شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


آینده پژوهی به کجا خواهد رفت؟


آینده پژوهی به کجا خواهد رفت؟
از آنجایی که آینده پژوهی همگرایی اجتناب ناپذیری با موضوع تحول دارد، باید پاسخ این پرسش را با توجه به اموری که تحول و تغییر در آنها اجتناب ناپذیر می باشد، ارایه کنیم. از این رو با بیان دو اندیشه‌ یا راهبرد پیرامون ماهیت تحول و این که تحول چگونه می تواند بر تفکر ما تأثیر بگذارد، ایده‌ای را در خصوص فرجام آینده پژوهی مطرح می کنیم. آینده‌پژوهان بر این باورند که جهان سریع‌تر از گذشته تغییر می کند، تغییر آن ناپیوسته است، و نباید انتظار داشته باشیم که الگوهای گذشته در درک آینده به ما کمک کنند. به نظر می رسد دو ایراد اساسی به این باور آینده پژوهان وارد است.
نخست آن که در صورتی می توانیم از آهنگ نسبی تحولات سخن بگوییم که معیاری برای مقایسه‌ی تحولات گذشته و حال داشته باشیم. بدون چنین مقایسه‌ای، سخن گفتن از افزایش یا کاهش سرعت تحولات بیهوده خوهد بود. در آن صورت، تنها می توان گفت که تحولات گذشته و حال با یکدیگر متفاوت هستند؛ درباره‌ی سرعت آنها نمی‌توان سخنی گفت. باید از آینده پژوهان پرسید که آیا اکنون جهان، به واقع «سریع‌تر» و «ناپیوسته‌تر» از دوره‌ی زمانی ۱۸۷۰ تا ۱۹۹۰ تغییر می کند؟ البته تغییرات زیادی روی می دهد و بیشتر از آن در راه است: انقلاب رایانه و اینترنت و تأثیر آن بر توزیع جهانی اطلاعات، افزایش آشکار سلطه‌ی اقتصادی آمریکا، ظهور چین در نقش یک قدرت بزرگ، بروز خلاء قدرت پس از فروپاشی شوروی، آسیب دیدن آفریقا از ایدز، و قتل‌عام‌های قومی – مذهبی کوچک و بزرگ در گوشه و کنار جهان. این ها موضوعات مهمی هستند. اما آیا به واقع ناپیوسته‌تراز رویدادهای قرن نوزدهم هستند؟ دو جنگ جهانی مصیبت‌بار و فاجعه‌ی هسته‌ای را که بر سرخوردگی مردم جهان انجامید، هنوز به یاد داریم. در آن دوران، تغییرات اساسی در کاربرد انرژی، حمل و نقل، ارتباطات، کشاورزی، پزشکی و مانند آن هنوز در ابتدای راه بود.
ایراد دوم آن که برای درک آینده، جز بررسی گذشته امکان دیگری وجود ندارد. ژاپن را در نظر بگیرید که دوران پس از جنگ را چگونه گذراند؟ این کشور برخلاف آسیب‌هایی که در مراحل پایانی جنگ متحمل شد و به رغم اضمحلال امپراتوری آسیایی آن، پس از جنگ، با حفظ ارزشهای ملی خود در صحنه‌ی بین‌الملل ظاهر شد. مک آرتور زایباتسو[۱] را برانداخت؛ اما کرتسو[۲] جای آنها را گرفت و اتحاد دیرین اقتصاد و سیاست دوباره جان گرفت. در کتابی با عنوان «ماهی دریای داخلی ستو[۳]» که داستان سه نسل از زنان ژاپن، از جنگ روسیه‌ـ‌ژاپن تا دهه‌ی ۱۹۵۰ را بیان می کند، داستانی از یک خانواده‌ی کوچک در پس زمینه‌ی این تغییرات عظیم می‌گذرد و نشان دهنده‌ی مقاومت شگفت‌انگیز ارزش های فردی و اجتماعی ژاپنی در برابر همه‌ی مصیبتهای آن دوران است. معنای سخن من آن نیست که زندگی خانوادگی و نقش زنان در ژاپن بدون تغییر مانده است. این روزها بسیار شنیده می شود که زنان ژاپنی، آگاهانه از تن دادن به ازدواج یا بچه‌دار شدن خودداری