سه شنبه, ۱۵ خرداد, ۱۴۰۳ / 4 June, 2024
مجله ویستا
قرآن و فرهنگ زمانه
مسئله تاثیر پذیری قرآن از فرهنگ زمان خودش در حقیقت جفایی است بر قرآن كریم و اساسا قرآن آمد تا فرهنگی نو به جهان عرضه كند و با فرهنگهای پوشالی مبارزه كند (جاء القرآن و لیؤثر لا لیتاثر) قرآن آمد تا تأثیر گذار باشد نه تأثیر پذیر. دلیل حقانیت قرآن در مقام بزرگترین معجزه اسلام این بود كه عظمت خودش را بر همه تاریخ ثابت كرد. اساسا، یك تحولی نو در جهان به وجود آورد و مسیر تاریخ را، نه تنها در جزیره العرب، بلكه در جهان بشری دگرگون كرد. رهبری جهان را به دست گرفت و فرهنگی آورد تا فرهنگهای گذشته را در هم بكوبد و یك فرهنگ پاك و منزه توحیدی به بشر عرضه كرد و توان انجام این كار، خود دلیل حقانیت اسلام است. بسیاری از مكاتب، ظهور كردند اما به سرعت از بین رفتند. اسلام از روزی كه ظهور كرد با كمال بود و زمان هر چه گذشت، اسلام شكوفاتر شد و این شكوفایی هم چنان ادامه دارد. مكتبی كه توانست خودش را بر همه جهان عرضه كند. نمیگوییم كه تحمیل شد. چرا تحمیل نمی گوییم؟ چون تحمیل وقتی است كه با اقتضاء و زمینه مخالفت داشته باشد. فرهنگی كه اسلام عرضه كرد؛ با فطرت بشری دمساز بود؛ از این رو اسلام یك مكتبی است كه بشر در انتظارش بود. پس آن را پذیرفت و اسلام توانست خودش را بر جهانیان عرضه كند و بر همه ادیان چیره شود. پایههای خودش را استوار ساخت، نه تحمیل. جفا نیست كه بگوییم یك مكتب با این قدرت؛ یك مكتب با این عظمت؛ از فرهنگ پست جاهلیت عرب، متاثر بوده است؟! اساسا شما به تاریخ آن زمان نگاه كنید و ببینید اصلا جامعه عربی در آن روزگار جایگاهی در جهان داشت؟ اصلا كسی آنان را به حساب میآورد؟ اصلا فرهنگی داشتند؟ چه داشتند كه قرآن از آنان بگیرند؟ قرآن بر همه فرهنگهای بشر در جهان چیره شد. اگر مكتبی بخواهد از دشمن متاثر باشد، از روز اول محكوم است.
«هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین كله». این بزرگترین دلیل اعجاز قرآن است. بنابراین باید ببینیم، كسانی كه این گزاف گویی را میگفتند، دلیلشان چیست و روی كدام یك از تعابیر قرآن انگشت گذاشتهاند؟ بنده در سخنرانیهایم در دانشگاه تهران كه دانشجویان در خوابگاهشان جمع میشوند، این گونه بحث میكنم؛ مثلا، دانشجویان میگویند: «امروز، قلان آقا در كلاس این چنین گفت. دیگری میگوید: «این چنین گفت» و...» كه من هم در جوابشان گفتم: شما خودتان مقصر هستید؛ شما فرصت میدهید تا او هر چه دلش خواست بگوید. و در آن جلسه از من پرسیدند: جواب اشكال آن استادان چیست؟ گفتم: شما بیعرضه هستید. چرا یكی از شما بلند نشد بگوید، جناب استاد! با كمال احترام؛ شما برای این فرمایشی كه میفرمایید، یك مثال بزنید. من، تنها همین را به بچهها در دانشگاه یاد دادم. گفتم: زمانی كه این بنده خدا میآید و سخنرانی میكند؛ این كلیات ابوالبقا را پشت سر هم میبافد؛ چند شعر مثنوی و مثل اینها را هم میآورد، بگویید، آقا! یك مثال بزنید. اگر آن وقت توانست مثال بزند؟! ولی شما حتی این جرئت را هم ندارید كه بگویید. زیرا اگر بگویید مثال بزنید، او درمییابد، كه شما به یك چیزهایی پی میبرید و گفتههای بدون دلیل را هیچ گاه نمیپذیرید. پس شما هستید، كه برای او زمینه میكنید؛ از این رو وقتی رفتیم به جنگ درخواست كردیم؛ یعنی در كتابهایشان و در نوشتههایشان به دنبال این بودیم تا ببینیم روی كدام یك از این مسائل انگشت گذاشتهاند، كه قرآن را متاثر از فرهنگ جاهلی عرب نشان دادهاند؟ بنابراین ما در كتاب «شبهات و ردود» همه این مواردی را كه این آقایان شاهد آوردهاند، معترض شدیم و در واقع این را بگویم و این را نیز یاد بگیرید كه اشكال و اعتراضی كه این آقایان به قرآن دارند، در واقع اشكال به برداشت خودشان است؛ نه اشكال به قرآن. یعنی یك برداشت غلط از قرآن دارند و بر اثر آن برداشت غلط است كه اعتراض میكنند. ما در این كتاب، ثابت كردیم كه همه این اعتراضات از آنها است، كه اینان به حق مطلب پی نبردهان؛ یعنی قرآن را نفهمیدهاند و آیه را آن طور كه هست نتوانستد معنا كنند و از این آیه در نزد خودش، تصوری كرده است و با داشتن این تصور، اشكال كرده است. با بیان مثال، مطلب روشن میشود و مثال در این زمینه فراوان است. یكی از مواردی كه این آقایان روی آن انگشت گذاشتهاند و آن را شاهد آوردهاند، مسئله جن و شیطان است. هم چنین مسئلهای كه گفته شد، مسئله سحر است. مسئله عین است . از این موارد زیاد است و عمده شواهد اینها همین مسئله و مسائل دیگر است. من در این كتاب بررسی دقیق كردهام، شما به طور كامل ببینید. به اصل مسئله جن كه قرآن این را از عرب گرفته باشد، اعتراض نمی تواند كرد. خب، ملك را از كجا گرفته است؟ روح را از كجا گرفته؟ یك مسائلی از منطق دینی وحیانی است كه در همه ادیان، اینها جزو اصول ثابت ان ادیان است و ما نمی توانیم بگوییم كه جن و ملك جزو خرافه و عقاید جاهلی است. پس تو میگویی، نمیدانم جن چیست. خب، روح را هم نمیدانی كه چیست! پس چرا جن را مطرح میكنی؟ مگر نشنیدهاید كه خداوند میفرماید: « و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» پس در اصل جن، بحث نیست. بلكه بحث ما در «مس الجن» است. یعنی در واقع میگوید، آن چیزی كه جزو خراقه است، مسئله مسن الجن است. یعنی این كه جن، بتواند بر انسان تاثیر بگذارد و انسان را آزار و اذیت بدهد یا غیر از اینها و برخی در این باره میگویند: «قرآن این مطلب را از عرب گرفته است؛ چون عرب بر این باور بود: كسانی كه مقداری اعصابشان به هم میریزد؛ جن به آنان نزدیك شده است و آنان را لمس كرده است. در صورتی كه این یك نوع بیماری عصبی است كه از اعصاب نشات میگیرد و این گونه در حواس شخص، اختلال پدید میآید. مثلا، عربها باور داشتند كه شیاطین شكل، صورت و شمایل دارند. «كانها روش الشیاطین». این طبق باور عرب است، كه در قرآن هم منعكس شده است و برای تفسیر این مواردی كه عرض كردم، میتوانید به خود كتاب رجوع بكنید.
من برای مثال یكی دو تا از آن موارد را مطرح میكنم و بقیه را خودتان باید بروید و مطالعه كنید. خداوند متعال در این آیه شریفه میفرماید: الذین یاكلون الربا لایقومون الا كما یقوم الذین یتخبطه الشیطان من المس...» كسانی كه ربا میخورند، (در قیامت) بر نمیخیزند مگر مانند كسی كه بر اثر تماس شیطان، دیوانه شده باشد و نمی تواند تعادل خود را حفظ كند، گاهی زمین می خورد، گاهی به پا می خیزد تخبط همان معنای تخبل را دارد و تخبل؛ یعنی، دیوانه شد. تخبط؛ یعنی اعصابش به هم ریخت. یكی از ویژگی رباخواران سردرگمی آنان است. چون همیشه سفتهها و چكهایشان برگشت میخورد. یا مثلا آن كسانی كه مجنون هستند؛ قرضشان را به موقع نمیدهند و همیشه درگیر هستند و رباخواران در جامعه زیاد هستند. بعضی از این افرادی را كه میبیند، در یك مغازه خشك و خالی نشستهاند، در گذشته ما فكر میكردیم خب، این بنده خدا با این وضعش، چگونه روزیاش را به دست میآورد؟ بعدها متوجه شدیم این تنها، دكهاش است. و به چشمانش كه نگاه میكنی واقعا میبینی كه مانند انسانهای دیوانه است كه هیچ هوش و حواسی ندارد. چون همیشه هم با افراد گوناگونی درگیر بوده است و همیشه هم در راهرو دادگستری در حال رفت و آمد است. و همیشه یك حالت حیرت و نگرانی بر این افراد حاكم است. «لایقومون» یعنی در زندگی روزمزه هیچ قدرت ایستادگی روی پای خودش را ندارد. «الا كما یقوم الذی یتخبطه الشیطان؛ مگر مانند كسی كه شیطان او را به تخبط دیوانه كرده باشد. و تخبط، یعنی به هم ریختن. عرض كردم كه، نوعی از تخبل دیوانگی است. یعنی اعصاب این شخص من المس بر اثر تماس با شیطان، به هم ریخته است.در این جا قرآن دقیقا مسئله تماس با شیطان را طبق باور عرب مطرح كرده است. از این رو من عرض میكنم كه نه جن و نه شیطان ( كه نوعی از جن است) قطعا هیچ كدام قدرت آزار رساندن به انسان (به طور فیزیكی) را ندارد. اصلا چنین چیزی امكان ندارد. و این باور از اصول مكتب ما است. یعنی، هیچ یك از افراد جن (كه شرورشان شیطان نام دارد) اینان، نمیتوانند به طور فیزیكی به انسان آزار برسانند. یعنی شما كنار پله ایستاده باشید، و آنان بتوانند شما را سرنگون كنند. یا غذایی كه میخواهید بخورید، بتوانند آن را بریزند و این كه در جایی بتوانند مستقیما دخالت بكنند. طبق مكتب ما این محال است. مكتب ما چه مكتبی است؟ تشیع است. تشیع روی چه پایهای استوار است؟ بر پایه حكمت استوار است؛ بنابراین حكمت الهی اجازه نمی دهد كه یك جسم نامرئی بر جسم دیگری تسلط یابد. در حالی كه آن جسم، قدرت دفاع كردن از خودش را نداشته باشد. پس اگر ما شیعه هستیم و مكتب تشیع را پذیرفتهایم، مكتب تشیع بر اساس حكمت الهی است و حكمت خداوند به هیچ وجه اقتضا نمیكند كه انسان با آزار كسی مواجه بشود، چیزی را كه نمیبیند و قدرت دفاع كردن از خودش را نیز در مقابل آن نداشته باشد؛ این خلاف حكمت است؛ از این رو در روز قیامت هم وقتی همه انسانها میگویند: «شیطان! شیطان! شیطان!» خداوند میفرماید: «خب، این شیطان را بیاورید تا ببینیم چرا انسانها همه گناهان خود را گردن او انداختهاند؟! شیطان را میآورند؛ انسانها میگویند: « مرگ بر تو! مرگ بر تو ای شیطان! تو ما را گمراه كردی!» و همهمه میكنند شیطان میگوید: «آرام ! آرام ! آرام باشید!» سپس میگوید: «و ما كان لی علیكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لی ...» من بر شما تسلطی نداشتم، جز این كه دعوتتان كردم و شما دعوت من را پذیرفتید. در ادامه میگوید: «ببینید، خداوند این همه پیغمبران فرستاد (مشافهتا ، محاجتا) و برای من و شما این همه برهان آورد. ولی شما دنبال آن نرفتید و همین كه من به شما یك اشارهای كردم، به طرف من دویدید. بنابراین، شما خودتان مفصر هستید. و اینك بیان معنای «من المس» : از آیات دیگر روشن میشود كه مقصود از «من المس» در این جا، این است كه شیطان بر این شخص رباخوار، چنان سیطره یافته است كه وسوسههایش كارگر شده است و این شخص از خودش دیگر هیچگونه تصمیم و ارادهای ندارد. این افسونهایی كه شیطان بر گوشش خوانده است، موجب شده است كه یك تطوری در اعصابش پدید آید. اگر یك خبر ناراحت كننده به شما بدهند، آن وقت شما در اعصابتان یك تطوری پدید میآید كه دیگر قدرت تصمیم گیری از شما سلب میشود و شیطان به مغز این گونه افراد آن قدر افكار ضد و نقیض تلقین میكند، كه یك تطوری در اعصابشان پدید میآید. و این افراد حیرتزده میشوند و نمی توانند روی پای خود بایستند: بر زمین راه را گم كرده است و سرگردان است. و آیهای دیگر: «استحوذ علیهم الشیطان فانساهم ذكرالله اولئك حزب الشیطان الا ان حزب الشیطان هم الخاسرون». و آیهای دیگر درباره حضرت ایوب: اذنای ربه انی مسنی الشیطان بنصب و عذاب ...» بنده ما ایوب را، هنگامی كه پروردگارش را خواند (و گفت: پروردگارا!) شیطان مرا به رنج و عذاب افكنده است. حضرت ایوب علیه السلام به خداوند عرض میكند. خداوند! مسنی الشیطان بنصب. «نصب»؛ یك نوع ناراحتی سخت و دشواری است. خب، مگر شیطان چه كار میكرده است؟ شیطان كه نمیآید مثلا یك چاقویی به حضرت بزند، یا این كه یك چوبی بردارد و حضرت را بزند! یا مثلا، به حضرت فشار فیزیكی وارد كند. كسانی را كه میخواستند به حضرت خدمتی بكنند شیطان در گوش آنان این چنین میخواند: این مرضش واگیر دارد: نزد او نروید. و اگر كسی میخواست خدمت حضرت برسد؛ شیطان میرفت تا شاید از دور بتواند یك توطئههایی بكند، و حضرت ایوب علیه السلام در دشواری قرار بگیرد. بنابراین همین آیه، به گونهای دیگر تكرار شده است كه زبان حال حضرت ایوب علیه السلام است: «اذنادی ربه انی مسنی الضر...» و هنگامی كه پروردگارش را خواند و عرضه داشت: «بدحالی و مشكلات به من روی آورده است و...» در آنجا فرمود: «مسنی الشیطان بنصب» و در این جا میفرماید: «مسنی الضر»؛ یعنی این ناگواری و این ناراحتی، بر اثر دسیسههای شیطان است. نه این كه شیطان بتواند به طور مستقیم تاثیر بگذارد. بلكه غیر مستقیم بر حضرت اثر گذارد بود. پس مقصود از «مس الشیطان»؛ «مس ذریته علی اثر دسائس الخبیث للابرار، مباشره » بوده است و یك آیه دیگر كه خداوند در توصیف جهنم میفرماید: «اذلك خیر نزلا ام شجره الزقوم انا جعلنا فتنه للظالمین انها شجره تخرج فی اصل الجحیم طلعها كانه روس الشیاطین فانهم لاكلون منها فمالون منها البطون».
«طلع»؛ یعنی میوهها و خوشهها. قاعدتا عرب از شیطان یك تصویر زشتی داشته است كه او را به صورت جسم تصور میكرد و قرآن هم، همین باور عرب را آورده است. «كانه رؤس الشیاطی»؛ یعنی، همان تصور عربها كه برای شیطان صورت زشتی قائل بودند.
این اشكال بود. اما پاسخ: «رؤس الشیاطین» مقصود از شیاطین در این جا، آن شیطانی كه از جنس جن باشد، نیست. بلكه یك نوع مار است كه درصحرا زندگی میكند؛ روی برخی از درختها میرودو بر روی آنها مینشینند. این مارها، سربسیار زشتی دارند كه اسم خود این مارها شیطان است. عربها با دیدن این مارها بسیار ناراحت میشوند؛ چون بسیار ترسناكاند. و این مار روی یك درخت معروفی مینشیند. عربها وقتی كه به این نوع درخت نزدیك میشوند، ماری را میبینند كه شبیه به میوههای این درخت است، و سخت از آن متنفر میشوند. پس این تشبیه، تشبیه كردن به یك امر عینی و خارجی است كه نوعی از مار باشد. حالا من معنای این شیطان را می خوانم تا مسئله برایتان روشن بشود: الشیطان، اسم للحیه لها عرف، و هی لحمه مستطیله فوق راسها، شبه عرف دیك مانند، تاج خروس. قال الزجاج: «تسمی العرب، بعض الحیات شیطانا؛ هو حیه لها عرف قبیح المنظر و انشد». یكی دیگر از شعرای عرب كه زنش بدزبان و بدمنظر هم بود در مذمت زنش میگوید: «انجرد تخلف حین احلص كمثل شیطان از آن بالا میرود و روی آن مینشیند و سرش را مثل میوه درخت آویزان میكند. انجرد؛ پیرزال را گویند. شاعر دیگری میگوید: «تلاعب مسنا حضر می كانه تعج تعمج الشیطان بزیخر و ان قصری». پس شیطان در این دو بیت همان الحیه المهیبه یتنفر منها معرفی شده است؛ و كانه روس الشیاطین كنایه از این مار قبیح المنظر است كه از درختان بیابان بالا میرود و روی شاخههای آن درختان بیابان بالا میرود و روی شاخههای آن درختان می نشیند. و این گونه، در بیننده حالت تنفر ایجاد میكند. پس این تشبیه، تشبیه به شیطانی نیست كه از جنس جن میباشد، بلكه برداشت غلطی است كه از قرآن شده است. و این بیاطلاعی آنان از لغت عربی را نشان میدهد.
آیا امضای قرآن بر بعضی از فرهنگ عرب خود نشانه تاثیر پذیری از فرهنگ عرب نیست؟حج، كه حج ابراهیمی است و عربها آن را از ابراهیم گرفته بودند؛ پس چطور میشود كه قرآن، حج را از عربها گرفته باشد! تجارت هم یك مسئله جهانی است؛ پس جرا تجارت از عرب گرفته شده باشد؟
اگر قرآن، امروز در ایران نازل میشد، آیا از فرهنگ ایرانی در زمینه تشبیهات، تمثیلات، كنایات و ضرب المثلها استفاده میكرد؟
ببینید! وقتی خداوند در قرآن میفرماید: « ما من رسول الا بلسان قومه...» لسان؛ یعنی، زبان خب، این زبان، تشبیه، كنایه ، ضرب المثل، استعاره و مجاز دارد؛ بنابراین از همان لغت استفاده میكنند و اگر قرآن به زبان فارسی نازل میشد، بیشك از تشبیه و استعاره فارسی استفاده میكرد و این زبان گفتار است؛ بنابراین معنای آن، «تاثیرپذیر» نمیتواند باشد.
آیت الله محمد هادی معرفت
«هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین كله». این بزرگترین دلیل اعجاز قرآن است. بنابراین باید ببینیم، كسانی كه این گزاف گویی را میگفتند، دلیلشان چیست و روی كدام یك از تعابیر قرآن انگشت گذاشتهاند؟ بنده در سخنرانیهایم در دانشگاه تهران كه دانشجویان در خوابگاهشان جمع میشوند، این گونه بحث میكنم؛ مثلا، دانشجویان میگویند: «امروز، قلان آقا در كلاس این چنین گفت. دیگری میگوید: «این چنین گفت» و...» كه من هم در جوابشان گفتم: شما خودتان مقصر هستید؛ شما فرصت میدهید تا او هر چه دلش خواست بگوید. و در آن جلسه از من پرسیدند: جواب اشكال آن استادان چیست؟ گفتم: شما بیعرضه هستید. چرا یكی از شما بلند نشد بگوید، جناب استاد! با كمال احترام؛ شما برای این فرمایشی كه میفرمایید، یك مثال بزنید. من، تنها همین را به بچهها در دانشگاه یاد دادم. گفتم: زمانی كه این بنده خدا میآید و سخنرانی میكند؛ این كلیات ابوالبقا را پشت سر هم میبافد؛ چند شعر مثنوی و مثل اینها را هم میآورد، بگویید، آقا! یك مثال بزنید. اگر آن وقت توانست مثال بزند؟! ولی شما حتی این جرئت را هم ندارید كه بگویید. زیرا اگر بگویید مثال بزنید، او درمییابد، كه شما به یك چیزهایی پی میبرید و گفتههای بدون دلیل را هیچ گاه نمیپذیرید. پس شما هستید، كه برای او زمینه میكنید؛ از این رو وقتی رفتیم به جنگ درخواست كردیم؛ یعنی در كتابهایشان و در نوشتههایشان به دنبال این بودیم تا ببینیم روی كدام یك از این مسائل انگشت گذاشتهاند، كه قرآن را متاثر از فرهنگ جاهلی عرب نشان دادهاند؟ بنابراین ما در كتاب «شبهات و ردود» همه این مواردی را كه این آقایان شاهد آوردهاند، معترض شدیم و در واقع این را بگویم و این را نیز یاد بگیرید كه اشكال و اعتراضی كه این آقایان به قرآن دارند، در واقع اشكال به برداشت خودشان است؛ نه اشكال به قرآن. یعنی یك برداشت غلط از قرآن دارند و بر اثر آن برداشت غلط است كه اعتراض میكنند. ما در این كتاب، ثابت كردیم كه همه این اعتراضات از آنها است، كه اینان به حق مطلب پی نبردهان؛ یعنی قرآن را نفهمیدهاند و آیه را آن طور كه هست نتوانستد معنا كنند و از این آیه در نزد خودش، تصوری كرده است و با داشتن این تصور، اشكال كرده است. با بیان مثال، مطلب روشن میشود و مثال در این زمینه فراوان است. یكی از مواردی كه این آقایان روی آن انگشت گذاشتهاند و آن را شاهد آوردهاند، مسئله جن و شیطان است. هم چنین مسئلهای كه گفته شد، مسئله سحر است. مسئله عین است . از این موارد زیاد است و عمده شواهد اینها همین مسئله و مسائل دیگر است. من در این كتاب بررسی دقیق كردهام، شما به طور كامل ببینید. به اصل مسئله جن كه قرآن این را از عرب گرفته باشد، اعتراض نمی تواند كرد. خب، ملك را از كجا گرفته است؟ روح را از كجا گرفته؟ یك مسائلی از منطق دینی وحیانی است كه در همه ادیان، اینها جزو اصول ثابت ان ادیان است و ما نمی توانیم بگوییم كه جن و ملك جزو خرافه و عقاید جاهلی است. پس تو میگویی، نمیدانم جن چیست. خب، روح را هم نمیدانی كه چیست! پس چرا جن را مطرح میكنی؟ مگر نشنیدهاید كه خداوند میفرماید: « و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» پس در اصل جن، بحث نیست. بلكه بحث ما در «مس الجن» است. یعنی در واقع میگوید، آن چیزی كه جزو خراقه است، مسئله مسن الجن است. یعنی این كه جن، بتواند بر انسان تاثیر بگذارد و انسان را آزار و اذیت بدهد یا غیر از اینها و برخی در این باره میگویند: «قرآن این مطلب را از عرب گرفته است؛ چون عرب بر این باور بود: كسانی كه مقداری اعصابشان به هم میریزد؛ جن به آنان نزدیك شده است و آنان را لمس كرده است. در صورتی كه این یك نوع بیماری عصبی است كه از اعصاب نشات میگیرد و این گونه در حواس شخص، اختلال پدید میآید. مثلا، عربها باور داشتند كه شیاطین شكل، صورت و شمایل دارند. «كانها روش الشیاطین». این طبق باور عرب است، كه در قرآن هم منعكس شده است و برای تفسیر این مواردی كه عرض كردم، میتوانید به خود كتاب رجوع بكنید.
من برای مثال یكی دو تا از آن موارد را مطرح میكنم و بقیه را خودتان باید بروید و مطالعه كنید. خداوند متعال در این آیه شریفه میفرماید: الذین یاكلون الربا لایقومون الا كما یقوم الذین یتخبطه الشیطان من المس...» كسانی كه ربا میخورند، (در قیامت) بر نمیخیزند مگر مانند كسی كه بر اثر تماس شیطان، دیوانه شده باشد و نمی تواند تعادل خود را حفظ كند، گاهی زمین می خورد، گاهی به پا می خیزد تخبط همان معنای تخبل را دارد و تخبل؛ یعنی، دیوانه شد. تخبط؛ یعنی اعصابش به هم ریخت. یكی از ویژگی رباخواران سردرگمی آنان است. چون همیشه سفتهها و چكهایشان برگشت میخورد. یا مثلا آن كسانی كه مجنون هستند؛ قرضشان را به موقع نمیدهند و همیشه درگیر هستند و رباخواران در جامعه زیاد هستند. بعضی از این افرادی را كه میبیند، در یك مغازه خشك و خالی نشستهاند، در گذشته ما فكر میكردیم خب، این بنده خدا با این وضعش، چگونه روزیاش را به دست میآورد؟ بعدها متوجه شدیم این تنها، دكهاش است. و به چشمانش كه نگاه میكنی واقعا میبینی كه مانند انسانهای دیوانه است كه هیچ هوش و حواسی ندارد. چون همیشه هم با افراد گوناگونی درگیر بوده است و همیشه هم در راهرو دادگستری در حال رفت و آمد است. و همیشه یك حالت حیرت و نگرانی بر این افراد حاكم است. «لایقومون» یعنی در زندگی روزمزه هیچ قدرت ایستادگی روی پای خودش را ندارد. «الا كما یقوم الذی یتخبطه الشیطان؛ مگر مانند كسی كه شیطان او را به تخبط دیوانه كرده باشد. و تخبط، یعنی به هم ریختن. عرض كردم كه، نوعی از تخبل دیوانگی است. یعنی اعصاب این شخص من المس بر اثر تماس با شیطان، به هم ریخته است.در این جا قرآن دقیقا مسئله تماس با شیطان را طبق باور عرب مطرح كرده است. از این رو من عرض میكنم كه نه جن و نه شیطان ( كه نوعی از جن است) قطعا هیچ كدام قدرت آزار رساندن به انسان (به طور فیزیكی) را ندارد. اصلا چنین چیزی امكان ندارد. و این باور از اصول مكتب ما است. یعنی، هیچ یك از افراد جن (كه شرورشان شیطان نام دارد) اینان، نمیتوانند به طور فیزیكی به انسان آزار برسانند. یعنی شما كنار پله ایستاده باشید، و آنان بتوانند شما را سرنگون كنند. یا غذایی كه میخواهید بخورید، بتوانند آن را بریزند و این كه در جایی بتوانند مستقیما دخالت بكنند. طبق مكتب ما این محال است. مكتب ما چه مكتبی است؟ تشیع است. تشیع روی چه پایهای استوار است؟ بر پایه حكمت استوار است؛ بنابراین حكمت الهی اجازه نمی دهد كه یك جسم نامرئی بر جسم دیگری تسلط یابد. در حالی كه آن جسم، قدرت دفاع كردن از خودش را نداشته باشد. پس اگر ما شیعه هستیم و مكتب تشیع را پذیرفتهایم، مكتب تشیع بر اساس حكمت الهی است و حكمت خداوند به هیچ وجه اقتضا نمیكند كه انسان با آزار كسی مواجه بشود، چیزی را كه نمیبیند و قدرت دفاع كردن از خودش را نیز در مقابل آن نداشته باشد؛ این خلاف حكمت است؛ از این رو در روز قیامت هم وقتی همه انسانها میگویند: «شیطان! شیطان! شیطان!» خداوند میفرماید: «خب، این شیطان را بیاورید تا ببینیم چرا انسانها همه گناهان خود را گردن او انداختهاند؟! شیطان را میآورند؛ انسانها میگویند: « مرگ بر تو! مرگ بر تو ای شیطان! تو ما را گمراه كردی!» و همهمه میكنند شیطان میگوید: «آرام ! آرام ! آرام باشید!» سپس میگوید: «و ما كان لی علیكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لی ...» من بر شما تسلطی نداشتم، جز این كه دعوتتان كردم و شما دعوت من را پذیرفتید. در ادامه میگوید: «ببینید، خداوند این همه پیغمبران فرستاد (مشافهتا ، محاجتا) و برای من و شما این همه برهان آورد. ولی شما دنبال آن نرفتید و همین كه من به شما یك اشارهای كردم، به طرف من دویدید. بنابراین، شما خودتان مفصر هستید. و اینك بیان معنای «من المس» : از آیات دیگر روشن میشود كه مقصود از «من المس» در این جا، این است كه شیطان بر این شخص رباخوار، چنان سیطره یافته است كه وسوسههایش كارگر شده است و این شخص از خودش دیگر هیچگونه تصمیم و ارادهای ندارد. این افسونهایی كه شیطان بر گوشش خوانده است، موجب شده است كه یك تطوری در اعصابش پدید آید. اگر یك خبر ناراحت كننده به شما بدهند، آن وقت شما در اعصابتان یك تطوری پدید میآید كه دیگر قدرت تصمیم گیری از شما سلب میشود و شیطان به مغز این گونه افراد آن قدر افكار ضد و نقیض تلقین میكند، كه یك تطوری در اعصابشان پدید میآید. و این افراد حیرتزده میشوند و نمی توانند روی پای خود بایستند: بر زمین راه را گم كرده است و سرگردان است. و آیهای دیگر: «استحوذ علیهم الشیطان فانساهم ذكرالله اولئك حزب الشیطان الا ان حزب الشیطان هم الخاسرون». و آیهای دیگر درباره حضرت ایوب: اذنای ربه انی مسنی الشیطان بنصب و عذاب ...» بنده ما ایوب را، هنگامی كه پروردگارش را خواند (و گفت: پروردگارا!) شیطان مرا به رنج و عذاب افكنده است. حضرت ایوب علیه السلام به خداوند عرض میكند. خداوند! مسنی الشیطان بنصب. «نصب»؛ یك نوع ناراحتی سخت و دشواری است. خب، مگر شیطان چه كار میكرده است؟ شیطان كه نمیآید مثلا یك چاقویی به حضرت بزند، یا این كه یك چوبی بردارد و حضرت را بزند! یا مثلا، به حضرت فشار فیزیكی وارد كند. كسانی را كه میخواستند به حضرت خدمتی بكنند شیطان در گوش آنان این چنین میخواند: این مرضش واگیر دارد: نزد او نروید. و اگر كسی میخواست خدمت حضرت برسد؛ شیطان میرفت تا شاید از دور بتواند یك توطئههایی بكند، و حضرت ایوب علیه السلام در دشواری قرار بگیرد. بنابراین همین آیه، به گونهای دیگر تكرار شده است كه زبان حال حضرت ایوب علیه السلام است: «اذنادی ربه انی مسنی الضر...» و هنگامی كه پروردگارش را خواند و عرضه داشت: «بدحالی و مشكلات به من روی آورده است و...» در آنجا فرمود: «مسنی الشیطان بنصب» و در این جا میفرماید: «مسنی الضر»؛ یعنی این ناگواری و این ناراحتی، بر اثر دسیسههای شیطان است. نه این كه شیطان بتواند به طور مستقیم تاثیر بگذارد. بلكه غیر مستقیم بر حضرت اثر گذارد بود. پس مقصود از «مس الشیطان»؛ «مس ذریته علی اثر دسائس الخبیث للابرار، مباشره » بوده است و یك آیه دیگر كه خداوند در توصیف جهنم میفرماید: «اذلك خیر نزلا ام شجره الزقوم انا جعلنا فتنه للظالمین انها شجره تخرج فی اصل الجحیم طلعها كانه روس الشیاطین فانهم لاكلون منها فمالون منها البطون».
«طلع»؛ یعنی میوهها و خوشهها. قاعدتا عرب از شیطان یك تصویر زشتی داشته است كه او را به صورت جسم تصور میكرد و قرآن هم، همین باور عرب را آورده است. «كانه رؤس الشیاطی»؛ یعنی، همان تصور عربها كه برای شیطان صورت زشتی قائل بودند.
