یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

کلاسبندی


کلاسبندی
اوایل شهریور ماه بود كه ابلاغ من برای مدیریت یك مدرسه بزرگ در شمال شهر صادر شد. تا مدتها مجبور بودم به هر دو مدرسه قبلی و جدید سركشی كنم تا مدیر جدیدی برای مدرسه قبلی انتخاب شود. بیشتر وقتم بین راه دو مدرسه تلف می شد و تا دیر وقت در مدرسه جدید مشغول آشنایی با گوشه و كنار مدرسه و فضاهای فیزیكی و نیز آشنایی با كاركنان و روشهای كار آنها و ... بودم.قبل از انتقال به مدرسه جدید، تعاریف و توصیف های بسیاری درباره كاركنان و كادر مجرب آن شنیده و باور هم كرده بودم.
یكی ازمشكلاتی كه در ابتدای سال با آن مواجه شدم، كلاسبندی بود. با استفاده از تجربیات سالهای قبل و مدارس متعدد، بهترین روش كلاسبندی را انتخاب كردم. بدین ترتیب كه دانش آموزان هر كلاس را ابتدا از نظر میانگین دروس اساسی (ریاضی، علوم و...) به چند گروه تقسیم كردم. سپس با استفاده از نظرات و شناخت معاونان و معلمان، دانش آموزان را از نظر اخلاقی، انضباطی، مشكلات خاص درسی، مشكلات خانوادگی و از نظر روحیات بررسی كردم. سپس با كمك معاونین هر پایه، دانش آموزان را به گروههای همگن تقسیم كردم، به طوری كه همه كلاسها از هر نظر در یك سطح باشند.
سپس بالای هر لیست یك شماره گذاشتم. یك روز قبل از آغاز سال تحصیلی، با حضور معلمان هر پایه جلسه ای ترتیب دادم. ابتدا توضیحاتی درباره نحوه كلاسبندی به آنها دادم و سپس از آنها خواستم بدون این كه لیست ها را ببینند، یك شماره را به دلخواه از یك تا ۵ انتخاب كنند. بعد از این كه لیست ها را به آنها دادم، از جلسه خارج شدم و منتظر عكس العمل معلم ها بودم. با تكیه بر تجارب گذشته و تعاریفی كه شنیده بودم، انتظار داشتم كه این روش جوابگوی مشكلات باشد. ولی به محض خروج از جلسه، صداهایی از پشت سرم شنیده می شد: زهرا... كلاس كی افتاده؟ مریم... در كلاس كدامتان است؟ به این صداها توجهی نكردم. قرار بود كه لیست ها تغییر نكند و دانش آموزان جابه جا نشوند. اولین مشكل را با خود معلمین داشتم.
یكی یكی به سراغم آمدند و با بهانه های مختلف می خواستند كلاس بعضی از بچه ها را عوض كنم. بهانه هایی از قبیل: - خانم مدیر، این دانش آموز دختر پسر خاله همسایه روبه روی ماست. از سالها پیش تنها با این قصد به این مدرسه آمده كه كلاس پنجم را در كلاس من باشد. باید كلاس او را عوض كنی. - خانم مدیر، من پارسال جلوی مدرسه با مادر این دانش آموز تصادف كردم. اصلاً نمی خواهم او در كلاس من باشد.
باید جای او را عوض كنی. - خانم مدیر، این دانش آموز مادر ندارد. مادربزرگش گفته چون تو معلم مهربانی هستی، می توانی جای مادر او را بگیری، خواهش می كنم این دانش آموز را به من بده و بهانه های متعدد دیگری، كه اگر قبول می كردم، می بایستی حدود ۵۰ دانش آموز جابه جا می شدند و تركیب و گروههای همگن كاملاً به هم می خورد. هر كدام را با یك زبانی راضی كردم و از دفتر خارج شدم. ولی مشكل اصلی، روز اول مهر بود، یعنی هنگامی كه اولیای دانش آموزان متوجه شدند كه به رغم توصیه های آنها فرزندشان در كلاس معلم دیگری است. این بار شمار مراجعان برای جابه جایی دانش آموزان به چندین برابر رسید. هر كدام دلایل خاصی را برای جابه جایی داشتند و هر یك نیز حالت و برخورد متفاوتی از خود بروز می دادند.
یكی با عصبانیت می گفت: من n ریال به حساب مدرسه پول ریخته ام و برگ مشاركت دارم، چطور دخترم در كلاس خانم... نیست؟ بایداو را به كلاس خانم... بفرستید و گرنه... دیگری زیر گوشم می گفت: من در اداره... كار می كنم، هر كاری كه مدرسه بخواهد انجام می دهم و هر نیازی مدرسه داشته باشد، رفع می كنم. فقط خواهش می كنم كلاس دخترم را عوض كنید. و دیگری با حالت ملتمسانه ای می گفت: به خدا اگر كلاس دختر مرا عوض نكنی، دق می كند! او سالهاست كه با مریم... در یك كلاس بوده. اگر از دوستانش جدا شود، می میرد! و حتی مادر یكی از بچه ها پشت در دفترم ایستاده بود و گریه می كرد و می گفت: تا كلاس دختر مرا عوض نكنی، از اینجا نمی روم.
یك مورد كه هرگز فراموش نمی كنم، آقای خلبانی بود كه ابتدا به یكی از معاونان مدرسه و سپس با راهنمایی ایشان به من مراجعه كرد كه شما می دانید هر بار كه من روی صندلی خلبانی می نشینم، جان حدود ۷۰۰ نفر در دست من است ،آیا انتظار دارید هنگامی كه نگران حال دخترم هستم، بتوانم حواسم را جمع كنم؟ اگر بر اثر حواس پرتی من، اتفاقی بیفتد و ۵۰۰-۶۰۰ نفر انسان به هلاكت برسند، می توانی جواب خدا را بدهی؟ باید كلاس دخترم را عوض كنی تا من بتوانم با فراغ بال و آرامش خاطر بیشتر روی صندلی خلبانی ام بنشینم؟ برای این منطق دیگر جوابی نداشتم!
منبع : ایران کنکور