دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


نمی‌ گذارم‌ از مان‌ اسطوره‌ بسازید


نمی‌ گذارم‌ از مان‌ اسطوره‌ بسازید
نخستین‌ ملاقات‌ خود با برشت‌ را بخوبی‌ به‌ یاد می‌آورم‌. او را كه‌ پس‌ از اقامت‌ طولانی‌اش‌ در امریكا تازه‌ به‌ اروپا بازگشته‌ بود، در آپارتمان‌ كوچك‌ كورت‌ هیرشفلد ملاقات‌ كردم‌. هیرشفلد، نمایشنامه‌نویس‌ زوریخی‌، ننه‌ دلاور، انسان‌ خوب‌ سچوان‌ را به‌ صحنه‌ برده‌ بود.
همانطور كه‌ برشت‌ را در عكس‌هایش‌ دیده‌ بودم‌ با ظاهری‌ معمولی‌ و اندامی‌ لاغر، در سكوت‌ روی‌ صندلی‌ در گوشه‌یی‌ لم‌ داده‌ بود. گرچه‌ او در غربت‌ بود ولی‌ همه‌ با زبان‌ او حرف‌ می‌زدند. زمانی‌ كه‌ من‌ وارد شدم‌ برشت‌ در حال‌ خواندن‌ یك‌ گزارش‌ بود. در آن‌ زمان‌ من‌ یك‌ معمار ۳۸ ساله‌ بودم‌. جمعی‌ كه‌ به‌ آن‌ خانه‌وارد شد عبارت‌ بودند از كارل‌ سوك‌ مایر، هورست‌ لانگه‌، اریش‌ كستنر، لرنت‌ هولینا و ورنر برگ‌ گرون‌.
تنها سویسی‌ آن‌ جمع‌ من‌ بودم‌. برای‌ اعضای‌ آن‌ جمع‌ برشت‌ شخصیتی‌ بود از دیروز همانند توماس‌ مان‌. هورست‌ لانگه‌ كه‌ شوخ‌ طبعی‌ خاصی‌ داشت‌ به‌ برشت‌ گفت‌ «آقای‌ برشت‌ جوانان‌ منتظر شما هستند، شما برای‌ ما یك‌ اسطوره‌ هستید.» واكنش‌ برشت‌ چیزی‌ جز یك‌ لبخند نبود كه‌ حاكی‌ از شكسته‌ نفسی‌ او بود.
هورست‌ لانگه‌ دوباره‌ گفت‌ «آقای‌ برشت‌، می‌دانید در آلمان‌ شما یك‌ اسطوره‌ شده‌اید؟» برشت‌ در جواب‌ گفت‌ «نخواهم‌ گذاشت‌ كه‌ اینطور بشود.» نقش‌ اصلی‌ را در آن‌ جمع‌ اریش‌ كستنر به‌ عهده‌ داشت‌. شش‌ نویسنده‌ حاضر در جمع‌ اعلامیه‌یی‌ تنظیم‌ كردند تا در آن‌ همه‌ اعلام‌ كنند كه‌ همه‌ ملت‌ها خواهان‌ صلح‌ هستند. احساس‌ شورانگیزی‌ در اتاق‌ موج‌ می‌زد.
پس‌ از گفت‌وگوهای‌ بسیار بالاخره‌ اعلامیه‌ نوشته‌ شد و برشت‌ پیشنهاد كرد كه‌ موافقت‌ هنریش‌ مان‌ به‌ عنوان‌ یكی‌ از امضاكنندگان‌ جلب‌ شود. من‌ باید نامه‌ را به‌ دست‌ روس‌ها می‌رساندم‌. پس‌ از یك‌ هفته‌ كه‌ از فرستادن‌ اعلامیه‌ گذشت‌، كانون‌ نویسندگان‌ روسی‌ ابراز كردند كه‌ نمی‌توانند آن‌ را امضا كنند.
ژنرال‌ دیمنس‌ از برلین‌ دعوتنامه‌یی‌ برای‌ برشت‌ فرستاد تا او دوباره‌ به‌ برلین‌ بازگردد. زن‌ و شوهری‌ آلمانی‌ آپارتمان‌ خود را در زوریخ‌ در اختیار برشت‌ گذاشته‌ بودند. برشت‌ در آن‌ زمان‌ از نظر مالی‌ در موقعیت‌ بسیار بدی‌ قرار داشت‌. مخارج‌ سفرهای‌ اروپایی‌ او از راه‌ فروش‌ اثاثیه‌ و منزلش‌ در امریكا تامین‌ می‌شد. ناشرهای‌ برشت‌ وضع‌ مالی‌ بدی‌ داشتند و پولی‌ كه‌ به‌ او می‌دادند حتی‌ برای‌ زندگی‌ یك‌ دانشجو هم‌ كافی‌ نبود، اما برشت‌ هیچ‌گاه‌ وضع‌ مالی‌ خود را بروز نمی‌داد و اینچنین‌ به‌ زندگی‌ خود ادامه‌ داد..
منبع : روزنامه اعتماد