چهارشنبه, ۱۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 29 January, 2025
مجله ویستا
روزگار یک معلم
معلمی را میشناسم که بساز و بفروش موفقی است. کار او ساخت و ساز است و معلمی را هم در حد موظف انجام میدهد. تقریبا معلم خوبی است اما روی معلمی به عنوان منبع درآمد حساب نمیکند. در واقع کار اصلیاش ساختمانسازی است و با توجه به فعالیتهای اقتصادی دیگری هم که دارد میتوان گفت معلمی شغل دوم یا حتی سوم او است.
معلمی را میشناسم که از صبح شنبه تا پایان جمعه تدریس میکند. درآمدش تقریبا خوب است اما فرصت سرخاراندن ندارد. از این مدرسه به آن مدرسه و کلاسی بعد از کلاس دیگر؛ دولتی و غیرانتفاعی هم فرقی ندارد. یک جا ساعات موظفش را پر میکند و جای دیگر چاله چولههای زندگیاش را پر میکند. روزها و هفتههایش با طرح سوال و تصحیح ورقههای امتحانی دانشآموزان میگذرد. آن قدر سوال طرح کرده که میشود گفت خزانه متحرک سوالات است.
معلمی را میشناسم که به عنوان مدرس کنکور معروف است. از زمانی که وارد حوزه کنکور شده است روزگار خوبی دارد و به قول معروف، آن قدر بارش را بسته است که غمی از حذف کنکور و این قبیل مسائل ندارد. او هم سرش شلوغ است و در مسیر این مدرسه به آن آموزشگاه و بالعکس، فقط باید مراقب باشد که راه را عوض نرود و طبق برنامه عمل کند. عیب کار کنکور این است که رقیب زیاد دارد. کنکور، حوزهای محدود به آموزش و پرورش نیست و هر کس که سرنخ کار دستش بوده، وارد این حوزه شده است. خلاصه در دنیای حرفهایها، هر جا که نان و آب باشد رقبا هم زیاد میشوند.
معلمی را میشناسم که وقتی از مدرسه درمیآید بلافاصله به شرکت بازرگانیای که متعلق به یکی از نزدیکانش است، میرود. او متصدی امور حسابداری این شرکت است. کارش را در شرکت خوب انجام میدهد و بالاخره فوت و فن حسابداری هم دستش آمده است. در کارش آن قدر اعتبار کسب کرده که کارسومی دهم پیدا کرده است. بعد از پایان کار دومش، به شرکت دیگری که حجم کارهایش کمتر است سرمیزند و کارهای دفتری و حسابداریاش را انجام میدهد.
معلمی را میشناسم که همسرش نیز معلم است. حقوق کامل یکی از آنها به اضافه بخشی از حقوق دومی، صرف اجاره خانه میشود. اگر مسافرکشی نکند، در دخل و خرج زندگی دچار مشکل میشوند. زمانی مسافرکشیاش را مخفی میکرد اما از وقتی که فهمید مسافرکشی تا چه اندازه در زندگی تعداد زیادی از معلمها تاثیر مثبت دارد، دیگر خجالت نمیکشد. خوبیاش این است که وقتی در زنگ تفریح، معلمها در دفتر مدرسه مینشینند، سوژههایی زیادی برای گفتوگو دارند.
معلمی را میشناسم که بنگاه معاملات ملکی دارد. معلمی برای او شغل خوبی است چون بخشی از مشتریهایش را به واسطه دوستی و ارتباط با معلمهای دیگر پیدا میکند. او همچون همکار دیگرش که در کار ماشین است، بین معلمها محبوبیت دارد. در دفتر مدرسه بحث آنها فقط درباره زمین، خرید خانه، اجاره خانه، ماشین و امثال آن است. معلم بنگاه املاک و معلم بنگاه ماشین، چیزهای زیادی برای گفتن دارند و حرفهایشان برای همکارانشان جذاب است.
معلمی را میشناسم که کارشناس وزارتی است، اگر چه در بخشهای اداری آموزش و پرورش، وضع وزارتیها بهتر است اما دلایل زیادی وجود دارد که او توانش را در جاهای دیگری صرف کند. اولا گردش امور در آموزش و پرورش کند است، ثانیا ثبات چندانی در مدیریتها وجود ندارد و ثالثا چه کسی به حرف کارشناس گوش میدهد؟ اوضاع به قدری درهم و برهم است که او به عنوان یک کارشناس احساس میکند توانش در این مسیر هدر میرود و بهتر است چارهای برای خود بیندیشد.
معلمی را میشناسم که ۱۰ سال پیش بازنشسته شده است. او معلمی موفق بوده و اعتبار خوبی داشته است. میگفت: بعد از ۳۰ سال معلمی که بازنشسته شدم تا هفت سال هم به صورت حقالتدریس در مدارس دولتی کار میکردم. در زمان وزارتحاجی بخشنامهای آمد که به معلمهای بازنشسته، حقالتدریس ندهند. مدیر مدرسه هم به رغم تمایلش به ارائه کار من، مجبور شد طبق بخشنامه عمل کند، از آن زمان به کار در آژانس روی آوردم.
او حالا با یک پیکان که تنها سرمایه زندگیاش است مسافرکشی میکند. سن و سالی از او گذشته و دستهایش آشکارا میلرزد اما چارهای ندارد و باید مخارج زندگیاش را تامین کند.
معلمهای زیادی را میشناسم که معلم هستند و معلم نیستند. آموزش و پرورش و فراتر از آن، نظام اجتماعی ما <معلم> را چگونه تعریف میکند؟ معلمی چه استانداردهایی باید داشته باشد؟ نمیخواهم فقط بحث <معیشت> را پیش بکشیم. بدون تعارف زندگی معیشتی بیشتر معلمها دچار کاستیهای جدی است و حداقل واضح میتوان گفت که زندگی کسی از راه معلمی تامین نمیشود؛ با حقوق معلمی، زنده ماندن سخت است چه رسد به زندگی کردن! من مصادیقی از زندگی و حال و روز معلمی، اعم از شاغل و بازنشسته را بیان کردم تا چند سوال از وزارت آموزش و پرورش، دولتمردان، برنامهریزان و تصمیمگیرندگان کلان طرح کنم: استانداردهای روان شناختی، علمی، مهارتی و معیشتی نظام آموزشی برای معلمی چیست؟ آیا این استانداردها در جایی تعریف شدهاست؟ آیا اطلاعات جامعی از وضعیت زندگی و معیشت معلمان موجود است؟ آنچه در محاورات عمومی و گفتوگوهای رسانهای و غیره گفته میشود به جای خود؛ اما کدام مطالعه و پژوهشی درباره وضعیت زندگی معلمان صورت گرفته است؟ آیا اصلا آموزش و پرورش نظام اطلاعاتی درست و حسابی دارد؟ آیا دو یا چند شغله بودن معلمان موضوع مهمی است؟ آیا کیفیت معلمی اهمیت دارد؟ آیا کسی به اهمیت انگیزش شغلی در مورد معلمان توجه دارد؟
میگویند آموزش و پرورش بیشتر کارمندان دولت را دارد؛ چیزی حدود ۳/۱ میلیون نفر، واقعا هم رقم کمی نیست و البته مدیریت این تعداد هم کار آسانی نیست. البته میتوان از دو دیدگاه به موضوع نگاه کرد؛ اگر این همه معلم به عنوان <نیروی انسانی> در کلاسها و ادارات حاضر میشوند، مدیریت آنها میتواند کارچندانی سختی نباشد؛ اما اگر اینها به عنوان <منابع انسانی> باشند موضوع فرق میکند. به نظر میرسد ما بیشتر دنبال نیروهایی هستیم که جاهای خالی را پر کنیم و البته اشتغالی نیز ایجاد کرده باشیم و البته به نظر میرسد که برای <منابع انسانی> باید بسیار بیشتر از اینها وقت و هزینه صرف کرد. تعداد زیادی از معلمها <زن> هستند که در جای خود نکات بسیار قابل تاملی دارد: اولا مردها کمتر برای معلم شدن رغبت دارند، ثانیا در بازار کاری که زنها شانس کمتری دارند معلمی از شرایط بهتری برای آنها برخوردار است و ثالثا معلمی برای زنها به نسبت مردها، کمتر منبع درآمد جدی محسوب میشود. میتوان ادعا کرد که معلمی عشق و هنر است، اما باید پذیرفت که معلمی یک حرفه هم هست؛ حرفهای برای کسب درآمد و امرار معاش. وقتی کار کاملا جدی و حرفهای تلقی میشود که بتواند نقش عمدهای در تامین مخارج زندگی داشته باشد.
<معلمی> شغلی مهم، تاثیرگذار، سرنوشتساز، محوری، بنیادی، الگویی، رکن تربیت، حساس و... است. میشود کلمات بیشمار دیگری را هم ردیف کرد، اما مهمتر از عناوین و افتخارات این است که به معلم چه میدهیم و از او چه میخواهیم؟ یادآوری میکنم که منظور فقط سرمایهگذاری مالی نیست بلکه سرمایهگذاری معنوی و فرهنگی هم هست. اما نمیشود گفت یکی از این دو را داریم و به بعدی در آینده خواهیم رسید. جایگاه و شان معلمی وقتی تثبیت میشود که هم به لحاظ مالی و هم به لحاظ فرهنگی، سرمایهگذاریهای لازم انجام گیرد.
آیا استخراج نفت مهم است یا استخراج استعدادها؟ آیا مدیریت سرمایهها ارزش بیشتری دارد یا مدیریت اندیشهها؟ آیا ذخایر پولی از اهمیت بیشتری برخوردار است یا ذخایر انسانی؟ آیا کشف معادن و منابع زیرزمینی اهمیت دارد یا کشف انسانهای خلاق و نوآور؟از چه مسیری میخواهیم به کجا برسیم؟
ای کاش روزی برسد همچنان که دلار، امنیت اجتماعی، کارت سوخت، ترافیک و امثال آن، به تناوب سوژههایی داغ و جذاب بودهاند، روزی هم <معلمی> بحث روز و سوژه داغ رسانهها باشد. آرزو میکنم روزی برسد که نه فقط وزیر آموزش و پرورش، بلکه همه دولتمردان، کارشناسان، متخصصان، نمایندگان مجلس و بهخصوص کسانی که سر رشته امور اقتصادی کشور را در دست دارند درباره معلمی همچون افزایش قیمت نفت یا کارت سوخت، با حرارت و حساسیت سخن بگویند. انتظار دارم روزی را ببینم که درباره معلمی نه از سر تحقیر و دلسوزی، بلکه از روی احترام عمیق و صادقانه حرف زده شود.
معلمی را میشناسم که در کنار معلمی کار دیگری هم دارد؛ آن هم نوشتن درباره <رنج معلمی.> او آرزو دارد روزی به جای رنج معلمی از <معلم ناب> بنویسید؛ معلمی که فقط معلم است و دیگر هیچ...! یک معلم چگونه روزگار میگذراند؟ کی به روزی خواهیم رسید که بیشتر معلمهای کشورمان، <معلم ناب> باشند؟
ابراهیم اصلانی
منبع : روزنامه اعتماد ملی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست