دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

همیشه خدایی هست


همیشه خدایی هست
آدمی تمنای احساس حضور خدا را در اندیشه داشت و در جست وجوی او به پایگاه افلاك و خویشتن خویش روی آورد تا شاید از وی نشانی گیرد. انسان جست وجوگر یارای آن را نداشت تا جهان را تهی از واقعیتی وصف ناپذیر كه وجود خود را در كمند هستی او می پنداشت، بنگرد. كنون نیز جهان در انباشت گریز از تعالی، دغدغه تجربه ای دیگر را از معنویت و وجدان ایمانی در سر می پروراند؛ چرا كه به درستی می داند پروسه «عبور از خدا» به هیچ وجه، نهاد جوشنده او را به آرامشی مطلق فرانمی خواند. آدمی را آن مقام است كه حقیقت وجود را بی واسطه اسباب و علل شهود نماید. البته وجود حقیقی و نور مطلق آن اندازه سوزنده است كه كسی را یارای مشاهده او نیست و اگر عارف دلسوخته ای را فیض روح القدس مدد فرماید، تنها جلوه ای از انوار قاهر وی را به وضوحی وصف ناپذیر خواهد دید. این جایگاه جز با تصفیه قلب و زدودن زنگار از دل؛ یعنی حریم امن الهی در وجود بشر، میسور نمی گردد؛ چه اینكه در انگاره های عرفانی آمده است: «قلب المؤمن حرم الله و حرام علی حرم الله أن یلج فیه غیرالله.» (قلب مؤمن حرم خداست و ناپسند است كه در حرم خدا، غیر خدا خلجان داشته باشد.) به زعم عرفا، «قلب» میانجی نفس و روح و عامل معرفت و شناخت بهینی به شمار می رود. صوفی احمد غزالی می گوید: «اگر جان مرغ آشنا باشد، چون آواز طبل «ارجعی»۱ شنود، پرواز گیرد و بر بلندتر جای بنشیند.» ۲
نور خورشید در جهان فاش است
گنه از دیده های خفاش است۳
مایستر اكهارت در یكی از تفاسیر عرفانی خود بر كتاب مقدس پیرامون این معنا نكته ای را می نمایاند كه ذكر آن علاوه بر ارزش فزایی مقال در مفهوم اخلاص، نشانگر چهره خاص یك تفسیرگر عارف مسلك مسیحی در مواجهه با نص مقدس دینی است. تفسیر نمادین اكهارت بر این سخن انجیل یوحناست: «عید پسح كه یكی از اعیاد بزرگ شهر یهود بود، نزدیك می شد. پس عیسی به شهر اورشلیم رفت. آن جا در اطراف خانه خدا، مردم را دید كه برای انجام مراسم قربانی، مشغول خرید و فروش گاو و گوسفند و كبوترند. صرافان، پول ها را روی میزها چیده بودند و با مشتری ها مبادله می كردند. عیسی با طناب، شلاقی ساخت و همه را از آن جا بیرون كرد... و دستور داده گفت: اینها را از اینجا بیرون ببرید و خانه پدر مرا به بازار تبدیل نكنید.» ۴ مایستر اكهارت در تفسیر این قطعه از عهد جدید، «خانه پدر» را به «روح انسان» تعبیر می نماید. او این سخن را با تعمق در عهد عتیق بیان می كند؛ آنجا كه خداوند می فرماید: روح آدمی شبیه به خدا خلق شده است؛ نظیر آنچه در آموزه های اسلامی نیز به چشم می خورد. اكهارت در ادامه خاطرنشان می سازد كه خداوند در هیچ مكانی نمی گنجد مگر در قلب بنده اش. ۵ پس شایسته نیست قلب كه معبد خدا و خانه پدر آسمانی است و خداوند به جلوه های گوناگون در آن نمایان می گردد، به بازار تبدیل شود و روح را در بند سوداگری ارزش های بشری و بن مایه های الهی گرداند.