شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


پایانی بر هجوم و تسلط مردان دوزنه بر سیما


پایانی بر هجوم و تسلط مردان دوزنه بر سیما
● تحلیلی بر سریال تلویزیونی «لبه تاریكی»
سریال «لبه تاریكی» به پایان رسید و این پایان را می توان فروكشی بر هجوم و تسلط مردان دوزنه بر سیمای جمهوری اسلامی دانست. سال هایی قریب یك دهه گذشت و موضوعی را در سیما شاهد بودیم كه زیر پوست فرهنگ این ملت خزید و اهداف و نتایج خاصی را دنبال كرد و آن هم ورود زن دیگر در زندگی مشترك مردان بود.
حمله به طور ناگهانی با یك سری تولیدات در سیما آغاز شد كه دستمایه داستانی آنها برقراری ارتباط با زن دیگر در خارج از چارچوب زندگی خانوادگی بود. كار این هجوم بالا گرفت تا جایی كه در بهار سال ۸۳ شاهد بودیم این دستمایه همه شبكه های تلویزیونی را اشغال كرده است. این كار با سریال «بانویی دیگر» به اوج خود رسید كه هم تحقیر زنان بود و هم اهانت به مردان. در این دهه سریال های ریز و درشت بسیاری با این محتوا كه بعضی هم پرهزینه و سنگین با پخش در ساعات پربیننده تولید شد، به روی آنتن سیمای جمهوری اسلامی رفت.
برای خانواده یك تعریف داریم. خانواده جدای از ابعاد و طیف گسترش آن عبارت است از پدری، مادری و بعد هم فرزندان كه ارتباطاتشان عاطفی و حقوقی است. قرار بر این است كه این افراد غم و شادی را با هم شریك باشند و مشكلات را به سرپنجه تدبیر و تجربه و عشق ورزی به یكدیگر حل و بار زندگی را برای هم كم كنند. زن و مرد در این بستر در عین این كه حقوق یكدیگر را رعایت می كنند، نسبت به هم مهر می ورزند و اخلاق را نمایش می دهند و خود رشید می شوند. در این سیر زندگی مشترك زن و مرد، فرزندان خانه تربیت فردی و اجتماعی می شوند، از آنچه در خانه می بینند الگو می گیرند و با آن چه می آموزند رشد فردی و اجتماعی پیدا می كنند.
در ارتباط با این تولیدات به چند نكته می توان توجه كرد
۱- حرمت شكنی: گیریم یك كلمه صیغه یا همسر دوم را هم به برقراری ارتباط با یك زن دیگر خارج از خانه ضمیمه كرد ولی باید توجه كرد كه اصل موضوع به قوت خود باقی است. كلمه همسر دوم و صیغه كه آمد به ظاهر به آن رنگی می دهد كه مدیران بگویند كار بدون اشكال است و از كنار موضوع بگذرند چه بسا هم در جلسات پنهان برای خود توجیه كنند كه لازم است به عادی سازی عمل كمك كنند. لازم است توجه شود كه از نتایج پیدا و پنهان این موضوع نمی توان غافل شد. وقتی در تولیدات فرهنگی و به خصوص هنری این عمل یك عمل عادی باشد، درواقع آن چه در حال عادی شدن است، برقراری ارتباط عاطفی و جنسی خارج از خانه است. آنچه به بركت این تولیدات در جامعه عادی می شود، این راه است كه می توان خارج از خانه به دنبال برطرف شدن نیازهای عاطفی (به طور بارزتر و مشخص تر نیازهای جنسی) بود. از این زاویه نگاه می بینیم كه نه فقط چارچوب خانوادگی شكسته می شود بلكه این شكستن هم كاری عادی و همه گیر می شود.
