یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

یک علت مضحک


یک علت مضحک
● یادداشتی بر نمایش «وكیل تسخیری» نوشته «جان كالیفورد مورتیمر» و كارگردانی «گلرخ میلانی»
اصولا ادبیات فانتاستیك و پلیسی شمه ای پرتعلیق دارد. ادبیاتی كه باید در آن چیزی را جست كه لابیرنت گون می نمایاند. داستان هایی كه وكلا هم در آن نقش دارند را باید انشقاقی از این گونه دانست. وكیل تسخیری نوشته موریتمر كه خود نیز وكیل دعاوی است قصه مردی است به نام «فال» كه همسرش را كشته، وكیل او كه كاملا اتفاقی برایش انتخاب شده به سلولش می آید تا به او در رهایی یاری برساند.
موقعیت سلول زندان است وكیل كه سالها در انتظار موكلی بوده، این را غنیمت می داند. آنچه در وهله اول نظر نمایی می كند نیاز و وابستگی هم وكیل و هم موكل است؛ هر یك به دیگری نیاز دارد برای نجات. فال برای نجات از بند، و وكیل برای نجات از عسرت، بی چیزی و گمنامی. آنها سعی می كنند طرق گوناگون را برای رهایی مرور كنند. از مستاجر خانه فال تا قاضی و دكتر پزشكی قانونی. آنچه به چشم می خورد این است كه مورتیمر به علت آگاهی از قوانین قضایی به خوبی توانسته داستان را در شاكله حادثه پیش ببرد. حادثه از جنس نرم و موم مانند آن تفكر و ایجاد راهكار برای خلاصی فال كه البته هیچ كدام به ثمر نمی نشیند. علل و انگیزه قاتل و همچنین بازخوردهای بیرونی وكیل شكلی از گروتسك را به متن می بخشد كه دور از ذهن می نمایاند. دو آدم با دو سطح شعور متفاوت درگیر هم می شوند در این متن.
هر كدام به هم محتاج اند و مبرم. در روند اجرایی متن خود فضا را برای بازی تعیین می كند با بازی در بازی هایی كه به وجود می آورد. دو كاراكتر در برآیندهای ذهنی، فضای دادگاه را در رویه های متفاوت بازسازی می كنند، تا بلكه نتیجه ای حاصل شود. نمایشنامه در دو پرده شكل گرفته. پرده اول قبل از دادگاه و پرده دوم بعد از دادگاه است. در پرده دوم دستگیرمان می شود كه وكیل در دعاوی خود شكست خورده و حتی كلامی نتوانسته بر زبان بیاورد. اما همین سكوت و عدم تكلم او موجب رهایی فال می شود. كه البته او این عمل وكیل را ترفندی زیركانه می نامد كه توانسته به مدد آن هیات منصفه را متقاعد كند كه وی بیگناه است. «وكیل تسخیری» در خود بنابر تجربه نویسنده اش به آرمان و خواست هایی می پردازد كه لامحال جلوه می كنند. این است كه فضا و شكلی كه از ماهیت متن در ذهن تداعی می كند، طعنه به آثار نویسندگانی چون آرابال آداموف و حتی مروژك دارد. مرغ مینایی كه مونس و همراز «فال» است به عنوان موجودی تنها دارای قدرت سخن و البته خالی از هرگونه احساسی دیگر، جایگزین همسر او می شود. وی آن را به همسرش ترجیح می دهد. انگاری از فردیت گرایی كه جامعه اكنون دامنگیر آن است.
بحران و اهرم اتفاق اینجا خنده بیش از حد و همآره همسر فال است. اما به واقع این مهم نیست. این كمدی شاید ریشخندی باشد بر آنچه امروز به عنوان هنجار می شناسیم. اجرا چیز تازه ای بر متن ندارد. زندانی را نشان می دهد با سه لته جدا و در كنار هم كه یادآور میز دادرسی است. و قفسی خالی كه در گوشه دور صحنه آویزان است و چند وسیله مثل لیوان و حوله كه در بازی های وكیل و موكل تغییر موجودیت می دهند. مثل لیوان كه بدل به چكش قاضی می شود. آنچه بیشتر اینجا مدنظر است بازی نمایشگران است. متن البته به خوبی خوانده و فهمیده شده. بازی ها را می توان بازی هایی خوب مجسم كرد و هر چند كه متن در اصل یك متن رادیویی است (البته از آن یك فیلم سینمایی هم ساخته شده) میزانسن بیشتر در سطح روابط عادی و عاری از تنش است و برگرده بازی سوار است در تقلید، لحاظ تیپ و نیز پیشبری قصه. در انتها می توان اینچنین نوشت كه «وكیل تسخیری» نمایشی بود كه با بازی های مقبول توانست كنه متن را به خوبی بروز دهد.
علی شمس
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید