پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

داستان یک تئاتر


داستان یک تئاتر
در سالن کارگاه نمایش مجموعه تئاتر شهر سکوت حکمفرما شده بود، نور آبی تابیده شده و حالت خاصی را بر چهره های بازیگران ایجاد کرده بود، نگاه های خاصی بین آنها رد و بدل شده و تمامی این نگاه ها به کارگردان ختم می شد، به من، به مسعود موسوی که پس از سه سال عدم حضور در مجموعه تئاتر شهر باز هم موفق شده بود اجرایی را هر چند در کارگاه نمایش یعنی کوچکترین و محقرترین سالن اجرایی تئاتر شهر به دست آورم. همه به من نگاه می کردند و من در اندیشه ای بسیار عمیق و طولانی. صدای موسیقی و تماشاگران در سالن طنین انداز شد و سرانجام با ورود اولین تماشاگر اجرای رسمی نمایشنامه مجسمه های یخی آغاز شد؛ اجرایی که پس از کش و قوس های فراوان و مشکلات بسیار سرانجام در برابر دیدگان مخاطبین خاص و عام قرار گرفت تا تجربه ای جدید را برای کارگردان، بازیگران و سایر عوامل رقم بزند. علیرغم خوشحالی درونی که از به اجرا درآوردن نمایش مجسمه های یخی داشتم این سؤال ذهنم را به خود مشغول کرده بود که واقعاً: این همه تلاش و دوندگی برای چیست چرا بایستی نمایشی با ۱۰ بازیگر در سالنی اجرا شود که فقط می تواند کارهای دو و سه نفره را به خوبی سرویس دهد و از حداکثر ۳۸ تا ۴۰ تماشاگر به صورت نشسته بر صندلی پذیرایی کند
به این فکر می کردم که اگر تمامی ۳۰ اجرای من با تماشاگری لبریز در کارگاه نمایش پیش برود آمار ۱۲۰۰ تماشاگر در پرونده اجرایی من ثبت خواهد شد و در مقایسه با سالن پانصد و اندی نفری اصلی، قطعاً مقایسه ای بس فجیع از سوی دوستان به ظاهر دوست صورت خواهد گرفت که قطعاً کار موسوی با بازدید فقط ۱۲۰۰ نفره شکست خورده و موفقیتی نداشته است. نمی دانستم به چه طریقی و از چه راهی می توانم به دوستانم بفهمانم که باید درصدی فکر نکنند و بنابر ظرفیت رسمی سالن های اجرایی، موفقیت یا عدم موفقیت یک نمایش را محک بزنند. نمی دانستم با چه زبان و چه شیوه ای بایستی ابلاغ کنم که بلیت میهمان کارگاه نمایش برای هر اجرا جهت کارگردان، نویسنده، ۱۰ بازیگر و تعداد زیادی عوامل اجرایی فقط و فقط پنج عدد است و بس و با کل این سهمیه کارگردان هم موفق نمی شود از خجالت دوستان و فامیل و آشنا و غریبه درآید.
و نمی دانستم پس از ۳۵ سال سابقه بازیگری و کارگردانی و پس از ۱۵ سال تدریس در دانشگاه های مختلف چرا هنوز هم شایستگی اجرای یک اثر نمایشی در سالن های ویژه و با سقف قراردادهای ویژه جهت به خدمت گرفتن چند چهره سرشناس ندارم؛ سالن هایی که به صورت مدام در اختیار دیگر هنرمندان پیشکسوت و غیرپیشکسوت نسبت به من قرار دارند و بس.
‎.‎.‎. با ضربه آرنج بازیگر نقش پلیس به خود آمده و فهمیدم که بایستی به روی صحنه بروم.
خدایا به امید تو.‎.‎.

مسعود موسوی
نویسنده، کارگردان و منتقد تئاتر
منبع : روزنامه ایران