طریقه اخلاص و عشق پاك در عرفان «بهاگوته» نیز نمودی دلپذیر دارد. كریشنا كه منشأ تجلیات الهی در آیین بهاگوته است، طرق رهایی و رستگاری را «كارمه مارگه» (طریقه عمل)، «حنانه مارگه» (طریقه معرفت) و «بهكتی مارگه» (طریقه اخلاص) معرفی می نماید. عمل و معرفت درجه ای از اهمیت را داراست، ولی بهاگوته شیوه عشق و اخلاص را برمی گزیند كه امن ترین راه هاست؛ چرا كه توكل و اخلاص ورزیدن به كریشنا، روح را منور می سازد. در «گیتا» كه فرازی از كتاب مقدس «مهابهاراتا» می باشد در جریان رزم آرجونه ازمدعیان سلطنت آمده است: زمانی كه آرجونه دچار اندوه و شك می گردد، كریشنا كه در هیبت ارابه رانی بر او ظاهر شده است، وی را به وظیفه طبقاتی خود آشنا می كند و از مرگ سخن می راند و در نهایت می گوید: «دل خود را به من ده و مرا پرستش نما و به من خدمت كن. به ایمان و عشق دست تولا به من ده تا آنكه تو سراسر من شوی. من نیز خود را به تو می دهم.» در طریقه بهكتی عابد یكتاپرست، با تأمل عرفانی در ذات خدا، با او متحد می گردد. در بهاگوته روح عین خدا نیست، بلكه جزیی از خداست، بنابراین مقام وحدت از سنخ اتحاد جزء با كل می باشد. در آیین كنفوسیوس هم اصطلاح «لی» معمولاً با مفهوم اخلاص تطبیق داده می شود.
این مسأله همچنین در فلسفه معاصر غرب قابل بررسی است. كارل یاسپرس از جمله فلاسفه ای است كه پیرامون این مطلب، اراده سخن نموده است. او با تأكید بر عظمت و شكوه خدای متعال كه معرفت به او تنها با الهیات سلبی امكان پذیر است، یادآور می گردد كه انسان زمانی توانایی درك حضور خدا و احساس با او بودن را دارد كه از مرزهای محدود وجودی خود پا را فراتر گذارد. اگر از جانب آدمی جهش و حركتی صورت نگیرد، در نزدیكی به خدا توفیقی حاصل نخواهد شد.
اساساً دغدغه ای كه برخی از فیلسوفان بزرگ غرب را به چالشی جدی فراخوانده است، نبود روح ایمان و در صورت وجود آن، فقدان وجدانه عشق و اخلاص در طینت آدمیان است. امروزه برخلاف فویرباخ كه از گونه ای «از خودبیگانگی» در افراد بشر می نالید و برخلاف نیچه كه از «مرگ خدا» ۶ سخن می راند، فقدان معنویت حتی فیلسوف ملحدی چون راسل را وامی دارد كه از «غیبت خدا» در جهان افسوس خورد و هستی بی خدا را، عالمی پوچ و عبث بداند و نیز سارتر انسان محور اختیار مدار، اگزیستانسیالیست را مجبور می كند تا گزاره خدا و پنداره پوچی را مانعه الجمع به شمار آورد و انسان را مخیر گرداند تا از بین دو یكی را برگزیند. بوخنسكی در این باره می نویسد: «سارتر در حدی برتر از بسیاری دیگر، لازم و كافی نبودن آنچه را كه ما در جهان می یابیم، درك و تجربه كرده است. او می گوید برای بودن آن ها هیچ توجیهی نیست. هیچ ضرورتی نیست كه باشند، با وجود این هستند. مثلث های مجرد و فرمول های ریاضی به وسیله چیزی توجیه می شوند، اما وجود خاصی ندارند. ولی وجود اشیاء را؛ مثلاً این درخت را نمی توان از همان راه توجیه كرد. هستی واقعی در جهان فقط از راه خدا توجیه شدنی است. اما سارتر نمی خواهد وجود خدا را بپذیرد. او گمان می كند خدا یك تناقض است. بنابراین كاملاً منطقی نتیجه می گیرد كه تمام هستی مخصوصاً هستی انسان، پوچ و بی معناست. سارتر بهتر از هر كس دیگر می داند كه چگونه این مشكل دو وجهی را در قالب لفظ بریزد: انسان باید بین خدا و پوچی یكی را انتخاب كند. سارتر شخصاً پوچی و بی معنایی را انتخاب می كند.» ۷ سخن سارتر گرچه در نهایت به پوچ گرایی می رسد، اما بی شك نمایانگر واهمه او از جهانی منهای خداست.