جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

الوین پلنتینگا(Alvin Plantinga)


الوین پلنتینگا(Alvin Plantinga)
الوین پلنتینگا در سال ۱۹۳۲ در امریکا به دنیا آمد. وی یکی از فیلسوفان دین برجسته امریکایی در قرن بیستم است. ایده‌های او تعیین‌کننده مسیر بحث در بسیاری از ابعاد موضوع هستند. او نقش بسیار اساسی‌ای در معرفت‌شناسی تحلیلی و متافیزیک موجهات دارد. پلنتینگا در حال حاضر مدیر مرکز فلسفه دین در دانشگاه نوتردام است. تمرکز فلسفه دین پلنتینگا بر معرفت‌شناسی عقاید دینی است. کتاب "خدا و دیگر اذهان" او معرف ادعای معنی‌دار حیات فکری‌اش است؛ ادعایی مبنی بر این‌که اعتقاد به خدا می‌تواند عقلانی باشد، حتی اگر از سوی براهین موفق الهیات طبیعی حمایت نشود. این ادعا در یک‌سری از مقالات منتشر شده در دهه ۸۰ به طور کامل بسط داده شد که در آن مقالات او درباره موضعی که "معرفت‌شناسی اصلاح‌شده" نام دارد، استدلال می‌کرد با اقتباس از آثار متکلمانی همچون کالوین، باونیک و بارث عقیده خداباور عقیده‌ای کاملا بنیادین است؛ عقیده‌ای که نه به واسطه سایر عقاید، بلکه با تجربه بی‌واسطه توجیه می‌شود. این موضع به شکل بسیار گسترده‌ای در مقاله "عقل و اعتقاد به خداوند" (از کتاب ایمان و عقلانیت ۱۹۸۳) مورد بحث قرار گرفته است.
پلنتینگا در کارهای اولیه‌اش یک دیدگاه درونگرا در باب توجیه معرفتی را مفروض گرفته بود. سپس به سوی دیدگاه برون‌گرایانه سوق پیدا کرد و مدعی شد که عقیده بنیادین خداباور در صورتی یک معرفت به حساب می‌آید که صادق باشد و به نحو مناسبی به دست آمده باشد. او این رویکرد را درمقاله "توجیه و خداباوری" بسط داد. این ایده‌ها به سوی یک نظریه معرفت‌شناختی برون‌گرای تمام عیار سوق پیدا کرد که اول بار در کنفرانس گیفورد در سال ۱۹۸۹ توسط خود او ارائه شد و سپس در مجموعه دو جلدی او درباره جواز، یعنی "جواز؛ بحث امروزی" و "جواز؛ کارکردی خاص" منتشر شد. این نظریه تبدیل به نقطه ثقل اغلب مباحث جاری در معرفت‌شناسی تحلیلی شد.
پلنتینگا همچنین یک نظریه‌پرداز برجسته در متافیزیک موجهات است. کتاب "طبیعت و ضرورت" (۱۹۷۴) او بسط‌دهنده یک نوع معناشناختی جهان‌های ممکن است که تبدیل به معیاری در ادبیات شده است. تحلیل او از جهان‌های ممکن به مثابه جهانی با بالاترین درجه سازگاری، ارائه‌دهنده یک سازش واقعی میان نومینالیسم و تعابیر فوق‌العاده شی‌انگار است. در دو فصل آخر کتاب، پلنتینگا متافیزیک را به حوزه موضوعات کلاسیک فلسفه دین می‌کشاند. او ارائه کننده آن چیزی است که بیشتر به عنوان تفسیر نهایی از اراده آزاد برای مقابله با برهان شر و همچنین تفسیر موجهاتی از برهان وجودشناختی در نظر گرفته می‌شود که شاید بیشترین واکنش را از زمان تفسیر بدیع پیشنهادی از سوی آنسلم برانگیخته باشد.
پلنتینگا بر آن است كه اعتقاداتِ بنیادین دینی در معانی كاملاً سنتی خود، بدون دلیل، واقعا پایهاند و به نظر می‌رسد كه او با چنین رویكردی بی‌آنكه همانند ویتگنشتاین محتوای سنتی اعتقاد دینی را سُست كند، به سئوال شكاكانه پاسخ گفته است. مؤمنانِ فلسفی‌مشرب، با تقلید از آثار پلنتینگا، در سر سودای آن دارند كه از موضوع توجیه عقلی فراتر روند و ابزارهای فلسفه تحلیلی را معطوف به ایضاح و تنقیح اعتقادات دینی كنند. در نتیجه این امر، حوزه فلسفه تحلیلی دین از بنیاد دگرگون شد و به جای حمله شكاكانه به دین ـ كه مؤمنان در آن یك اقلیت در محاصره بودند ـ به رشد ایجابی اندیشه دینی (بویژه مسیحی) كه در سیطره مؤمنان قرار داشت، پرداخت.
دفاعیه پلنتینگا از عقلانیتِ اعتقاد دینی تفاوتی چشمگیری با بسیاری از رویكردهای سنتی دارد. ویژگی مبنایی دفاعیه وی این پیشنهاد است كه تبیینی مناسب از عقلانیت اعتقادات دینی نیازمند ارائه سطح یا دسته تازه‌ای از عقلانیت است. یعنی تقریبا، دسته‌ای از اعتقادات كه به طور تجربی آشكارند، اما برای حواس آشكار نیستند. از این‌رو، پلنتینگا اعتقاد به خدا را عموما (یا حتی اختصاصا) مستنتج از دلیلِ عقلی نمی‌داند. اعتقاد به خدا به عنوان باور پایه ریشه در دلیل ندارد، بلكه اساس آن تجربه بی‌واسطه‌ای است كه از واقعیتِ خدا در زندگی داریم. دیدگاه او بی‌شباهت به دیدگاه مدافعانِ دلیل كلاسیك تجربه دینی نیست، اما او چنین نمی‌اندیشد كه ما باید به روش استدلال مبتنی بر تجربه، ظاهرا تجربه خدا، وجود الهی را استنتاج كنیم؛ بلكه معتقد است تجارب ما از خدا واقعیت او را بی‌واسطه در اختیار ما می‌نهند؛ دقیقا همان‌طوری كه تجربه حسی موضوعاتِ مادی پیرامون ما را در اختیار ما می‌نهد.
با وجود این، پلنتینگا به منظور تأیید اندراج اعتقادات دینی در سطح یا دسته جدیدی از عقلانیت راه دومی را پیشنهاد می‌كند. در پرتو خط فكری زیر می‌توان به ایده مكنون در این رویكرد دوم پی بُرد. البته در این‌كه چه اعتقاداتی معقولند و چه اعتقاداتی نامعقول، به شهودات خود تكیه می‌كنیم و از این رهگذر تعیین می‌كنیم كه چه اعتقاداتی در فهرست سطوح عقلانیت جای دارند. محض نمونه، متدینان عموما اعتقاد به خدا را كاملاً معقول می‌دانند. دیگران چنین نمی‌اندیشند، اما پلنتینگا می‌پرسد چرا مؤمنان باید از آن ناراحت باشند؟ قضاوت نهایی، تكیه‌گاهی غیر از این‌كه چیزی به نظرم آشكارا صادق است، نیست. شهوداتِ بنیادین یك فرد پایین‌ترین نقطه شروع در هر نوع تأمل فلسفی است. از این‌رو، اگر یك مؤمن با ایمان راسخ، اعتقاد به وجود خدا را معقول بداند، چرا نباید این اعتقاد را در فهرستِ اعتقادات معقول خود قرار دهد؟ و اگر در درجه‌بندی او از اعتقادات معقول از دسته‌ای همخوان با اعتقاد به خدا هیچ اثری نیست، چرا او نباید دسته مربوط را بیفزاید؟
در ارزیابی نظریه پلنتینگا از عقلانیت اعتقاد دینی می‌توان به سه نگرش متمایز از هم درباره مسئله عقلانیت اعتقاد دینی اشاره كرد. آن‌ها طبق اصطلاحات كانت، عبارتند از: نگرش جزم‌اندیشانه، نگرش شكاكانه، و نگرش نقادانه. نخستینِ آن‌ها از آنِ كسانی است كه با اطمینان كامل اعتقاد دینی (خداشناسی توحیدی) را معقول می‌دانند. دومین اعتقاد از آنِ كسانی است كه با اطمینانِ كامل آن را غیرمعقول می‌دانند، و سومین آن‌ها از آنِ كسانی است كه اطمینان ندارند و به نظر آن‌ها این مسئله به تأمل بیشتری نیاز دارد. اثر پلنتینگا تقویت‌كننده گروه نخست است؛ از این حیث كه حقانیتِ اعتقادِ آن‌ها را حتی در برابرِ ایراداتِ در بادی امر تهدیدگر نشان می‌دهد. آن‌ها در اعتقادِ خود محقند؛ آن‌ها با چنین اعتقادی مرتكبِ جُرم معرفتی نمی‌شوند. از طرف دیگر، پلنتینگا هیچ مبنایی برای برتری موضعِ معرفتی مؤمن بر موضع معرفتی غیرمؤمنان ارائه نمی‌دهد. برای نمونه، مؤمن ممكن است در اعتقاد ورزیدن به خدا رسمی از رسوم معرفتی (مثلاً رسمی كه بدون تقصیر ورزیدن درباره آن چیزی نمی‌داند) را به طرزی غیرقابل نكوهش نقض كرده باشد. یا ممكن است به سبب وجود نقصی عینی در قوای ادراكی به خداشناسی توحیدی روی آورده باشد. پلنتینگا به او تنها دلداری اندكی می‌دهد كه در اعتقادش به خدا به لحاظ ذهنی محق است (یعنی از لحاظ معرفتی مقصر نیست)، اما این مؤمن را چندان دلگرم نمی‌كند. او هیچ مبنایی برای آن‌كه مؤمن خود را در اعتقادش به نحو عینی (بدون نقص معرفتی) موجه بداند، در اختیار او نمی‌نهد. او علی‌رغم تصویری كه پلنتینگا ارائه داده است، احتمالاً به كسانی ماند كه كارهای ناشایست را، درحالی كه به طرز علاج‌ناپذیری به غیراخلاقی بودن‌شان جهل دارند، انجام می‌دهند.
قصد نیست پلنتینگا را كسی معرفی كنیم كه از لحاظ معرفتی موضعِ مؤمنان را قوی‌تر از این نمی‌داند. او به عنوان یك مسیحی معتقد است خدا همه انسان‌ها را با قوای ادراكی آفریده است و آن را به نحوی در انسان تعبیه كرده كه آدمی به بركت آن به آگاهی بی‌واسطه از حقیقت او دست می‌یابد؛ دقیقا همان‌طور كه همه عُقلا از وجود اشیای مادی و انسان‌های پیرامون خود آگاهی بی‌واسطه دارند. اما پلنتینگا چنین اعتقادی را با تكیه بر اعتقادات دینی اختیار كرده است و از این‌رو، این اعتقاد نمی‌تواند بخشی از پایه غیردوریِ آن اعتقادات دینی باشد. پلنتینگا بدون تكیه بر اعتقاداتِ دینی تنها می‌تواند حق اعتباری اعتقاد ورزیدن را تأیید كند. بر اساس تفسیر معقولِ خود او از این لفظ ـ كه غالبا كاربردِ مسامحی دارد ـ دیدگاه او ایمان‌گروانه نیست. او می‌گوید ایمان‌گروی اعتقادات دینی را از زمره داده‌های عقل نمی‌داند، كه «داده‌های عقل» یا گزاره‌های واقعا پایه است، یا حقیقتا از گزاره‌های واقعا پایه منتج است. پلنتینگا اعتقاداتِ بنیادین دینی را واقعا پایه و از جمله داده‌های عقل می‌داند، از این‌رو نمی‌تواند ایمان‌گرو باشد. اما همان‌طور كه روشن شد، پلنتینگا پیش از اتخاذِ موضع درباره اعتقادات دینی نمی‌تواند اثبات كند آن‌ها حتی به معنای بسیار ضعیف داده‌های عقلند. از این منظر، دیدگاه او با ایمان‌گروی فاصله زیادی ندارد. علاوه بر این، پلنتینگا مایل است تا با تكیه بر خود اعتقاداتِ دینی درباره جایگاه آن‌ها در جدولِ عقلانیت به داوری بپردازد، و این حاكی از تفوق ایمان بر عقل است كه به حق می‌توان آن را مشخصه ایمان‌گروی شمرد.
در آخر، پلنتینگا به كسانی كه نگرشی «نقادانه» درباره عقلانیت دینی دارند، چه باید عرضه كند؟ آن‌ها از سر تردید به منزلت عقلانی اعتقاداتِ دینی می‌نگرند و برای گذر از این تردید در جست‌وجوی دلیلند. به این اشخاص در دو مورد خاص می‌توان با تكیه بر آثار پلنتینگا كمك كرد. اگر كسی به وجود مجموعه مهمی از شواهد له وجود خدا (مانند شواهد از راه نظم) اذعان كند و مسئله شر با قوتی بظاهر تعدیل‌كننده تنها دلیل بی‌اعتقادی او باشد، پلنتینگا می‌تواند با برداشتن این مشكل راه اعتقاد ورزیدن را نشان دهد. و نیز اگر كسی جازمانه معتقد باشد كه حد اعلای كمال در یك جهانِ ممكن مصداق دارد، پلنتینگا به بركتِ دلیل وجودشناختی، می‌تواند او را كاملاً قانع كند. اما او، در غیر این دو مورد بی‌شك تقریبا استثنایی، چیزی برای آنانی كه طالب توجه عقلانیِ برای اعتقادند، ندارد..
پلنتینگا به هر كسی ـ اعم از مؤمن و غیرمؤمن ـ كه به ملاحظاتِ عقلانی‌ای كه مستلزم اعتقادند، احساس نیاز می‌كند، كمكِ چندانی ارائه نمی‌دهد. بسیاری از افرادی كه بر دو راهی اعتقاد و بی‌اعتقادی ایستاده‌اند، كاملاً محتمل است كه خود را از لحاظ معرفتی در اعتقاد ورزیدن (مانند رأی شخصی‌شان) دارای كمترین حق بدانند. سؤال آن‌ها این است: آیا باید اعتقاد بورزند، یا نه؟ به نظر می‌رسد چنین سئوالی به مراتب مناسب‌تر است، زیرا مسیحیت، برای مثال، اعتقاد به خدا را اعتقادی نه فقط جذاب، بلكه دشوار نیز معرفی می‌كند. پلنتینگا كه بر محق بودن مؤمنان در اعتقادشان دلیل می‌آورد، از این موضوع سخنی به میان نیاورده است.
منبع : موسسه گفتگوی ادیان