛ چه انسان و چه قرآن و چه خداوند متعال که به هر سه آنها صفت حکیم داده شده، زیرا خداوند نقص ندارد و قرآن در نهایت استواری است و سستی در آن راه ندارد و انسان حکیم، انسانی است که سعی می کند در همه کارهایش اشتباه و نقص و عیب راه نیابد.
اما در نظر فلاسفه، حکمت به طور کلی به دو معنا به کار می رود؛ اول به معنای ویژگی در خلق و خوی بشر و این همان است که انسان را حکیم می سازد، یعنی انسانی که دارای اعتدال روحی و خلقی است؛ نه اهل زیاده روی و افراط است و نه تفریط و کم کاری.
معنای دوم حکمت، به نوعی شناخت یا علم بر می گردد که به آن فلسفه هم می گویند و به دو بخش حکمت نظری (یعنی فلسفه تئوریک) و حکمت عملی (یعنی فلسفه کاربردی) تقسیم می شود.
این تعریف دوم از قدیم حتی در فلسفه ارسطو نیز دیده می شود. یونانیها برای حکمت کلمه «سوفیا» (Sophia) را به کار می بردند و آن را بر دو بخش تقسیم می کردند؛ اما در فلسفه دوران جدید غربی آن را به معنای علوم غریبه به کار می برند که در بیشتر مکاتب به آن توجهی نمی شود.
▪ در تقسیم بندی حکمت به دو شعبه نظری و عملی، تمامی فلاسفه اتفاق نظر دارند؟
ـ اصولاً این تقسیم بندی بازمانده از فلسفه قدیم یونانی است که ظاهراً آنها هم از حکمای ایران باستان (به نام مغان) گرفته بودند. فلاسفه اسلامی آن را پسندیدند و در آثار خود به آن پرداختند. پس از ترجمه آثار اسلامی به زبان لاتین که از اسپانیا و شامات پس از جنگهای صلیبی به غارت رفته بود، قرنها فلسفه اسلامی و کتب ابن سینا و ابن رشد در اروپا ، دیرها ، کلیساهای مسیحی و مدارس یهودی تدریس می شد و در آنجا نیز حکمت دارای دو بخش بود، اگرچه مسیحیان بیشتر به حکمت نظری توجه داشتند و مباحث حکمت عملی (مثل اخلاق و سیاست و آزادی حقوق بشر و حقوق زن و حقوق بین الملل و آزادی دریاها) توسط فلاسفه اجتماعی اروپا ( پس از رنسانس و انقلاب فرانسه و آزادی افکار از مسیحیت کاتولیک و کلیسای رُم ) معروف به دوران تجدد یا مدرنیته، پدید آمد.
در دوره جدید اروپا، برعکس به فلسفه یا حکمت نظری بی اعتنایی شد و مذاهبی مانند شکاکیت و حسگرایی و تجربه گرایی و مانند اینها رواج یافت.
▪ چرا ملاصدرا بطور جداگانه در کتابهای خود به مقوله حکمت عملی نمی پردازد؟
ـ ملاصدرا به حکمت نظری اهمیت بیشتری می دهد، زیرا معتقد است اگر فیلسوف از لحاظ نظری به مرحله کمال خود نرسد و در حد امکان و محدودیتهای جهان ماده، حقایق را کشف نکرده باشد، در عمل و در اجرای حکمت در زندگی فردی و اجتماعی شکست خواهد خورد و به هدف نخواهد رسید.
نکته دیگر این است که وی حکمت عملی را در لا به لای حکمت نظری می آورد و حتی در کتابهایی مانند: «ایقاظ النائمین» و «کسر اصنام» و «واردات غیبیه» و دیگر کتب مشابه، در کنار آموزش حکمت نظری از حکمت عملی یاد می کند.
▪ تفاوت دیدگاهی که ایشان نسبت به رابطه حکمت عملی و نظری با فلاسفه دیگر دارد، چگونه دیدگاهی است و از کجا ناشی می شود؟
ـ معمولاً فلاسفه حکمت نظری را مقدمه ای برای حکمت عملی می دانند، ولی نظر ملاصدرا برعکس است. وی معتقد است اگرچه هر عمل به علم نیازمند است و حکمت عملی باید نتیجه و برگرفته از حکمت نظری باشد یا علم و عمل در کنار هم جای بگیرند ولی حکمت عملی غایت نیست، بلکه وسیله ای است برای کسب کمال علمی و نظری. وی تصریح می کند که رموز حکمت نظری را کسی می تواند کشف کند و بفهمد که تن خود را به دست ریاضت بسپارد و به اصطلاح راه حکمت عملی را طی کند و در تربیت خود کوشا باشد.
▪ نقش ملاصدرا در آشتی میان حکمت و فلسفه که شما قبلاً در جایی به آن اشاره کرده بودید چگونه قابل اثبات است؟
ـ فلاسفه مشایی از ارسطو به بعد حکمت اشراقی (یا حکمت مشرقی) را که میراث ایران باستان بود به کناری گذاشتند و حکمت را به صورت مشتی مباحث خشک درآوردند و متأسفانه مترجمان مسیحی زمان مأمون، دانسته یا ندانسته همانها را به عربی ترجمه کردند و حکمت اشراقی در صف عقب ماند و مورد بی اعتنایی قرار گرفت تا آنکه سهروردی علناً کتابی در حکمت اشراق نوشت و شاگردانش آن را پنهانی ترویج کردند.
با وجود آنکه کتب سهروردی کم و بیش در دسترس بود، ولی قادر به رقابت با فلسفه مشایی نبود تا آنکه ملاصدرا مکتب خود را تأسیس کرد و ثمره مشترک این دو مکتب (اشراق و مشاء) را با توجه به عرفان اسلامی و قرآن و حدیث، به صورت نظامی واحد و منسجم عرضه نمود که به همان اندازه که اطلاق فلسفه به آن صحیح بود، اطلاق حکمت نیز صحت داشت و در واقع حکمت را که در هاله ای از ابهام قرار گرفته بود، به سوی روشنی کشید و معنای واقعی حکمت را به فلسفه خود داد و به سبب برتری آن با تک مکتبهای گذشتگان، مکتب خود را حکمت متعالیه نامید.
▪ حکمت متعالیه ملاصدرا و درک مفهوم حکمت در جامعه، چه کمکی به حل مسایل فکری مردم خواهد کرد؟
ـ وقتی کسی از عقل و شعور برخوردار است و بخواهد برای زندگی خود خانه بسازد، مسلماً ترجیح می دهد خانه او محکم و بادوام و راحت باشد و به زندگی او لذت ببخشد. خود زندگی چند ده ساله انسان هم همین طور است و انسان ترجیح می دهد اصول و قواعدی را کشف کند تا زندگی او راحت و با حسن عاقبت باشد.
برای یک زندگی بهتر، عقل یک ابزار مناسب است و مانع اشتباه و خطر و ضرر می شود. دین و شریعت هم اصولی برای راهنمایی دارد که نام آن را «تکلیف» یا قانون شرع می گذارند. حکمت واقعی عمل کردن به هر دوی عقل و دین یا وحی است. اصول حکمت متعالیه بر عقل و عقلگرایی گذاشته شده است. دین اسلام هم، بشر را به عقلگرایی و احکام پیشینی فطرت دعوت می کند و در قرآن نیز آمده است که دین اسلام همان فطرت ا... است.
انسان باید چه در مسایل فکری و چه مسایل و مشکلات عملی و زندگی به حکمت یعنی عقلگرایی پناه ببرد و در پی یافتن پاسخ به سه سؤال مهم بشری: یعنی از کجا آمده ام؟ چرا آمده ام؟ و به کجا می روم و پایان زندگی چیست؟ باشد. این راهی است که حکمت متعالیه و حکمت حقیقی می تواند به ما نشان بدهد و پیامبران نیز برای راهنمایی بشر برای رسیدن به این پاسخ آمده بودند.
▪ از حضورتان در این گفتگو سپاسگزاریم
جواد صبوحی
منبع : روزنامه قدس