آنچه امروزه غرب را در ارتباط با اجزای طبیعت و نیز ماوراء طبیعت به چالشی جدی فراخوانده است، علیرغم رخ نمایی برخی امواج دین گریزی و دین ستیزی كه گهگاه در جهان اندیشه غرب كورسو می زند ۸ ، فرجام نامه ای نیك با عنوان «بازگشت به معنویت» و فراروی از گمانه زنی های ماده محور نهیلیستی (پوچ گرایی) به سوی گونه ای خرد دینی و تفكر ایمان محور است. سال ها پیش آندره مالرو، با اشاره به نقش معنویت در خرد فرامادی بشر گفته است: «قرن بیست و یكم یا قرنی مذهبی خواهد بود و یا وجود نخواهد داشت» یا به تعبیر تی اس الیوت «بازوزه ای به پایان می رسد»؛ از این رو است كه هایدگر از ماشینیزم و روح تمدن تقدس زدای تكنیك محور می نالد ۹ و تكنولوژی را كه فاقد تفكر قلمداد می كند؛ چرا كه پدید آورندگان تكنولوژی از پذیرفتن بار مسؤولیت پیامدهای آن شانه تهی كرده اند.۱۰وی بر این باور است كه «تكنولوژی ابزار انسان نیست، بلكه سرنوشت و تقدیر اوست. تكنولوژی به انسان قدرت بیش از اندازه بخشیده و او را به طرز مرگ آوری به سوی ترقی می راند. علاوه بر این بشر معاصر غالباً از تقدیر و سرنوشتی كه حاكم بر او شده، غافل است و به طرزی سطحی و ناشیانه گمان می كند این اوست كه تكنولوژی را هدایت می كند.» ۱۱ هایدگر بر همین اساس انسان معاصر را «بی خانمان» می خواند كه در جریان مسخ حقیقت از منزل ذات خود دور افتاده است؛ انسانی كه به گمان او وظیفه نگاهبانی حقیقت وجود را بر دوش دارد. او در فرازی از رساله «نامه در باب بشر انگاری» می نویسد: «آدمی به عنوان كسی كه قیام ظهوری دارد موظف است نگاهبان و حافظ حقیقت وجود باشد.» بنابراین پرسش اساسی این است كه «خانه ما كجاست؟» و در پی آن باید پرسید كه «خدا كجاست؟» آنچه از سخنان او در كتاب «مابعدالطبیعه چیست؟» می توان برداشت كرد این است كه تنها «شاعر» یارای پاسخ به سؤال بنیادین «خدا كجاست؟» را دارد نه متفكر و فیلسوف؛ چرا كه «فیلسوف وجود را می گوید، حال آنكه شاعر تعالی را می سراید.» هایدگر از این رو اذعان می نماید كه «فلسفه من انتظاری برای خداست.» او در حقیقت با بیان این نگره، در صدد آن است تا اضطراب خود را از تعالی بخشی جهان كنونی نشان دهد و دیدگان بینا را به سویی فراخواند كه در آن دربهای آسمان و عالم قدس به روی همگان باز است؛ سرایی كه اكنون تصور آن مقدور نیست. وی با طرح این دغدغه، واژگان آرزومندی و امید را به روزی حواله می دهد كه دربهای عالم متعال دوباره گشوده می گردد و انسان بدون پرده امواج قدسی را به نظاره می نشیند؛ آنچنانكه در گذشته دور، مطابق با اسطوره های آفریقایی، خدایان به اندازه ای به انسان ها نزدیك بودند كه آسمان و زمین به اشتراك دست در كاری داشتند.
اینكه اكنون در بهای آسمان ناگشوده است، طرح اصلی تردید و ناامیدواری بسیاری از اندیشمندان شرق و غرب است. شاید ایشان در حسرت دوره ای هستند كه در آن ابواب جهان ملكوت باز بود و شاید این ایده غم آلود، واهمه آینده ای پرتذبذب باشد كه توقف آن به هیچ وجه در اختیار انسان نیست. در انگاره های مسیحی، واگویه چنین فرجام بیمناك و دلهره آوری در متن كتاب مقدس وجود دارد؛ آنجا كه عیسی مسیح (ع) در انجیل لوقا می فرماید: «درب آسمان تنگ است، پس بكوشید تا داخل شوید؛ زیرا یقین بدانید كه بسیاری تلاش خواهند كرد كه داخل گردند، اما نخواهند توانست. زمانی خواهد رسید كه صاحب خانه درب را خواهد بست. آنگاه شما بیرون ایستاده، در خواهید زد و التماس خواهید كرد كه خداوندا! خداوندا! در را به روی ما باز كن. اما او جواب خواهد داد كه من ، شما را نمی شناسم.» ۱۲
«جنگ های صلیبی» و «رنسانس» از اهمیت فوق العاده ای در تاریخ غرب برخوردار است؛ چرا كه نقطه عطف جهش غرب است. پس از وقوع جنگ های صلیبی و آشنایی مسیحیان با دنیای اسلام و ارتباط فرهنگی و علمی با مسلمین، دوران سیاه قرون وسطی به پایان رسید و فصلی نوین را در تاریخ غرب رقم زد. در همین زمان بود كه این جمعیت گسسته از بند دیانت كلیسا، جهانی نامحدود و سرشار از اندیشه ها و تفكرات عالی را پیش روی خود نظاره كرد. غربیان تجربه تلخ ده قرن حاكمیت پاپها و كاردینال ها (اربابان كلیسا) را به وادی فراموشی نسپرده و در همه حال متأثر از این دوره هزار ساله، آغوش خویش در پذیرش هرگونه اندیشه روشنگرانه ای گشودند. پس از چندی نیز دوره بیداری (رنسانس) رخ نمود و تحول غرب را به یكباره سبب شد. جهان غرب كه اكنون اندیشه های نوینی را چون: سكولاریزم (جدایی دین از سیاست)، لائیزم (حذف دین از زندگی)، پلورالیزم (كثرت گرایی)، لیبرالیزم (دلخواه مداری و اختیارمحوری)، اومانیزم (انسان محوری)، پروتستانتیزم (اصلاح دینی مارتین لوتر كه بر تفكر مطلق گرایی و شبكه های عنكبوتی تفتیش عقاید و نیز تحجر حاكم بر كلیسا شورید) و ... آبستن بود، مجال كافی را برای به صحنه آمدن هر یك از آنها مهیا كرد. كنون نیز در ورای «مدرنیزم» و «پست مدرنیزم» كه بشریت را به گونه ای پوچ گرایی پیام آور است، از طرح اندیشه ای نوین با عنوان «پسا پست مدرنیزم» سخن می گوید تا شاید زمینه را برای بازگشت معنویت فراهم سازد.به نظر می رسد جهان امروز به قول اقبال لاهوری بیش از هر چیز به تفسیری معنوی نیاز دارد، تفسیری كه خدا را در جهان آفرینش حاضر بداند؛ چه اینكه به تعبیر داستایوفسكی، اسطوره نویسندگی روسیه، اگر حضور خدا در عالم احساس نشود، هر كاری برای آدمی مجاز است. به هر صورت جهان كنونی با در نظر گرفتن تمام تاریخی كه بر آن گذشته است، به معنویت و ایمان با چشمی دیگر می نگرد. روح شیطانی حاكم بر جهان جز با جلوه ضمیر ملكوتی الهی واپس نمی رود. هر چه زمان می گذرد، این نكته بیش از پیش روشن می گردد كه نیاز دنیای متمدن امروز به ایمان و معنویت از هر زمان دیگری افزونتر است.
پاورقی
۱ - «یا أیتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربك راضیه مرضیه.» (فجر ‎/ ۲۷ و ۲۸)
۲- احمد غزالی - مجموعه آثار فارسی - تصحیح احمد مجاهد - ص ۲۰۹
۳- فخرالدین عراقی - منظومه عشاقنامه
۴- انجیل یوحنا - بخش دوم - آیات ۱۳ تا ۱۶
۵- «قلب المؤمن عرش الله» و «القلب بیت الرب.» (عجلونی - كشف الخفا)
۶- DEATH OF GOD
۷- جی.ام.بوخنسكی - مقدمه ای بر فلسفه - ترجمه محمدرضا باطنی - ص ۱۴۲
۸ - اندیشمندان ماده گرای غربی بر این باورند كه خداوند همواره در تقابل با طبیعت و ماده قرار دارد و در این راستا تمام تلاش خود را در جهت انكار وجود خدا و اثبات ازلیت ماده مبذول می دارند. آنها در صدد توجیه این سخنند كه ماده هوشمندی در آغاز بی خرد آفرینش، سراسر جهان را خلق كرد، بنابراین هیچ نیروی ماوراء طبیعی وجود ندارد. از همان زمان كه این شبهه از عمق اندیشه فلسفی غرب سربر آورد، به منظور انكار ازلیت ماده «قانون دوم ترمودینامیك» را مطرح كردند تا راه را برای اثبات حضور خدا در عرصه آفرینش هموار سازند. هر چند این قاعده عملی نیز از گزند دانشمندان ماتریالیستی؛ چون برتراندراسل در امان نماند و خدشه هایی بر آن وارد شد.
۹- نظیر چنین تردیدی پیرامون تكنولوژی و صنعت مدرن را كه پیامد دوره پرفروغ رنسانس در جهان غرب است (مفسرین تحولات غرب، دو انقلاب را در این مرز فراجغرافیایی، بسیار پرارج و حائز اهمیت می دانند كه سیر تاریخ را دگرگون ساخت: نخست انقلاب اجتماعی و اقتصادی رنسانس و دیگر انقلاب فرهنگی اومانیسم) گهگاه در سخنان احمد كسروی، به چشم می خورد. او در اساس به كارگیری ماشین را در صنعت خیانت به بشریت می پنداشت و چون ماركس در دفاع از پرولتاریای مظلوم و خرده گیری از نظام خردكننده سرمایه داری می گفت: «نتیجه ماشین آن است كه پول و سرمایه را از فراوان كس گرفته و در نزد یك كس انبوه گرداند و بدین سان اختلال بزرگی پدید آورد.» (هوشنگ اتحاد - پژوهشگران معاصر ایران - جلد چهارم - ص ۱۹) او حتی شرقیان را به دلیل تقلید كوركورانه از غرب و دلبستگی تمام به مظاهر و بنیان های دل فریب غربی مذمت می كرد. به هر حال این اندیشه در آن زمان یعنی نیمه اول قرن چهاردهم آن هم از سوی كسی چون كسروی جالب می نماید.
۱۰ - بی شك امروزه این اندیشه دیدرو كه «صنعت، صلح را موجب می گردد و علم اخلاق طبیعی نوینی به وجود می آورد»، دیگر جلوه ای ندارد.
۱۱- «جیمز . ل. پروتی - الوهیت و هایدگر - ترجمه محمدرضا جوزی - ص ۱۴۰
۱۲- انجیل لوقا - باب ۱۳ - آیات ۲۴ و ۲۵
حسین زحمتكش
منبع : روزنامه ایران