یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا
چهار مرحله تا ابدیت
برای رسیدن به آرامش راستین و اصیل، باید چرخه ای را طی کنیم که چهار مرحله دارد که عبارتند از:
مرحله اول)
ما می خواهیم یک رفتار خوب و آرامش بخش را در خودمان ایجاد کنیم. باید این کار، در مرحله اول با تشویق و تنبیه های کوتاه مدت همراه باشد. یعنی اگر کاری، در راستای هدف مورد نظر من مربی صورت گرفت، سریع و بعد از تمام شدن کار، تشویقی برای آن در نظر بگیریم و برعکس.
مثلا بچه کلاس اول، اگر دیکته اش را درست نوشت و بیست گرفته، سریع به او هزار آفرین بدهیم یا یک ستاره. حالا حسابش را بکنید اگر به این بچه بگوییم اگر همه مشق هایت را درست بنویسی و بیست بگیری، بزرگ که شدی چنین می شود و چنان، آیا این جواب می دهد؟ معلوم است که جواب نمی دهد.
در این مرحله، تربیت شونده همین الان باید بفهمد چه شد و چه چیزی به عنوان پاداش یا تنبیه می خواهد بگیرد. مثلا صاحب کاینات، می گوید اگر رابطه ات را با دیگران زیاد کنی و صله ارحام کنی، در همین دنیا به عنوان پاداش به تو طول عمر می دهم. یا اگر به پدر و مادرت خوبی کنی و با دیدنت شاد شوند، کاری می کنم که توی همین دنیا، کاسه ی چه کنم دستت نگیری و مشکل مالی نداشته باشی و برعکس.
مرحله دوم)
خب، حالا همان بچه کلاس اولی مرحله اول، همه دیکته هایش را خوب نوشت و همه اش را هم بیست گرفت. شما هم همه اش هزارآفرین و ستاره دادید. خب این بنده خدا خسته می شود و برایش معمولی می شود. باید مرحله اولش را، وصل کنید به مرحله دوم. یعنی کوتاه مدت ها را وصل کنید به بلندمدت ها و پاداش ها و تنبیه های بلندمدت را در نظر بگیرید. همان بچه، باید قدم به قدم که جلو می رود، احساس کند که این تشویق های کوتاه مدت به تشویق بلند مدتی (مثلا به دست آوردن یک دوچرخه) وصل می شود. و باز این همان روش صاحب کاینات است که ما را به بهشت و جهنم وعده داده است.
مرحله سوم)
این دوتایی که گفتیم، بین ما و حیوانات مشترک است. از این مرحله به بعد، خاص انسان هاست. سومین مرحله، مرحله کرامت و انسانیت است. مرحله ای که دیگر با تشویق و تنبیه جور در نمی آید مثل حکایت مالک اشتر که از بازار می گذشت و یکی از مغازه دارها، او را نشناخت و هسته خرمایی به طرفش انداخت. مالک هم بدون این که خم به ابرو بیاورد، راهش را ادامه داد. به مغازه دار گفتند فهمیدی کی بود؟ گفت من چه می دانم کی بود، مهم این بود که کلی تفریح کردیم. به او گفتند که مالک اشتر بود. طرف رنگش پرید و دوید دنبالش. دید مالک رفته مسجد و دارد نماز می خواند. منتظر ایستاد تا مالک بیرون آمد. افتاد به دست و پایش که مرا ببخش و نشناختم و از این حرف ها. مالک هم گفت من به مسجد آمدم که برای تو از خداوند، بهترین ها و خوب ترین ها را بخواهم. اینها، چیزهایی است که انسانی است و به حساب و کتاب تشویق و تنبیه نمی آید.
مرحله چهارم)
این مرحله ، معنی داری زندگی است، یعنی برسیم به جایی که دیگر تشویق و تنبیه برای مان مهم نباشد. فقط به این فکر کنیم که معنی زندگی ما چه می گوید. این جاست که فرانکل و معنا درمانی اش می گوید : "باید یک او در زندگی مان مطرح بشود". آن وقت است که این «او»، هر چه که می گوید، انجام می دهیم، حالا می خواهد تشویق و تنبیه ای دربرداشته باشد یا نداشته باشد. این جا دیگر اوج تعالی است.
● یک سوال و یک مشکل؟!
در مصاحبه گفته شد :" ریشه بیماری های روانی، اضطراب است و ریشه اضطراب، وابستگی ". خب، حالا ما نمی خواهیم اضطراب داشته باشیم و لاجرم، وابستگی ای هم. اما ما که داریم می گوییم در مرحله چهارم، باید یک وابستگی تمام و کمال به یک «او» داشته باشیم؟ آیا این تناقض نیست و باعث وابستگی و اضطراب؟ راه حلش چیست؟
منبع : مجله موفقیت
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
حسین امیرعبداللهیان حجاب دولت امیرعبداللهیان مجلس شورای اسلامی سازمان همکاری اسلامی انتخابات جنگ شورای نگهبان دولت سیزدهم مجلس انتخابات مجلس دوازدهم
هواشناسی شهرداری تهران زاهدان سیل فضای مجازی یسنا باران سازمان هواشناسی سامانه بارشی آتش سوزی هلال احمر آموزش و پرورش
قیمت دلار قیمت خودرو بازار خودرو خودرو دلار مسکن تورم قیمت طلا بانک مرکزی حقوق بازنشستگان ارز ایران خودرو
تلویزیون صدا و سیما مسعود اسکویی پایتخت موسیقی مهران غفوریان دفاع مقدس صداوسیما سریال سینمای ایران کتاب
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه فلسطین جنگ غزه حماس روسیه نوار غزه اوکراین انگلیس ایالات متحده آمریکا یمن
فوتبال مهدی طارمی پرسپولیس استقلال سپاهان رئال مادرید لیگ برتر بارسلونا جواد نکونام باشگاه استقلال علی خطیر بازی
هوش مصنوعی اینستاگرام گوگل اپل ناسا عکاسی تبلیغات کولر مایکروسافت
دیابت چای کودک توت فرنگی چاقی قهوه