چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

چیستی ‌«کیستی»


چیستی ‌«کیستی»
هویت از جمله مفاهیمی است که از دیرباز ذهن بشر را به خود مشغول داشته و از جنبه‌های گوناگون قابل بررسی است. در این مقاله سعی شده که از منظرهای گوناگون و متفاوت این مفهوم مورد مطالعه قرار گیرد.
به عبارت کلی، هویت هر چیز آن را مشابه و متفاوت از دیگر اشیا و چیزها معرفی می‌کند.
در منطق رابطه همانستی به صورت رابطه‌ای که میان یک شیء و خودش برقرار است، تعریف می‌گردد. به عنوان مثالx برابرy می‌باشد، اگرx همانy باشد. هویت (identity) یا همان اصل همانستی دارای ویژگی‌های تقارن، جابه‌جایی‌پذیری، تراگذاری و بازتابندگی است.
ویژگی بازتابندگی بیان می‌دارد کهx=x است.
در ویژگی تقارن، اگر x=y باشد، لذاy=x است.
در حالت تراگذری اگرx=y وy=z باشد، پس x=z است.
مطابق اصل جایگزینی اگرx=y باشد، آنگاه ویژگی‌های گوناگون آنها را می‌توان با یکدیگر جایگزین کرد.
بر اساس اصل همانستی، هرگاه چیزی مثلاx در موقعیت‌های متفاوت، همانx بماند به گونه‌ای که همیشه به صورت همانx قابل شناسایی باشد، آن چیز دارای هویتx است. معمولا همانندی یا هویت را به ۲ صورت هویت یا همانندی کیفی (qualitative) و همانندی کمی (مقداری) (numerically)درنظر می‌گیرند. همانندی مقداری، رابطه‌ای است که هر چیزی با خودش دارد و با دیگری ندارد. این مفهوم بنا به قانون لایپ نیتز به صورت زیر قابل بیان است:
اگرx باy برابر باشد، آنگاه متعلقاتx نیز همان متعلقاتy هستند. یا به عبارت دیگر، هر چیز درست برایx برایy نیز درست است. همانندی کیفی شامل مشابهت و اشتراک بعضی ویژگی‌ها در میان اشیا یا اشخاص می‌شود. به عبارتی، همانندی کمی همان همانندی مطلق و کامل است که می‌توان آن را به هویت آن چیز تعبیر کرد. به این معنا هویت کامل هر چیز یا شیء دارای اصالتی ثابت است و به موجب این اصل است که تمام آفریدگان خلقت و هستی دارای وجود یگانه و مخصوص به خود هستند و تجربه زندگی آنها به دلیل همین ویژگی در آنها متحقق است. به بیان دیگر، هویت مطلق هر چیز را می‌توان به واقعیت وجودی آن چیز تعبیر کرد. همانندی کیفی به گونه‌ای دیگر می‌تواند میان چیزهای مختلف (با هویت‌های گوناگون)‌ در مهم‌ترین ویژگی‌ها به صورت مشترک وجود داشته باشد. مفاهیمی چون هویت اجتماعی، قومی و ملی به مفهوم همانندی یا هویت کیفی مرتبط می‌شوند. هویت اجتماعی، به احساس مشترک یک گروه مانند اقلیت‌های قومی و دینی و مجموعه‌های کوچک و بزرگ اجتماعی بازمی‌گردد. وجود صفات یا ویژگی‌های مشترک، همه افراد دارای هویت مشترک را به هم وصل می‌کند. با این تعریف، هویت یک مفهوم ارتباطی پیدا می‌کند به این معنا که انسان‌ها به وسیله تشابه‌ها و تفاوت‌هایی که با هم دارند، شناخته می‌شوند. به عبارتی مقولاتی چون دین، مذهب، آداب و سنن خانوادگی و اجتماعی، حتی طرز پوشش و مواردی مشابه مصادیقی هستند که هویت یک جامعه را از جامعه دیگر و یا حتی هویت فرد را از فرد دیگر متمایز می‌کنند.
در فلسفه، هویت هر چیزی، هستی آن چیز را در قالب فرآیند و مجموعه‌ای از ویژگی‌ها و مشخصات آن چیز که موجب تمایز آن از دیگر اشیا و چیزها شده و آن را قابل تشخیص و تعریف‌شدنی می‌کند، بیان می‌کند.
مهم‌ترین سوالات فلسفی که درخصوص مفهوم هویت مطرح می‌شوند، عبارتند از:
‌ برای یک شیء همانندی با خود آن شیء چه معنایی می‌دهد؟
‌ اگرx و y دارای هویت یکسان باشند، آیا این دو باید همیشه یکی باشند؟
‌ آیا تغییرات صورت پذیرفته طی گذشت زمان برای دو شیء همانند یکسان است؟
‌ در صورت وقوع تغییرات در یک شیء بر اثر مرور زمان، آیا هویت و اصل آن شیء نیز دچار تغییر شده است؟
‌ آیا هویت مفهومی ایستا است یا پویا؟
همچنین پرسش‌های زیر در رابطه با مفهوم هویت فردی مطرح است:
انسان‌ چیست‌؟ دارای‌ چه‌ ماهیتی‌ است‌؟ نحوه‌ شکل‌گیری‌ و تکوین‌ هویت‌ آن‌ به‌ چه‌ صورت‌ است‌؟ عناصر سازنده هویت‌ آن‌ کدام‌ است‌؟ تاثیر گذشت زمان بر هویت آدمی چگونه است؟
جان لاک هویت فردی را بر اساس آگاهی (consciousness) در نظر گرفت و نه بر اساس ذات یا جوهر (substance) چه شامل روح و چه جسم. از نظر لاک روح می‌تواند ویژگی‌ها و مشخصات گوناگونی داشته باشد و جسم نیز به مرور زمان تغییر می‌کند، ولی آگاهی فرد از هستی و بودن خودش همواره باقی می‌ماند. منظور جان لاک از آگاهی متفاوت از روح است چرا که ممکن است روح از وجود و ماهیت خودش آگاهی نداشته باشد، در حالی که با گذشت زمان و تغییر در جسم انسان، آگاهی انسان از ذات خودش تغییر نمی‌کند.
در دیدگاه دیوید هیوم، هویت ترکیبی از مفاهیم و مولفه‌های متفاوت، مرتبط و پیوسته در تغییر می‌باشد.
هیوم معتقد بود که انسان تمایل دارد که هویت و وجود واحدی با وجود گذشت زمان و تغییرات صورت پذیرفته برای خود قائل شود. از دیدگاه وی می‌توان تغییرات صورت پذیرفته در انسان را بدون این‌که فرد را شخص دیگری در نظر گرفت بررسی نمود و هویت انسان مجموعه یا دسته‌ای از ادراکات متفاوت است که همواره در حرکت و گذر دائمی هستند. لذا مساله اصلی برای هیوم رابطه میان علل، همجواری و شباهت‌های حاصل شده از طریق ادراک است.
فیلسوف آمریکایی ویلیام جیمز می‌گوید آنجا که من بتوانم بگویم این من واقعی من است‌، آنجا هویت است.
در نگرش عرفانی تکامل آدمی در صورتی حاصل می‌شود که هویتی پویا در مسیر آگاهی از اصل خویش که همان ذات خداوند است داشته باشد با این حال، نکته اینجاست که این من واقعی چگونه شکل گرفته و چگونه به آگاهی از خود رسیده است. آیا این من واقعی تغییر می‌کند یا همیشه ثابت است. نکته‌ای که باید بدان توجه داشت و از نظر من بسیار پر اهمیت است، تفاوت میان اصل بودن و هستی فرد یا به عبارت دیگر واقعیت وجودی وی با آگاهی‌های حاصل از تجربه و تفکر فرد از خود است. به عبارتی از همان لحظه ابتدایی شکل‌گیری فرد که ناشی از تزویج اسپرم‌ها و کروموزوم‌های نر و ماده والدین است، اصل بودن فرد شکل می‌گیرد و بنابر قوانین و یافته‌های علم ژنتیک این موجود شکل گرفته وارث برخی صفات و ویژگی‌های پیشینی است که از پیشینیان او به وی رسیده است. از این منظر دیدگاه تجربه‌گرایان که هیچ ذهنیت پیشینی برای فرد در نظر نمی‌گرفتند دچار اشکال می‌شود. از این منظر هویت اولیه فرد یا همان واقعیت وجودی وی در همان لحظه پیدایش نطفه شکل گرفته و موجودیتی منحصر به فرد که همان خود فرد است متولد شده است. آنچه مسلم است این هویت یا واقعیت با مرور زمان و با وجود تغییرات صورت پذیرفته در ذهن و جسم و روح فرد، همواره ثابت است و هویت مطلق شخص یا همان هویت یگانه وجود اوست. به عبارتی، انسان یک وجود هوشمند با هویت وجودی یگانه و منحصر به خود است که دارای اعمال و واکنش‌های درونی و بیرونی است که به نوعی با آنها شناخته می‌شود و می‌تواند خودش را به عنوان خودش تشخیص دهد و این نوع آگاهی از خود در زمان‌ها و مکان‌های متفاوت ثابت است. با این حال، بر اثر تجربیات و مشاهدات فرد از عالم هستی، این من واقعی شکل دیگری به خود گرفته و به عبارتی به شناختی از خود در رابطه با خود، دیگران و آفرینش می‌رسد که این آگاهی‌ها هم بخشی از هویت وی را می‌سازند که می‌توان از آن به هویت پسینی تعبیر کرد. از منظر دیالکتیکی که دگرگونی را لازمه بودن و حدوث یک چیز می‌داند نیز آن هویت پسینی است که دچار دگرگونی شده و با این حال، در همانندی با واقعیت وجودی یا همان هویت مطلق فرد قرار می‌گیرد. به عبارتی، با وجود تغییرات و دگرگونی‌های صورت گرفته در آگاهی فرد از خودش، که همان تغییرات در آگاهی پسین است، اصل بودن آن فرد هیچ‌گاه مورد تغییر واقع نمی‌شود، بلکه این آگاهی‌های جدید به آن واقعیت وجودی فرد پیوسته و شخصیت و هویت آن فرد را شکل می‌دهند. با این حال اصل هستی آن فرد ثابت می‌ماند. در این حالت درست است که این آگاهی‌های تداوم‌یافته و تغییر کرده، همان آگاهی‌های قبلی فرد نیست، با این حال خود واقعیت وجودی فرد همان واقعیت وجودی قبلی است.
