پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا
درباره «رئیس» و مسعود کیمیایی
هرچه سعی می كنم فیلم «رئیس» را دوست داشته باشم نمی توانم. به این امید به تماشایش نشستم، كه شاید خاطره بخشی از لحظات ناب فیلم های «كیمیایی» دوباره در خاطرم زنده شود. البته نه فیلم های قدیمی اش، كه این انتظار بسیار زیادی است. فكر می كردم «رئیس» هرچقدر هم كه بد باشد، دست كم با برخورداری از چند سكانس خاطره انگیز مانند چند فیلم پیشین كیمیایی، تماشاگرانش را برای لحظه ای دلخوش كند.بد نیست یك بار دیگر این سكانس های درخشان را مرور كرد. جایی كه در فیلم «ضیافت»، ٧ رفیق دور یك میز می نشینند و دست هایشان راروی هم می گذارند. یكی شان می گوید: «همین حالا فكراتونو بكنین. هركی ته دلش نه اومده، دستشو بكشه كه اگه حالا بكشه بهتر از این كه نیاد و زیر و رو بكشه.»فیلم «سلطان» را به یاد می آورم. آنجا كه «سلطان» -با بازی فریبرز عرب نیا- موتورش را كنار اتوبان خاموش می كند. سپس با چشمانی بغض آلود می گوید: «اینجا اتاق من بود...»تصاویر همان طور یك به یك از جلوی چشمانم رژه می روند: مراسم گلریزان امیرعلی در فیلم «اعتراض»: «سلامتی ٣ تن: ناموس و رفیق و وطن.»حالا كه پس از چند روز به «رئیس» فكر می كنم، باور كنید هیچ كدام از سكانس هایش در خاطرم نمانده است. شاید هم نمی خواهم به یادشان بیاورم، چون دوست دارم زودتر فراموششان كنم. تنها چیزی كه از «رئیس» در ذهنم مانده، نگاه های گنگ، گیج و مبهم تماشاگرانی است، كه نمی دانند چگونه با جهان عجیب و غریب فیلم های جدید كیمیایی -به ویژه رئیس- كنار بیایند. «كیمیایی» دیگر بی حوصله شده است. حال و حوصله قصه گویی ندارد و مدام خودش را تكرار می كند. قصه های فرعی «رئیس» ربطی به داستان اصلی آن ندارد. كیمیایی «گنگ خوابدیده» شده و آدم های فیلمش مثل اجل معلق، به یك باره ظاهر می شوند و بی خبر صحنه را ترك می كنند. داستان های فرعی «رئیس» از جمله «اختلاف پدر و پسر»، «متهم به قتل بودن پدر»، «رفاقت رضا و سرهنگ» و... را كه حذف كنید، روایت فیلم هیچ لطمه ای نمی بیند. تماشاگر از همه جا بی خبر، بی شك باید چند بار فیلم را ببیند و در كنارش مصاحبه های كارگردان آشفته حال را هم بخواند، تا اندكی از ته و توی ماجرا سردر بیاورد. تازه آن وقت است كه پرسش های بی پاسخ آزارش می دهند. به راستی خیابانی كه كیمیایی نشانمان می دهد، در تهران واقع شده یا تگزاس؟ در كدام خیابان تهران، مردم دسته جمعی به سمت هم شلیك می كنند؟ «رضا» چگونه بدون هیچ مانعی وارد مهمانی خوفناك و وهم آلود دشمنانش می شود؟ اسلحه عجیب و غریبی كه به گفته رئیس، در هر ثانیه ٤٢ گلوله شلیك می كند، دیگر چه صیغه ای است؟ آیا منظورش كاركرد سینما و مثلا شلیك ٤٢ فریم در هر ثانیه است؟ حتی اگر چنین باشد، این موضوع چه ارتباطی با اعمال مجرمانه باند خلافكار رئیس پیدا می كند و مطرح كردن آن در چنان موقعیت حساسی، چه توجیهی می تواند داشته باشد؟ چرا «رضا» اجازه می دهد، دشمنانش برایش غذا بیاورند، كه داخل خانه اش شوند و به سمت او شلیك كنند؟ «سیامك» با كدام عقل و منطق در آن شب بحرانی- كه قرار است «طلا» دزدیده شود- در نهایت آرامش به فروشگاه می رود؟متاسفانه گره این پرسش های بی پاسخ، تا آخر فیلم هم گشوده نمی شود. هرچه روایت پیش تر می رود بر حجم این ابهامات نیز بیشتر افزوده می شود. با دقت در دیالوگ های «رئیس» نیز چیزی دستگیر تماشاگر نمی شود. دیالوگ های فیلم نه تنها به شفاف كردن فضای آشفته فیلم كمكی نمی كنند، بلكه ابهام تصاویر را نیز چند برابر می كنند.رئیس -داریوش ارجمند- در صحنه ای از فیلم می گوید: «نعش یه گرگ می ارزه به زندگی صد تا شغال» حال مخاطب باید در دنیای پرجانور «رئیس» غرق تفكر شود، تا شاید با یافتن وجوه اشتراك و افتراق «گرگ» و «شغال»، برتری های اولی را نسبت به دومی كشف كند. تازه پس از كشف این قضیه، مشكل ٢ تا می شود. چون تماشاگر «رئیس» باید دانسته هایش را با فیلم تطبیق دهد و حدس بزند كه در این آشفته بازار، كدام شخصیت «گرگ» است و كدام یك «شغال» رئیس فیلم كیمیایی می گوید: «آخر خط خبری نیست. هرچی هست میون خط ،توخطه» كدام خط و كدام خبر؟ خط انتقام جویانه «رضا» یا خط خلافكارانه خود رئیس؟ یا شاید هم خط زندگی؟ باز هم متاسفانه جستجو برای یافتن پاسخ این پرسش ها بی نتیجه است. كیمیایی فیلم «رئیس» را، براساس دلبستگی اش به چند تصویر شاعرانه پی ریزی و در این مسیر منطق روایی درام را نیز فدای این شاعرانگی كرده است. دیدار ٢ دوست قدیمی در یك سینمای مخروبه، بیرون آمدن جوان زخم خورده از دل خروارها زباله، نجات یافتن جوان از داخل قفس حیوانات وحشی به دست پدر و... این ها تصاویر مورد علاقه كارگردان كهنه كار سینمای ایران است كه در «رئیس»، به شكلی نامنظم پی هم ردیف شده اند.
دلم نمی آید حرف های تند و تیز بارها گفته شده را تكرار كنم. این كه «تاریخ مصرف كیمیایی تمام شده است» نه. خیلی ها تحمل شنیدن این جمله را ندارند. كیمیایی خودش در گفتگویی، راه و چاه را نشانمان داده است. او پس از ساخت فیلم «ضیافت» گفته است: «ما را با تاریخ فیلم هایمان قضاوت كنید نه با جدیدترین فیلم هایمان.» این طور بهتر است حالا راحت تر می توانم بنویسم. با تمام سرخوردگی ام یك بار دیگر تا فیلم بعدی استاد ،دلم را خوش می كنم و منتظر می مانم. یعنی ممكن است معجزه ای رخ دهد؟!
روزنامه خراسان
احسان رحیم زاده
احسان رحیم زاده
منبع : فیلمنگار
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه مجلس شورای اسلامی دولت نیکا شاکرمی معلمان رهبر انقلاب دولت سیزدهم مجلس بابک زنجانی شهید مطهری
آتش سوزی تهران پلیس قوه قضاییه پلیس راهور زلزله شهرداری تهران آموزش و پرورش فضای مجازی سلامت سازمان هواشناسی دستگیری
قیمت طلا قیمت خودرو قیمت دلار بازار خودرو خودرو دلار بانک مرکزی ایران خودرو حقوق بازنشستگان سایپا کارگران تورم
سریال نمایشگاه کتاب جواد عزتی عفاف و حجاب تلویزیون فیلم سینمایی مسعود اسکویی سینما رضا عطاران سینمای ایران دفاع مقدس فیلم
مکزیک
رژیم صهیونیستی فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس نوار غزه چین انگلیس اوکراین ترکیه نتانیاهو یمن
استقلال پرسپولیس فوتبال سپاهان علی خطیر تراکتور لیگ برتر ایران لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید باشگاه استقلال بایرن مونیخ لیگ برتر
هوش مصنوعی هواپیما تلفن همراه اپل اینستاگرام گوگل همراه اول واکسن تبلیغات ناسا عیسی زارع پور
کبد چرب فشار خون بیمه کاهش وزن بیماری قلبی دیابت مسمومیت داروخانه