شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


من از تلویزیون می ترسم


من از تلویزیون می ترسم
● «هراس از تلویزیون» با فناوری های جدید بالا می گیرد
هنگامی که در فوریه ۱۹۳۶یک تلویزیون نیمه مکانیکی برای اولین بار در لندن به نمایش گذاشته شد، مردم از نگاه کردن به این پدیده ناآشنا، هراس داشتند اما خیلی سریع این وسیله جادویی، محبوب شد و به حریم خلوت خانه ها راه یافت.
تا پیش از آن، سینما و بخصوص سینمای تجاری آمریکا مهمترین رسانه سرگرم کننده جامعه نو بود و با محافظه کاری اخلاقی، از جمله با پرهیز از تصاویر برهنه، تلاش می کرد تا خانواده های طبقه متوسط شهری را از خود نراند.
ولی با رواج تلویزیون، سرگرمی به اتاق نشیمن خانه ها راه یافت و رفته رفته، تماشاگرانی که در خلوت خود، قید و بند و ملاحظه اخلاقی کمتری داشتند، بی پرواترین صحنه های معاشقه را پذیرا شدند.
حالا دیگر کسی از راه یافتن تلویزیون و نمایش حریم خصوصی انسانها وحشت ندارد. اما این وسیله ۸۱ ساله با پیشرفت فناوری، بار دیگر موجی از ترس را به وجود آورده و فوبیای تلویزیون(تلویزیون هراسی) را دوباره زنده کرده است.
”داستان نویس کارشناسان پیشبینی می کنند تلویزیون به یک وسیله هوشمند تبدیل شود که با سه بعدی شدن، بسیاری از تصاویر غیر واقعی را واقعی جلوه می دهد.
در چهلمین دوره نمایشگاه کالاهای مصرفی الکترونیکی لاس وگاس، تبلیغاتی به نمایش گذاشته شد که "واقعی نشان دادن تصاویر" در تلویزیون را القا کند: پلنگی، زنجیر پاره کرده و از تلویزیون به بیرون جهیده است و یا بارانی که در فیلم نشان داده می شود بیننده را خیس کرده است.
شرکت های سازنده با ساخت تلویزیون های سه بعدی هوشمند قصد دارند، بازار جدیدی را برای فروش محصولات خود دست و پا کنند. هم اکنون دانشمندان مشغول تحقیق بر روی واکنش الکتریکی پوست یا همان سیخ شدن موی دست هستند که بر اثر محرک های حسی مثل ترس به وجود می آید. تحقیقات اولیه نشان می دهد که تلویزیون های سه بعدی واکنش الکتریکی پوست را به همراه خواهد داشت و باعث ترس انسانها خواهد شد.
تاکنون نمایشگرها یا تلویزیونهای سه بعدی فقط برای نصب در اماکن عمومی فروخته شده اند و پیش بینی می شود تا سال ۲۰۰۸ برای استفاده خانگی عرضه شود.
تلویزیونهای سه بعدی را می توان بدون عینک مخصوص و از پشت و رو، یعنی از هر دو طرف تماشا کرد.
● ترس و لرز
من از تلویزیون ۴۵ اینچی خانه مان می ترسم.هنگامی که روبروی صفحه تختتش قرار می گیرم وسوسه ام می کند که روشنش کنم. تلویزیون به من می گوید شلوار جین لیوایز با تی شرت بوسینی و کفش نایک بپوشم. تلویزیون می گوید به مک دونالد بروم و مثل نانسی عجرم پپسی بنوشم. وقتی آن دختر موطلایی شکلات را در دهانش آب می کند دلم لک می زند برای هردویشان.
”برای تسلی خاطر گناهکاران: در بهشت تلویزیون نیست! در جهنم ممکن است. “
مانفرد هاوسمان، مترجم آلمانی
از وقتی این تلویزیون هوشمند با پایه حرکتی قابل کنترل و با قدرت ذخیره تصاویر به خانه مان آمده چاق تر شده ام. از خانه کمتر بیرون می روم.
او استادیوم را به خانه ام آورده؛ کافی است در قسمت تنظیمات صدا گزینه sport را انتخاب کنم حالا اینجا با آن باندهای بزرگ پخش صدا، استمفوردبریج است. حتی می توانم با فناوری ذخیره تصاویر، صحنه آفساید را عقب و جلو کنم و ببینم لمپارد در آفساید ایستاده بود یا نه؟
تلویزیون مرا در خانه ام زندانی کرده، دیگر به سینما نمی روم تا کینگ کنگ و عصریخبندان را ببینم همینجا تلویزیون شبه سه بعدی، تصاویر را واقعی کرده است.
وقتی کینگ کنگ سنگ را پرتاب می کند جاخالی می دهم تا سنگ به من نخورد چون برای دیدن تصاویر سه بعدی عینکی وجود ندارد تا آن را بردارم. وقتی فیلم های استیون سیگال و ژان کلود وندام را می بینم مجبورم سرم را میان پاهایم پنهان کنم.
تلویزیون مرا دیوانه کرده. وقتی شیک پوشی و خوش لباسی کایلی مینوگ، دیویدبکهام ،گوئن استفنی خواننده پاپ، سی ینا میلر و ریچل بیلسون بازیگر را از تلویزیون می بینم از خودم بدم می آید، از این که اینهمه از مدافتاده و قدیمی لباس می پوشم.
وقتی سریال دوستان (Friend) و شومن های تلویزیون را می بینم به خودم می گویم که چه قدر موجود بدبختی هستم آنها در هر سکانس فیلم یا در هر اجرا یک دست لباس عوض می کنند اما من فقط یک دست لباس مهمانی دارم.
من از تلویزیون می ترسم. وقتی خاموش است خودم را در آئینه اش تماشا می کنم. لبخند می زنم انعکاس تصویرم می خندد. وسوسه ام می کند که روشنش کنم و شوی مدونا را ببینم.
مدونا با آن لاتکس چسبان و سیاه رنگ غریزه ام را بیدار می کند. هربار که مدونا را می بینم چشمهای جادویی اش میخکوبم می کند و ناخودآگاه جلوی تلویزیون دراز می کشم بدنم شل می شود و بی حال می شوم.
نمی خواهم مدونا را ببینم، حتی نمی خواهم پاریس هیلتون را با آن پوست سفید و موهای های لایت ببینم.
نمی خواهم به کانال Fashion TV خیره می شوم . نمی خواهم ابرو گوندش را با آن همه آرایش برای در ATV ترکیه ببینم. نمی خواهم نانسی عجرم و حیفا را در کانالهای عرب ست ببینم. می خواهم خانه ام ساکت باشد. نمی خواهم صدای هیچ کدامشان را بشنوم.
اما باز تلویزیون وسوسه ام می کند.اصلا چه کسی گفته شو ببینم. شبکه های خبری را می بینم.
بی بی سی مستندی از آفریقا پخش می کند. سیاههای برهنه بدون هیچ پوششی ایستاده اند. یک سفید پوست آنها را علامت گذاری می کند، آل گرفته اند. زیر پوستشان کرمهایی لول می زند و باید آنها را خارج کرد.
الجزیره یک خودروی دود گرفته را نشان می دهد گزارش می گوید اینجا خاورمیانه است، پر از آشوب، بمبگذاری انتحاری و تروریست.
آن گوشه دنیا توفان بیداد می کند گوشه ای دیگرش مردم را از بمب اتمی و القاعده می ترسانند.
همه از هم می ترسند، مثل من که از جعبه جادویی می ترسم.
کتابم را دستم می گیرم و میان سطرهایش پنهان می شوم. نیم نگاهی به تلویزیون می اندازم، دوباره وسوسه ام می کند روشنش کنم. می روم کنار کتابخانه کتابها را می آورم و جلوی تلویزیون یکی یکی می چینم. دیوار کتابی را تا آنجا بالا می برم که دیگر اثری از تلویزیون پیدا نباشد. نفس عمیق می کشم .چون می دانم کوکا کولا نمی تواند مرا آواز خوان کند. لباس جین لیوایز نمی تواند مردان میانسال را به مردان بیست ساله دارای جاذبه جنسی تبدیل کند و یا آدامس ریگی نمی تواند مرا به مقاربتهای جنسی پرهیجان هدایت کند. حالا دیگر نمی ترسم.
مصطفی قوانلو قاجار
تلویزیون، بیماری عفونی روح است.
شرلی مک لین، بازیگر
تلویزیون، تنها داروی خواب آوری است که از راه چشم باید استعمال کرد.
فدریکو فلینی، فیلمساز
انسان تلویزیون را اختراع کرد چون شب ها از تنبلی، چشمانش را نمی توانست ببندد.
هاینریش بول،
منبع : زیگ‌زاگ


همچنین مشاهده کنید