یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

مشق صبر


مشق صبر
زن از جا برخاست. دست های جوانش را بر چین و چروک هایی کشید که از پشت شیشه قاب عکس آنها را لمس می کرد.
حسرتی جانکاه وجودش را پر کرده بود.
چرا تا پیش از آن که فرصت از دست برود، صورت پرمهر مادر را نوازش نکرده بود. زن دلش پر از اندوه بود. کودکی هایش در نگاه پرمهر مادر خلاصه می شد.
به یاد آورد روزها و شب هایی را که مادر با تلاش بسیار به تنهایی مسئولیت زندگی را به دوش کشیده بود. در طول تمام این سال ها مادر حتی یکبار از زندگی و تنهایی اش شکایت نکرده بود. از روزی که خودش را شناخته بود، جز گله و شکایت از آنچه که داشت و یا نداشت لحظه ای را سپری نکرده بود.
بی اختیار اشک پهنای صورتش را دربرگرفت. چرا در طول این همه سال از مادرش صبر و تحمل را نیاموخته بود چرا نتوانسته بود، زندگی را از دریچه ای وسیع تر و پهناورتر نگاه کند
چرا در برابر هر چیزی بی تابی می کرد و نمی توانست راهی پیدا کند با خودش فکر کرد چقدر در این سال ها مادر از دیدن دختری بی تاب مثل او رنجیده است.
دست هایش را برقاب عکس تکیه کرد و به چشم های پرمهر او خیره شد. هر چند دیر، اما باز هم می توانست صبوری را برصفحات باقیمانده زندگی اش مشق کند.

[فریده احمدی]
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید