جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

خانهٔ مجسمه‌های مومی - HOUSE OF WAX


خانهٔ مجسمه‌های مومی - HOUSE OF WAX
سال تولید : ۲۰۰۵
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : سوزان لوین، جوئل سیلور و رابرت زمکیس
کارگردان : خاومه کولت ـ سرا
فیلمنامه‌نویس : چد هیز و کئری هیز، برمبنای داستان کوتاهی نوشتهٔ چارلز بلدن
فیلمبردار : مارک ویرم و استیون ویندون
آهنگساز(موسیقی متن) : جان آتمن
هنرپیشگان : جارد پادالکی، الیشا کاتبرت، پاریس هیلتن، چد مایکل مورای، رابرت رایچرد، توماس آدامسن و مورای اسمیت
نوع فیلم : رنگی، ۱۰۷ دقیقه


̎کارلی̎ (کاتبرت) و دوستش، ̎وید̎ (پادالکی)، با تعدادی از دوستانشان به جاده زده‌اند تا در بازی قهرمانی فوتبالِ امریکائی دانشکده‌شان شرکت کنند. کسانی که آنان را هم‌راهی می‌کنند، از جمله، عبارتند از: دوست شیطانِ ̎کارلی̎، ̎پیج̎ (هیلتن)، برادر دوقلو و دردسرسازش، ̎نیک̎ (مورای)، و ̎بلیک̎ (رایچرد)، دوست ̎پیج̎. در حالی‌که برای گذران شب وسط جنگل توقف کرده‌اند، این گروه خطای بزرگی مرتکب می‌شوند و به یکی از جاده‌های فرعی قدم می‌گذارند و صبح روز بعد متوجه می‌شوند که اتوموبیل ̎وید̎ از کار افتاده است. در حالی‌که دیگران به بازیگوشی خود ادامه می‌دهند، ̎کارلی̎ و ̎وید̎ خود را به نزدیک‌ترین شهر، آمبروز می‌رسانند و در آن‌جا شهر را خالی از سکنه و سوت و کور می‌یابند و فقط به مکانی توریستی به نام ̎خانهٔ مومی̎ برمی‌خورند. اما چندان طول نمی‌کشد تا دریابند چرا مجسمه‌های مومی آن موزه آن‌قدر واقعی به‌نظر می‌رسند و خیلی زود پی می‌برند که دو برادر جنایتکار مایلند آنان را به قطعات بعدی موزه‌شان اضافه کنند.
● فیلم تنها عنوانش را وامدار نسخهٔ کلاسیک هم‌نامش خانهٔ مجسمه‌های مومی (آندره دتات، با بازی وینسنت پرایس) است (گذشته از این که شخصیت مجسمه‌ساز در این‌جا "وینسنت" نام دارد)، و جز این، در ساختار کلی و طرح داستانی پیرو الگوی فیلم‌های ترسناک خونبار موسوم به "اسلشر̎ دههٔ ۱۹۷۰ مثل کشتار با ارّه برقی در تکزاس (توبی هوپر، ۱۹۷۴) است. و جالب آن‌که طرح کلی این آثار در زمینه‌های مختلف از شیوه‌های پیش‌برد روایت گرفته تا الگوی شخصیت‌پردازی را بی‌هیچ تغییری به کار می‌گیرد. خط داستانی اصلی این فیلم‌ها، ورود ناخواستهٔ جمع جوانان سرگردان و لاابالی به منطقه‌ای پرت و دورافتاده و شکار تدریجی تک‌تک اعضاء گروه به‌دست بیمار روانی/ هیولاست، و شخصیت‌های تیپیک آن عبارتند از قاتل روانی، شخصیت تافتهٔ جدابافتهٔ قربانی/ قهرمان مؤنث که تنها عضوی از جمع جوانان است که امکان آن را می‌یابد تا رودرروی قاتل بایستد، و دیگر اعضاء گروه جوانان که قربانیان قاتل را تشکیل می‌دهند. موضع‌گیری اخلاقی این آثار نیز این است که قاتل، زوج‌های جوان (مثل زوج هیلتن/ رایچرد در این‌جا) را به خاطر بی‌پروائی‌شان مجازات می‌کند و دلیل اصلی نجات قربانی/ قهرمان از مهلکه، پرهیزکاری اخلاقی او است؛ و از لوکیشن به‌عنوان وسیله‌ای برای جدا ساختن گروه جوانان از بدنهٔ جامعه و در عین حال تشدید حس ترس از فضای بسته (کلاستروفوبیا) استفاده می‌شود. در ضمن، چنین فیلم‌هائی نوعی ساختار دوبخشی دارند: بخش نخست در آغاز که به واقعه‌ای که در گذشته اتفاق افتاده و زمینه‌ساز بیماری روانی قاتل شده می‌پردازد، و بخش دوم که اتفاقات زمان حال را مد نظر دارد. در مورد الگوی بصری، در چنین فیلم‌هائی نمای نقطهٔ دید به‌طور عمده به قاتل و قربانی/ قهرمان اختصاص دارد و قربانیان از آن بی‌بهره‌اند، قربانی/ قهرمان بیشترین شمار نماهای درشت و نماهای عکس‌العمل را به خود اختصاص می‌دهد و بیشتر از تمامی شخصیت‌های دیگر روی پرده دیده می‌شود. همهٔ این‌ها، کلیشه‌ها یا الگوهائی است که طابق‌النعل بالنعل در این آثار تکرار می‌شود، بی آن‌که سازندگان فیلم با گذشت بیش از سی سال از ارائهٔ اغلب این الگوها، نیازی به تجدیدنظر در آنها یا به روز ساختن‌شان حس کنند. در این میان، تنها نقطهٔ روشن، حضور کاتبرت در نقش قربانی/ قهرمان ماجراست، که با معرفی این شخصیت به‌عنوان یک دختر جوان آسیب‌پذیر و در عین حال با شهامت و جسور، موفق به ارائهٔ آمیزه‌ای متعادل از این تیپ آشنای فیلم‌های ترسناک شده و به این ترتیب نشان می‌دهد که درخشش او در فیلم قبلی‌اش، دختری در همسایگی (لوگ گرین‌فیلد، ۲۰۰۴) بی‌دلیل نبوده است.