مدیران باید توجه كنند با آنچه در این سال ها كردند به این سادگی كه یك كلمه همسر دوم را بر سر كار بگذارند بار گناه آنها را كم نمی كند. كاری كه با این تولیدات با فرهنگ و رفتار این مردم شد، دادن مجوز و عادی و جاری كردن یك عمل بود و آن هم عادی سازی ارتباطات عاطفی در خارج از خانه برای مردان و متعاقب آن زنان بود. نكته این است كه هر مردی كه این ارتباط را برقرار می كند، با زنی است، پس موضوع به مردان خلاصه نمی شود، پای زنان و خانواده ها و در نتیجه فرزندان در میان است. اسم همسر دوم ظاهر كار است، ولی باطن كار و نتیجه حاصل از آن از بین بردن قبح این عمل در جامعه است و وقتی قبح عمل از بین رفت، آنچه در جامعه جاری می شود، اصل و باطن عمل است. با این توضیحات می بینیم از نتایج این كار خواسته یا ناخواسته عادی كردن یك ضدارزش در جامعه و جاری كردن آن در میان مردم است.
۲- افزودن مشكلی بر مشكلات: مدیران با این توضیح كه دخترانی با سن بالا بدون همسر در جامعه هستند، كار خود را در ادای توضیح برای رواج این عمل ساده كردند. نكته این است كه تجربه و تحقیق نشان می دهد، مردانی كه به دنبال همسر دوم رفتند، نه تنها مشكلی را حل نكردند بلكه مشكلاتی بر مشكل اول افزودند و آن هم مشكلاتی است كه بر زن اول و فرزندان بی پدر آن خانه رفته است. مردانی كه پای زن دیگر را به زندگی مشترك خود باز كرده اند، با رها كردن زندگی مشترك با همسر اول، به او و به فرزندان خود صدمه زده اند. حضور دختران ازدواج نكرده اگر به عنوان مشكل بود فقط یكی بود كه خود آنها با زندگی پاك و راحت خود مشكلی را برای خود و برای جامعه تعریف نمی كردند. برای آنها زندگی در خانه پدری عادتی است كه هنوز ادامه دارد. علاوه بر این كه می دانیم و خود این دختران بهتر از هر كس دیگر می دانند كه بسیار امكان ازدواج برای آنها فراهم بوده، ولی خود نخواسته اند و آن مردان را به عنوان همسر برنگزیده اند. طرح مشكل ناشی از نگاه مردان و مدیران برنامه ساز به موضوع است، نه خود آنها. اگر توجه شود كه فقط این دختران نیستند كه با سن بالا به ازدواج نه گفته اند، بلكه چه بسیار پسران هم هستند كه آنها هم با وجود سن بالا نخواسته اند همسر انتخاب كنند. مسئله عدم قبول زندگی مشترك توسط این دختران و پسران احتیاج به تحقیق كارشناسانه و ارائه راه حل های كارشناسانه دارد، نه باز كردن راه ازدواج مجدد برای مردانی كه با گذشت، همراهی، قناعت و زحمت های زن اول به پول و امكانات و اعتبارات اجتماعی رسیده اند.
از طرف دیگر زنی كه ازدواج كرده خانه پدر را ترك كرده و وقتی شوهر او را رها می كند در جامعه سنگینی این نگاه را بر خود دارد كه او می تواند همسر مرد دیگری بشود و از همه طرف تحت فشار قرار می گیرد. صدمات روحی انسان ها را ضربه پذیر می كند و فشار زندگی و اجتماع راه برون رفت از مشكلات را محدود. زنی كه دیگر دختر هم نیست و خود می تواند با اجازه خود و بدون اذن ولی همسر بگیرد و با مردی ارتباط برقرار كند، مشكلات جامعه چندین برابر است. او دیگر زنی شكست خورده است كه احساس شكست او را آزار می دهد و بار خیانتی كه به او رفته. او با این احساس به حال خود گذاشته شده. به اضافه این كه زندگی فرزندان این خانه هم صدمه جدی خورده است. زندگی هر یك از این افراد یعنی هم مادری كه همسرش ارتباط عاطفی او را شكسته و به او زخم زده و هم زندگی و تربیت فرزندان و مسائل روحی و روانی آنها همه دچار معضل شده و علاوه بر مشكلات فردی ارتباط مستقیم با مسائل اجتماع دارند.