دیدگاه مرتبط دیگر با این تعریف دیدگاه روان‌شناختی اریکسون از هویت است. از دیدگاه وی، هویت فرآیندی مستتر در فرد و فعالیت‌های جمعی اوست. آن آگاهی وابسته به خود از دیدگاه وی همان هویت یگانه وجود فرد است که از ابتدای لحظه شکل‌گیری فرد در درون وی شکل گرفته و در عین حال بخشی از هویت مستتر در فعالیت‌های اجتماعی وی ناشی از آگاهی‌های اکتسابی او طی گذشت زمان است که متغیر بوده و مربوط به هویت پسینی وی است. بر این اساس، هویت یک فرد می‌تواند موازنه و تعادلی از هویت فردی و اجتماعی وی باشد. همان‌گونه که فرد شناختی از خود دارد که این آگاهی شامل آگاهی از اصل بودن خود و ادراکات و محسوسات حاصل از حواس و تفکرات وی است، این شناخت هویتی مجزا نسبت به دیگر افراد جامعه برای وی ایجاد می‌کند. از طرف دیگر، این فرد اشتراکات و مشابهت‌هایی با دیگر افراد جامعه نیز دارد که آنها نیز در شکل‌گیری هویت اجتماعی وی موثرند. بر این مبنا محیط پیرامون و جامعه نیز در شکل‌گیری هویت یک فرد نقش داشته و بر آگاهی‌های فرد از خود و همچنین رفتار و واکنش‌های ناشی از این دریافت‌ها تاثیرگذارند.
از منظر عرفانی، هویت تمام موجودات یگانه است و به ذات باری‌تعالی برمی‌گردد. از این منظر ایستایی و پویایی هویت نیز جالب توجه است. آن هویت مطلق همان ذات باری‌تعالی است که منشا هستی و وجود است در حالی‌که این ذات برای افراد و موجودات مختلف به صورت‌های گوناگونی درآمده که منحصر به آن فرد یا موجود است. در این دیدگاه، تکامل آدمی در صورتی است که هویتی پویا در مسیر آگاهی از اصل خویش که همان ذات خداوند است داشته باشد و نهایت و فرجام کار زمانی است که به ذات باری‌تعالی بپیوندد و در این مفهوم است که بحث وحدت در عین کثرت مطرح می‌شود. در این دیدگاه ایستایی هویت جایگاهی ندارد، چرا که معتقدان به ایستایی هویت، فرد را موجودی متحقق و شکل‌گرفته می‌دانند که دگرگونی بر آن متصور نیست. یکی دیگر از دیدگاه‌های مرتبط با این نظریه، عقیده متصوفه است. آنها ۲ نوع من و هویت برای انسان در نظر می‌گیرند. یکی من پدیداری که محدود و جزئی بوده و ناشی از تعاملات فرد با محیط پیرامون و ادراکات حاصل از تجربیات حسی وی است و دیگری من حقیقی که حاصل قوه شهود آدمی بوده و نهایتا تکامل و پویایی آن در حرکت به سمت ذات نامتناهی باری‌تعالی است. آنها برای حصول به این امر بحث گسست و پیوست را مطرح می‌کنند و معتقدند که برای دستیابی به هویت حقیقی آدمی باید از خویش بگسلد و به ذات حق بپیوندد که طبعا این امر مستلزم سیر و سلوک عرفانی و طی طریق است.
از منظری دیگر، بعضی مادی‌گرایان همچون مارکس، هویت را به صورت یک برساخته طبقاتی در نظر می‌گیرند. از دیدگاه اینان، تغییر تولید مادی، موجودیت و اندیشه آدمی را تغییر می‌دهد و روابط بین طبقاتی ناشی از اقتصاد آگاهی‌های انسان را که بخشی از هویت وی هستند، شکل می‌دهد.
مسلم است در عین این‌که هر فردی دارای هویت یگانه وجودی مخصوص به خود است با این حال تعاملات، ادراکات، تفکرات ناشی از تجربیات اکتسابی و آگاهی‌های پسینی وی نیز شکل‌دهنده هویت وی هستند که نهایتا هویت فرد را هویتی پویا و دارای قابلیت تکامل می‌سازند. به عبارتی، بسته به تفکر و دیدگاه فرد، جامعه و شرایط محیطی و تاریخی، دانسته‌ها و ادراکات فرد از خود و جامعه و پیرامونش که بخشی از هویت وی را می‌‌سازد، دچار تغییر شده و ثابت نمی‌ماند با این حال، واقعیت وجود وی، یا همان هویت یگانه مخصوص به وی، که بر اساس آن فرد بودن و هستی خویش را تشخیص می‌دهد ثابت می‌ماند.
امیر فرخ‌پیام
منبع : روزنامه جام‌جم