می‌کنند. اما زنان جوان ژاپنی فراوانی هستند که هرچند نمونه‌ی فراگیری نبوده اند و در صدد رواج انتخاب این سبک زندگی نبوده اند، اما تلاش می کردند تا در محیط بازرگانی و سیاسی مردسالار ژاپن جایگاه خود را تثبیت کنند و ارتقا دهند. با این حال، ژاپنی باقی مانده بودند. آنها « تعادل[۴] » و «‌فردیت[۵]» سنتی ژاپنی را، در چارچوب استانداردهای ژاپنی، با دیدگاه بسیار تندورو خود درباره آینده ی شخصی شان ادغام کرده بودند. ایا می توان پذیرفت که این زنان و دیگرانی که شبیه آنان هستند، از گذشته ی خود آگاه نباشند؟
ما، پیوسته، رویدادهای گذشته را تفسیر می کنیم تا آنچه را می آموزیم ، در مراقبت از شرایط امروز یا پیش دستی بر آینده به کار بندیم. در نمایشگاه پاریهاکا [۶] در موزه ی یکی از شهرهای نیوزیلند نمونه ای از تفسیر مجدد گذشته به نمایش گذاشته شده بود. نمایشگاه پر از آثار بازبینی[۷] شاعران، نویسندگان و نقاشان بود که پس از انتشار کتاب دیک اسکات با نام « از آن کوه بپرسید» در اوایل دهه ی ۱۹۷۵ آنها را خلق کرده اند. این خلق مجدد تاریخ تاراناکی [۸] بر روش حفظ روابط مائوری - پاکها[۹] (دو قبیله بومی در نیوزیلند) در آینده تأثیر می گذارد. قابل اثبات است که دلیل بازنگری[۱۰] این تاریخ آن است که روابط مائوری - پاکها به مرحله ی خاصی رسیده است.
آینده پژوهی به نام دکتر واردلاو، با قدرت درباره ی « پیش بینی راهبردی [۱۱]» به مثابه ی تحلیل آینده سخن می گوید و معتقد است که پیش بینی راهبردی اقدامات مهمی می انجامد. دکتر واردلاو می گوید که « اگر بتوانیم درباره ی این که به عنوان یک جامعه چه می خواهیم بکنیم ، تصمیم بگیریم، امکانات مورد نیاز برای تحق آن را تهیه می کنیم.» وی می گوید: « اگر آینده اندیشی به عمل نینجامد بیهوده است.» اما او در باره ی این که عمل مورد نظرش چیست، سخنی نمی گوید.
متاسفانه نظیر این کلی گویی ها را به وفور می توان در دانش و ادبیات آینده پژوهی یافت. این ایده که آینده شناسی ، تنها در صورتی مفید خواهد بود که به تدوین راهبرد ملی بیانجامد، از اشتباه در درک این موضوع ناشی می شود که افراد، سازمان ها یا دولت ها چگونه درباره ی آینده ایده کسب می کنند و چگونه ایده ها را به عمل تبدیل می کنند. آینده اندیشی همیشه به سادگی به اقدام کاملاً روشن نمی انجامد. بنا به گفته ی هنری مینتزبرگ، ممکن است راهبرد بیشتر از آنچه که از پیش اندیشیده [۱۲] به نظر می رسد، نتیجه گرا [۱۳] است. راهبرد از پیش اندیشیده، راهبردی است که پس از تعیین، به هر قیمتی تعقیب می شود. یکی از مشکلات انقلاب دانش آن است که غول های بزرگ آن همچون بیل گیتس اظهار می دارند در آغاز برنامه هایشان، هیچ ایده ای درباره ی رویدادهای آینده نداشته اند. نمی توان پذیرفت که در چنین حالتی، راهبرد از پیش اندیشیده ای وجود داشته باشد. اما ظهور فناوری نانو را می توان از نوع نتیجه گرا به شمار آورد. در هر دو پدیده به نتایجی بر می خوریم که شکل نهایی آنها شاید از قبل چندان اندیشیده نشده بود. ممکن است مایکروسافت از همان ابتدا کسب و کار نرم افزار را مد نظر قرار داده بود اما امروز خواسته و ناخواسته به عرصه سخت افزار نیز وارد شده است. آیا می توانیم به طور قاطع بگوییم مایکروسافت فعالیت در حوزه سخت افزار را برای آینده تصور نکرده بود؟ شاید پاسخ دادن به این پرسش قدری دشوار باشد، اما می توان تصور کرد حداقل شبهی از سخت افزار در ذهن بیل گیتس و همکارانش همواره وجود داشته است. از دیگر سو صنایعی که امروزه در حوزه نانو دست به ابدعات و اختراعات می زنند، هیچکدام از ویژگی های جنبی محصولان خود تصویر چندان روشنی ندارند و به همین دلیل است که درست مانند تولید کنندگان نرم افزارهای سیستم عامل نطیر میکروسافت، ابتدا گونه های ازمایشی محصولات خود را ارایه می کنند و پس از اطمینان از تایید کیفیت و کارکرد محصولات نوع بتا، گونه تجاری آن را معرفی می نمایند. این ابهام و شاید هم سر در گمی در همه چیز قابل مشاهده است.
بنا براین ممکن است با یک تضاد آشکار مواجه شویم. آینده پژوهی از یک سو مدعی است یا حداقل می خواهد روندهای آینده را تا حد امکان به طور صحیح و دقیق شناسایی کند، و از سوی دیگر با رویدادها و نتایجی رو به روست که وقوع آنها چندان قابل پیش بینی نبوده و بیشتر تابع تغییرات و تحولات محیطی است تا شناسایی عوامل ضعیف و قوی که می توانند به شکلی در تغییرات نقش داشته باشند. باید به یاد داشته باشیم که در هنگام تفکر پیرامون آینده همواره و ناخواسته شبحی از گذشته را در ذهن داریم که تصاویر آینده را بر اساس سرشتی بر گرفته از این شبه شکل می دهیم. این که نبوغ فردی یا اجتماعی در افراد یا جوامعی آن چنان تقویت شده باشد که برای آفرینش آینده و تصاویر آن نیازی به پیش ماده‎ای از گذشته نداشته باشند، نیازمند شکل گیری ظرفیت ها و ویژگیهای ژنتیکی، مغزی، اجتماعی، اقتصادی و .... است که در شرایط کنونی حاکم بر نسل بشر کمتر به آنها دست یافته‎ایم. از این رو شاید مهمترین مسوولیت آینده پژوهی و آینده پژوهان دستیابی به این استعدادها و ویژگی هاست.
به اختصار می توان آینده و فرجام آینده پژوهی را تابعی از دو متغیر یا راهبرد ”از پیش اندیشی“ و ”نتیجه گرایی“ دانست. تابعی که دستیابی به آن مستلزم آگاهی واقع بینانه از برآیند این دو راهبرد است و نیازمند شناسایی جزئیات دخیل در محاسباتی است که تابع یاد شده را برای ما حاصل می کنند. اگر کوشش های نخستین آینده پژوهان را شکلی از راهبرد از پیش اندیشی بدانیم و تلاشهای آینده پژوهان معاصر را نیز گونه ای از تلاش های نتیجه گرا بدانیم (که عمدتاً به خاطر تاکید مضاعف بر تجارت و اقتصاد این گونه شده است)، تلاش‎های آینده پژوهان در آینده متمرکز بر تعادل و توازنی از این دو گرایش اصلی خواهد بود. رویکردی که می توان آن را ”از پیش اندیشی محافظه کارانه“ نامید.
http://ictarticle.blogfa.com/
[۱] - Zaibatsu
[۲] - Keiretsu
[۳] - The Fish of the Inland Seto Sea
[۴] - Balance
[۵] - Particulity
[۶] - Parihaka
[۷] - Re-seeing
[۸] - Taranaki
[۹] - Maory-Pakeha
[۱۰] - Re-vision
[۱۱] - Strategic for sight
[۱۲] - Deliberate
[۱۳] - Emergent