۳- عادی كردن یك حق كشی و یك دزدی: مردان برای ازدواج امكانات مادی و مالی احتیاج دارند. همه می دانیم كه در ابتدای زندگی مشترك اگر همراهی و گذشت و قناعت و از همه بالاتر كمك های مادی و معنوی زن و خانواده او نباشد در این جامعه پسران توانایی و امكان ازدواج را ندارند. محلی برای زندگی، همه مخارج خانه و زندگی زن و مرد با مرد است به علاوه این كه كارهای خانه با زن نیست. طبق احكام رساله های عملیه مرد حق ندارد زن را به انجام كارهای خانه مجبور كند. این حكم حقوقی است. اما زنان این جامعه مبتنی بر اخلاق عمل می كنند به این شكل كه در خانواده زن بخش مهمی از مخارج شروع زندگی مشترك را به عهده می گیرد و بعد هم زنان به حكم عشق و اخلاق كارهای خانه را به عهده می گیرند. در فرهنگ جاری این جامعه بنا به گونه ای گذاشته می شود كه در سیر سوءاستفاده مردان از زنان جلو می رود. زن اگرچه به حكم اخلاق كارهای خانه را می كند ولی مردان همه آنها را وظیفه زنان می دانند. نه تشكر و قدرشناسی را بر خود واجب می دانند و نه وقتی كه می توانند به عهده گرفتن بخشی از این مسئولیت را. اینها همه باعث می شود كه مردان نه فقط از زیر بار مسئولیت شانه خالی كنند و آن را به عهده زن بگذارند بلكه با تكرار این فكر و عمل خود را طلبكار را هم فرض كنند. زنان جامعه ما زندگی را بر مبنای اخلاق شروع می كنند، بدون توقع و حتی بدون این كه به روی مردان بیاورند كه در زندگی گذشت می كنند و بدون این كه بگویند طلبی دارند. مسئولیت های خانه و بچه ها به عهده مردان است. زنان همه این بار را به دوش می گیرند و در زندگی قناعت را پیشه می كنند تا پس اندازی جمع شود و خرج خانه و بچه ها شود. تا این جای كار عادی است و همه امكانات و اهرم های قدرت در دست مرد و به حساب مرد مانده و جمع می شود. در تمام این پس اندازها زن سهیم است چرا كه كارهایی كرده كه وظیفه اش نبوده و همراهی هایی كرده كه با بنای عشق حرفی از سهم خود نزده. نكته اصلی این جا است كه یكی از مهمترین وظیفه رسانه ملی به عنوان مربی افراد و جامعه كه نقش مهمی در فرهنگسازی دارد این است كه همه این موضوعات را دقیق ببیند، ابعاد مثبت فرهنگی را تقویت كرده و كمبودها را با آموزش صحیح پر كند. نه این كه در جهت عكس كاری كند تا كسی كه به اخلاق عمل می كرده ببیند كه چگونه قربانی سوءاستفاده ها، هوسرانی ها و پیروی هوای نفس می شود.
سئوال این است كه مردی كه به دنبال ازدواج مجدد می رود از كدام اموال و اعتبارات برای زن دیگر خرج می كند؟ اگر این مردان هم مال اضافه دارند كه زندگی دیگر را اداره كنند و هم وقت دیگر كه علاوه بر خرج آن برای زن و فرزندان خرج زن دیگر كنند موضوع حرف دیگری است ولی اگر همه اینها با دستبرد به حقوق و كسر گذاشتن از زن و فرزندان حاصل می شود نقش صدا و سیما در این دزدی چیست؟ نكته این است كه این مرد با عاطفه ای كه از همسر خود كسر گذاشته و امكانات مالی كه با كار و همراهی زن به نام خود ثبت كرده به دنبال امیال خود است. همه اینها حكایت از یك دزدی دارد كه بدون توجه به آن، این دست از سریال های داستانی سیما در این دهه در جهت عادی سازی آن جلو رفته اند.
۴- رواج حس بی اعتمادی در زنان: عقد ازدواج پایه های یك زندگی دائمی را بین زن و مرد بنا می نهد. در زندگی مشترك بنا بر این نهاده می شود كه این دو سهم یكدیگر از دنیا هستند و قرار است كه مشكلات زندگی را با یكدیگر حل كنند. این تولیدات با شكستن حرمت خانواده در ذهن مردان این راه حل را شكل می دهد كه می توان مشكل و همسر را دور زد و با هر زن دیگر كه می تواند منشی اداره، همكار، زن دوست، زن همكار، زن همسایه و یا زنی كه در خیابان پیدا كرده، دختری از فامیل و یا هر زن دیگر ارتباط عاطفی برقرار كرد و در خارج از خانه به دنبال خوشی گشت. متعاقب تقویت این ذهنیت در مردان، امنیت زندگی مشترك است كه در ذهن زنان به مخاطره می افتد و ذهنیتی بیمارگونه در خانه ریشه می دواند كه بی وفایی مرد و خدشه دار شدن زندگی مشترك با حضور زنی دیگر در زندگی است. این عدم امنیت روانی ابتدا سلامت جسمی، روحی و فكری زن را به مخاطره می اندازد و به دنبال آن سلامت ارتباطات بین فردی داخل خانه و متعاقب آن جامعه را. به اضافه این كه تاثیر خود را بر تربیت فرزندان و اداره كردن خانه نیز می گذارد.۵- یك نهی قرآنی و یك سفارش در قرآن: در این برهه از تاریخ ایران یك كشور جوان است با كلی بار مشكلات بر دوش دولت در جهت حل آنها. برای حفظ پاكی و عفت یك جوان و جامعه قرآن جوانان را به خویشتن داری، ازدواج و قناعت در این باب دعوت می كند. یك جوان به ازدواج احتیاج دارد و ازدواج هم مقدمات و ملازمات دارد. كمترین بودجه را هم كه برای این كار در نظر بگیریم باز سقفی بالای سر، فرشی زیر پا، لقمه ای نان و آب باریكه ای كه گذران زندگی باشد. آیا وظیفه رسانه ملی قبل از این كه به دنبال باز كردن راهی برای مردان زن و بچه دار برای برقراری ارتباط عاطفی در خارج از خانه باشد این نبوده كه هدف و تلاش و الگوسازی خود را در جهت حل مشكلات جوانان معطوف كند؟ قرآن در ارتباط با ازدواج مجدد، یك نهی دارد و آن این كه مردان را توجه می دهد كه به دنبال امیال خود نباشند و میل و هوس را پیروی نكنند. آیا وظیفه رسانه ملی در جمهوری اسلامی این نبود كه به جای عادی كردن این نهی و باج دادن به مردانی كه دستیابی به پول و امكانات این وسوسه را در ذهن آنها دامن می زند، راه كمك به جوانان و حفظ پاكی و عفت آنها و در نتیجه عفت و پاكی جامعه را سرلوحه كار خود قرار دهد؟
۶- بالاترین بی انصافی: این سریال ها همه برای دادن مجوز به مردان برای برقرار كردن ارتباط عاطفی و به طور خاص جنسی در جامعه در یك موضوع مشتركند. این مردان همه با داشتن یك زن علیل و زن در زندگی اول بختی بد داشته اند. مردانی كه به دنبال زن دیگر هستند زنشان بیمار و ناتوان است چرا كه اگر این نباشد مردان با چه توجیه و توضیحی می خواهند به دنبال زن دیگر باشند؟ بچه دار نشدن، ضعف و ناتوانی جسمی، گرفتاری به بیماری افسردگی و روحی، گرفتاری به دوا و درمان و دارو كه آنها را از برقراری ارتباط با مردان خانه ناتوان كرده از جمله مشكلاتی است كه این زنان دارند. آیا كسی هست كه گناه خود را ببیند و در انجام هر كاری كه غلط دیده می شود به دنبال توجیه و مقصر نشان دادن فرد دیگر نباشد؟ در جامعه چه دیده ایم؟ چقدر شنیده ایم كه او (یعنی زن اول) افسرده، بداخلاق، بیمار، روانی و... است. این تولیدات به قدری در این روال پیش رفته اند كه بیننده نه فقط ناچار شود به این مردان مجوز رفتن به دنبال زن دیگر را بدهد بلكه برای این مردان و بدبختی آنها دلسوزی هم بكند.
۷- تیپ ها و شخصیت ها: با این همه بیشتر آدم های این دست سریال ها به تیپ های كلیشه ای نزدیك ترند. مردی كه به دنبال زن دیگر رفته عمق بیشتری پیدا می كند. او قهرمان داستان است و هویت بیشتری هم دارد. به او فرصت داده می شود كه از گذشته و عقده ها و مشكلات خود بگوید. اثر در شناساندن پایگاه طبقاتی اش تلاش بیشتری كرده و اینها به كمك او و توجیه عملش می آید. شخصیت این مردان تاریك و روشن می شود تا هم ابعاد منفی و هم مثبت او به مخاطب معرفی شوند و همراهی بیشتری با مخاطب را داشته باشند. متعاقب آن گاه به زنی هم كه به زندگی زن مشترك زن اول پا گذاشته این فرصت داده می شود كه از گذشته و از زندگی خود بگوید. از مشكلاتی بگوید كه برای انجام این عمل به او مجوز داده. هر چه به او فرصت بیشتری داده می شود كه با ذكر ناكامی ها و ناتوانی های خود بگوید زنی كه قربانی این ماجراست زندگی را در سكوت به پیش می برد. اینها یعنی همراهی مخاطب با شخصیت هایی كه این گونه حساب شده انتخاب شده اند. نتیجه آن هم همدلی مخاطب است با این شخصیت ها.
در این دست تولیدات همسری كه پایه های زندگی مشترك را ساخته فقط هست. گاه بغض و كینه دارد، عصبانی است و با این عصبانیت كنار آمده و زندگی می كند و گاه سازش كرده، با موضوع كنار آمده و همراه است. یا هست و زندگی می كند و یا در پایان با مرگ حذف خود را از صحنه می پذیرد. نكته جالب توجه این است كه این زن اول هر چه بهتر و فهمیده تر و همراه تر است خود در مقابل این عمل همسر ساكت تر و همراه تر است تا جایی كه به این كار همسر رضایت می دهد. بالاتر این كه خدمت هم می كند. اگر خیلی هم زن خوبی باشد خود مقدمه ساز ازدواج دیگر برای شوهرش است. «بانویی دیگر» در این باب پا را از همه فراتر گذاشت و زن به اصرار و التماس و تهدید خود شوهر را مجبور به پذیرفتن این كار كرد.
۸- انتخاب راه فرار در مقابل مشكل: مردی كه به دنبال زن دیگر می رود میان پیروی میل و هوس و یا گدایی عاطفه در خارج از خانه دست و پا می زند. كدام خانه هست كه در آن مشكلی نباشد. انسان ها در مسیر زندگی و در مقابله با مشكلات است كه تربیت می شوند. مردی كه خانه و زن و زندگی و بچه ها را با مشكل موجود در خانه رها می كند و به راه خود می رود در خانه چه درسی به زن و بچه ها می دهد؟ از مشكل فرار كنید؟ با فرار آیا مشكل حل است؟ اگر این مرد نتوانسته با زن به گونه ای برخورد كند كه نیاز عاطفی او را برآورده كند جای دیگر می تواند؟ گمان باطل است. هركس به دنبال اهداف خود است. انسان ها نه فقط دیگران را كه خود را هم فریب می دهند.
۹- شكست قهرمان: پدران نه فقط حامی و تكیه گاه فرزندان كه برای فرزندان خود قهرمانند. رفتن به دنبال زن دیگر جدای همسر خود برای مردان یك امتیاز است یا ضعف؟ در قدم اول قانون و نرم ها و سنت های جاری جامعه كه همه اهرم های قدرت را به دست مردان داده، مردان را به این بی عدالتی سوق می دهد. بعد از چندین سال تلاش مشترك زن و مرد برای رسیدن به جایی به لحاظ امكانات مادی، كار و اعتبار اجتماعی و سرمایه و امكانات مادی در دست مردان است كه اینها قدرت اجرای رفتن به دنبال زن دیگر را به مرد می دهد. از طرف دیگر روشن است كه زندگی خالی از مشكلات نیست و بالنسبه زندگی مشترك هم خالی از مشكلات نمی تواند باشد. انسان تربیت یافته و قدرتمند كسی است كه در مقابل مشكلات زانو نزند. زانو زدن اولین قدم اظهار عجز و ناتوانی در حل مشكل و در واقع اظهار عجز است. قدرتمند مردی است كه به عجز تن نداده و راه خود را از راه خانه و زن و بچه ها جدا نكرده و در مقابل به حل مشكلات خانه كمر همت بسته و از این راه قوت و قدرت خود را به همگان نشان دهد. مردان ضعیف الگوی خوبی برای تربیت فرزندان خود اعم از پسر و دختر نیستند. فرزندان پدران خود را قهرمان فرض می كنند و می خواهند كه او قهرمان زندگی آنها باشد. می خواهند كه باور كنند پدرشان یك قهرمان است. اشتباه است اگر گمان شود كه پسران نیازمند این قهرمان هستند، دختران به مراتب بیشتر از پسران محتاج این قهرمانند چرا كه نیازمند تكیه به این قهرمان برای تمام طول زندگی اند. این قهرمان قرار است تكیه گاه و مامن آنها در تمام زندگی باشد.
مردان با گریز از خانه نه فقط به فرزندان خود آموزش فرار از مشكل داده اند بلكه با این كار قبل از این كه به زندگی مشترك، به همسر و به خودشان صدمه بزنند با اظهار عجز در مقابل مشكلات به این باور فرزندان خود كه «پدر من یك قهرمان است» صدمه زده و آنها را نابود كرده اند. این فرزندان در آینده هر چقدر هم كه انسان های موفقی بشوند باور تلخ شكست پدر، جفای به مادر، و یك بی انصافی كه راهش باز بود و پاسخ داده نشد، برای همیشه در كام آنها می ماند. سنگین تر از آن سایه یاس عجز پدر و در نتیجه شكست قهرمان زندگی برای همیشه بر زندگی آنها سایه خود را می اندازد.
نقش و جایگاه رسانه در الگو سازی، فرهنگ سازی، ارزش گذاری و عادی كردن و در مقابل ضدارزش كردن و بد جلوه دادن موضوعات در جامعه قابل انكار نیست. آیا تولیدات هنری فقط منعكس كننده واقعیت های موجودند؟ یا واقعیت های غیرمنطبق با حق و حقیقت بستری را ایجاد می كنند كه با بهره گیری از علم و حكمت به اضافه هنر هنرمند كه همان خلاقیت است دردی از خلق دوا كند و باری از دوش آدم ها بكاهد و راهی به روشنایی بگشاید؟
در سریال «لبه تاریكی» نشان داده شد كه آن هجوم ورود زنی دیگر در زندگی مشترك به افول كشیده شد. در این سریال با این كه مرد داستان متقاضی این عمل بود ولی دختری كه در شخصیت سازی به قدیسه ها نزدیك بود در مقابل این خواسته ایستاد. با این كه زن اول داستان با همان كلیشه وارد شد و عشق بی نتیجه خود را ادامه داد و خود خواست كه به مرگ تن دهد ولی دختر با ایستادن خود در مقابل مرد نه تنها او را شكست داد كه خود او را شكست. او را نابود و از صحنه به در كرد و در داستان با ایستادگی و استقامت دختر انتقام زن اول بود كه از مرد گرفته شد. این عمل چون جریمه شراب خوری های بی حساب رندان شد. پایان یافتن این سریال هم نوید افول هجوم این مردان در تولیدات سیما شد كه امیدواریم دوباره سر بلند نكند. همان حكایت است كه جلوی ضرر را هر كجا كه بگیریم منفعت است. در همین ده سال گذشته با تولیداتی كه این بلا را بر سر این جامعه آورد زنان، مردان، فرزندان و خانواده ایرانی به قدر كافی صدمه خورد كه بار این گناه را سیاستگزاران، برنامه ریزان، مدیران فرهنگی و تولیدكنندگان این تولیدات به نسبت «هر كه بامش بیش برفش بیشتر» را بر دوش دارند.
فرشته ولی مراد
منبع : روزنامه شرق