این اشكال بود. اما پاسخ: «رؤس الشیاطین» مقصود از شیاطین در این جا، آن شیطانی كه از جنس جن باشد، نیست. بلكه یك نوع مار است كه درصحرا زندگی میكند؛ روی برخی از درختها میرودو بر روی آنها مینشینند. این مارها، سربسیار زشتی دارند كه اسم خود این مارها شیطان است. عربها با دیدن این مارها بسیار ناراحت میشوند؛ چون بسیار ترسناكاند. و این مار روی یك درخت معروفی مینشیند. عربها وقتی كه به این نوع درخت نزدیك میشوند، ماری را میبینند كه شبیه به میوههای این درخت است، و سخت از آن متنفر میشوند. پس این تشبیه، تشبیه كردن به یك امر عینی و خارجی است كه نوعی از مار باشد. حالا من معنای این شیطان را می خوانم تا مسئله برایتان روشن بشود: الشیطان، اسم للحیه لها عرف، و هی لحمه مستطیله فوق راسها، شبه عرف دیك مانند، تاج خروس. قال الزجاج: «تسمی العرب، بعض الحیات شیطانا؛ هو حیه لها عرف قبیح المنظر و انشد». یكی دیگر از شعرای عرب كه زنش بدزبان و بدمنظر هم بود در مذمت زنش میگوید: «انجرد تخلف حین احلص كمثل شیطان از آن بالا میرود و روی آن مینشیند و سرش را مثل میوه درخت آویزان میكند. انجرد؛ پیرزال را گویند. شاعر دیگری میگوید: «تلاعب مسنا حضر می كانه تعج تعمج الشیطان بزیخر و ان قصری». پس شیطان در این دو بیت همان الحیه المهیبه یتنفر منها معرفی شده است؛ و كانه روس الشیاطین كنایه از این مار قبیح المنظر است كه از درختان بیابان بالا میرود و روی شاخههای آن درختان بیابان بالا میرود و روی شاخههای آن درختان می نشیند. و این گونه، در بیننده حالت تنفر ایجاد میكند. پس این تشبیه، تشبیه به شیطانی نیست كه از جنس جن میباشد، بلكه برداشت غلطی است كه از قرآن شده است. و این بیاطلاعی آنان از لغت عربی را نشان میدهد.
آیا امضای قرآن بر بعضی از فرهنگ عرب خود نشانه تاثیر پذیری از فرهنگ عرب نیست؟حج، كه حج ابراهیمی است و عربها آن را از ابراهیم گرفته بودند؛ پس چطور میشود كه قرآن، حج را از عربها گرفته باشد! تجارت هم یك مسئله جهانی است؛ پس جرا تجارت از عرب گرفته شده باشد؟
اگر قرآن، امروز در ایران نازل میشد، آیا از فرهنگ ایرانی در زمینه تشبیهات، تمثیلات، كنایات و ضرب المثلها استفاده میكرد؟
ببینید! وقتی خداوند در قرآن میفرماید: « ما من رسول الا بلسان قومه...» لسان؛ یعنی، زبان خب، این زبان، تشبیه، كنایه ، ضرب المثل، استعاره و مجاز دارد؛ بنابراین از همان لغت استفاده میكنند و اگر قرآن به زبان فارسی نازل میشد، بیشك از تشبیه و استعاره فارسی استفاده میكرد و این زبان گفتار است؛ بنابراین معنای آن، «تاثیرپذیر» نمیتواند باشد.
آیت الله محمد هادی معرفت
منبع : بنياد انديشه اسلامي
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
دورههای مدیریتی دانشگاه تهران
انتخابات ریاست جمهوری انتخابات انتخابات ریاست جمهوری 1403 وزارت کشور انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم امام خمینی ایران ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد ستاد انتخابات کشور انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ انتخابات 1403
هواشناسی بارش باران سرقت سازمان هواشناسی ژاپن جاده چالوس شهرداری تهران زلزله پلیس فضای مجازی دستگیری قتل
حقوق بازنشستگان تاکسی اینترنتی مسکن وام ازدواج قیمت خودرو تهران قیمت دلار قیمت طلا خودرو دولت سیزدهم بانک مرکزی برق
تلویزیون سینمای ایران سینما سریال رسانه ملی شعر کتاب
هوش مصنوعی دانشگاه آزاد اسلامی فناوری ویروس
رژیم صهیونیستی اسرائیل فلسطین غزه لبنان جنگ غزه آمریکا حماس روسیه چین جو بایدن ترکیه
پرسپولیس فوتبال رئال مادرید استقلال جواد نکونام کیلیان امباپه لیگ برتر باشگاه پرسپولیس لیگ قهرمانان اروپا لیگ برتر ایران مس رفسنجان لیگ برتر فوتبال ایران
تبلیغات همراه اول باتری مایکروسافت اپل مریخ روزنامه
استرس گرمازدگی ویتامین افسردگی سیگار بارداری قهوه